مختصات نئوتزاریسم پوتین


آفتاب یزد - رضا بردستانی: «آمریکا به خوبی می‌داند«بازآفرینی» اتحاد جماهیر شوروی «غیرممکن» است. » این جمله را «دیمتری پسکوف»، سخنگوی کرملین در پاسخ به «ویکتوریا نولاند»، معاون سیاسی وزیر خارجه آمریکا از نگرانی نسبت به اینکه ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه قصد «بازآفرینی اتحاد جماهیر شوروی» را دارد، سخن گفته بود؛ بیان می‌کند و در ادامه یادآور می‌شود: «در کل، نولاند نسبت به مسائل روسیه آگاه است و تمام جنبه‌های ظریف فضای «پسا-شوروی» را می‌داند و من متقاعد شده‌ام که نولاند درست مانند ما و درست مانند سایر «متخصصان» به خوبی درک می‌کند که احیای «اتحاد جماهیر شوروی»، «غیرممکن» است.» پسکوف همچنین می‌گوید: «هیچ نهادی در فضای «پسا-شوروی» تلاشی برای بازآفرینی اتحاد جماهیر شوروی ندارد. »
> آیا پوتین در تلاش برای بازآفرینی اتحاد جماهیر شوروی است؟
این سخن که؛ پوتین در تلاش است تا اتحاد جماهیر شوروی را به نوعی بازآفرینی کند، تازگی ندارد: وزیر دفاع سابق آمریکا یعنی «لئون پانتا» نیز در اجلاس امنیت جهانی سال ۲۰۱۶ گفته بود: «دلبستگی اصلی پوتین تلاش برای برگرداندن اتحاد جماهیر شوروی سابق است.»
همین مسئله کافی است تا نگاهی عمیق‌تر و دقیق‌تر به مباحث مرتبط با «روسیه‌ی پوتین» و تلاش‌هایی که می‌تواند تقویت کننده‌ی بازآفرینیِ اتحاد جماهیر شوروی باشد، کرد و در همین زمینه این پرسش مطرح خواهد شد که: «تفاوت مهم اتحاد جماهیر شوروی با روسیه اکنون در چیست؟»


> تفاوت مهم اتحاد جماهیر شوروی با روسیه اکنون در چیست؟
محمد علی بصیری استاد روابط بین الملل دانشگاه اصفهان به آفتاب یزد می‌گوید: «روسیه به رهبری پوتین نوعی «نئوتزاریسم» است. اینکه بخش عمده‌ای از محتوای شاخص‌های دولت فعلی در روسیه به رهبری پوتین با مدل دموکراسی‌های غربی تفاوت دارد آن‌ها این را تعبیر می‌کنند به بازگشت به حالت شوروی سابق که ظروف مثل وجود پارلمان، تفکیک قوا، قانون اساسی مدنی و بعضی از آزادی‌ها و مشارکت است اما این‌ها مهندسی شده و تحت نظارت یک اقتدار مرکزی و تحت یک ایدئولوژی تمرکزگرا می‌باشد که غربی‌ها از آن به عنوان دیکتاتور یا اقتدار گرایی شرقی یاد می‌کنند. این مسئله هم چنان در نظام آقای پوتین هست. چون محتوا تفاوت اساسی با بحث مردم سالاری و جمهوری‌های غربی دارد این نگاه از طرف غربی‌ها به روسیه است کما اینکه نسبت به چین هم این دیدگاه وجود دارد. ریشه هم به فرهنگ و تاریخ گذشته این ملت‌ها برمی گردد. که همیشه دولت‌های اقتدارگرا، متمرکز و کنترل کننده بوده‌اند و همچنان هم روی همین ریل حرکت می‌کنند. به همین دلیل روسیه با یک دولت جمهوری یا دموکراتیک با حاکمیت اکثریت منتخب و احترام به اقلیت بسیار فاصله دارد. »
این استاد دانشگاه در ادامه به تایید این موضوع که؛ سه قدرت برتر اقتصادی، نظامی و سیاسی جهان یعنی چین، روسیه و آمریکا ترجیح داده‌اند با استفاده از جنگ رسانه‌ای به جای پیروی از مدل «ثباتِ بی‌ثباتی» در مسکو، پکن و واشنگتن به اهدافی که دارند دست پیدا کنند خاطر نشان می‌سازد: «در کشورهای دیگرِ جهان اگر این اقدامات به صورت ورود و تغییر از درون، زمینه تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی‌اش باشد این اقدام را عملیاتی می‌کنند اما اگر ساختار به گونه‌ای باشد که این نفوذ امکان نداشته باشد یا خنثی و مغلوب شود معمولا پروپاگاندای رسانه‌ای را جایگزین می‌کنند یا اگر اقدامی کردند به طور طبیعی متوقف می‌شود و شکست می‌خورد.»
این استاد روابط بین الملل می‌افزاید: «در جمهوری‌های شوروی سابق چه در آسیای میانه چه در قفقاز و حتی اروپای شرقی تغییرات دموکراتیک از طریق انقلاب‌های مخملی یا رنگی در بسیاری از این کشورها از گرجستان گرفته تا اوکراین، آذربایجان و ارمنستان تا منطقه آسیای مرکزی وجود داشت و تغییراتی هم صورت گرفت مانند چرخش دولت‌های اقتدارگرا به سمت دولت‌های دموکراتیک و نیمه دموکراتیک ولی روسیه به دلیل ساختار متسلط و سیستم متمرکز قوی که داشت و همین طور سازمان‌های امنیتی و چند لایه معمولا از چنین اقداماتی جلوگیری کرده و کوچکترین حرکتی که انجام می‌شود دولت مرکزی به راحتی شناسایی و سرکوب می‌کند.»
محمد علی بصیری در ادامه با اشاره به رفتارها و عقاید ولادیمیر پوتین در مواجهه با نقد و صدای مخالفان تاکید می‌کند: «آقای پوتین با مخالفینی که از این طریق می‌خواستند تغییری در روسیه
به وجود آورند برخورد می‌کرد و حتی مطرح می‌کرد تشکل‌های مستقل
مردمی که از شاخص‌های جامعه مدنی است تحت عنوان نهادهای نفوذی و برانداز دنیای غربی هستند که به آن‌ها اجازه فعالیت نمی‌داد و سرکوب می‌کرد و هم چنان هم همین گونه است. مخالفینی که از طریق این نهادها حمایت و سازماندهی می‌شدند متوقف، زندانی، تبعید و حتی مسموم می‌کرد. چنین رفتارهایی سبب شده که آمریکا و غرب نتوانند با ورود تدریجی، تغییراتی در روسیه ایجاد کنند و معمولا از بیرون با مذاکره یا تهدید و ترغیب سعی می‌کنند روسیه را کنترل کنند و یا تغییر حداقلی را در درون آن ایجاد کنند.
به دلیل این زیرساخت و ساختار پیچیده امنیتی و سرکوبگری است
که تزارها و خصوصا دوره شوروی از طریق ک. گ. ب و ارتش سرخ طراحی شده و با فروپاشی شوروی در دو سه دهه اخیر آن چنان تغییر نکرده است.»
بصیری می‌گوید: «آقای پوتین و شاگرد وی یعنی آقای مدودف هم در این چارچوب هستند اگر چه ظاهر دموکراتیک از خود نشان می‌دهند.»
> حمله به اوکراین، آری یا هرگز؟
این روزها، به وضوح از حمله‌ی احتمالی به اوکراین سخن گفته می‌شود جایی که می‌تواند محل استقرار پایگاه‌های ناتو در نزدیکی مرزهای زمینی روسیه باشد. پوتین به طور طبیعی از این مسئله خشمگین و عصبانی است و همین خشم غربی‌ها را متقاعد کرده که ممکن است مقامات کرملین، گزینه‌ی جنگ را انتخاب کنند.
محمد علی بصیری در پاسخ به این پرسش که آغاز حمله و ایجاد یک جنگ با اوکراین، آری یا هرگز؟! اظهار می‌دارد:
«اروپای شرقی بعد از پایان دو جنگ جهانی جزء منطقه نفوذ شوروی بین منتقدان تعریف شد و بعد از فروپاشی شوروی در نتیجه ضعف و ناکارآمدی دولت مرکزی در مسکو این حوزه به تدریج از دست او خارج شد و به دست رقبا افتاد. اما تحمل روسیه به لحاظ مرزهای امنیتی خودش در حدی نیست که از این گرایش دولت‌های اروپای شرقی به سمت ناتو و رقبا به مرز ملی فدراسیون روسیه نزدیک می‌شود. در واقع بخشی از این دولت‌ها از جمله اوکراین به عنوان دولت حائل بین مرزی ملی و امنیتی روسیه و مرز رقبا مورد نظر روسیه است گرچه در بلندمدت اگر روسیه بازسازی و قدرت آن در بخش‌هایی که ضعیف است احیا شود بعید نیست این حرکت دوباره تا مرزهای اروپای غربی به عنوان منطقه نفوذ و دولت‌های وابسته به پیش رود. وضعیت متزلزلی که آقای پوتین در بحث اوکراین دارد که حمله کند یا نیروی نشانده در آنجا داشته باشد به خاطر ضعف‌هایی است که امروز روسیه دارد و به تبع تحریم‌ها و فشارهایی که از طرف غربی‌ها برای این زیاده خواهی و حرکت‌ها اعمال شده است بعید می‌دانم آقای پوتین در شرایط فعلی که در فشار و تحریم است و در حالی که در بحث نورداستریم ۲ به نتیجه نرسیده چنین ریسک بزرگی در مقابله با ناتو در خاک اوکراین را بخواهد شروع کند. ضمن اینکه رقبا هم نمی‌خواهند رویارویی مستقیم نظامی با روسیه داشته باشند. وضعیت اوکراین بیشتر مثل وضعیت دو کره دهه ۵۰ تا ۹۰ شده است. طرفین از اوکراین به عنوان ابزار چانه زنی استفاده می‌کنند.»
> جنگ‌های نیابتی
محمد علی بصیری در ادامه به موضوع نوع جدیدی از رویارویی یا همان جنگ‌های نیابتی اشاره کرده می‌گوید: «تجربه روس‌ها با رقبای غربی‌شان در جنگ جهانی اول و دوم آن‌ها را به بلوغی رسانده که جنگ‌های نیابتی را در حوزه‌هایی ببرند که به لحاظ انسانی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هزینه کمتر دهند و در تقریبا ۷۰ سال گذشته جنگ‌های نیابتی در آمریکای لاتین در آفریقا و در آسیا از راه دور مدیریت می‌شوند. در حوزه اروپای شرقی چنین اراده و محاسبه‌ای برای آن‌ها نیست که وارد چنین جنگ‌هایی شوند البته در روابط بین‌الملل جنگ همیشه محتمل است ولی احتمال و محاسبه‌گری بین طرفین در یک حوزه کمتر است تا جایی که در جاهای دورتر بتوانند جنگ نیابتی و چانه زنی را پیش برند. به نظر می‌رسد در شرایط فعلی چنین خواست و اراده‌ای وجود ندارد. ممکن است درگیری‌های کوتاه مدت رخ دهد اما جنگ منطقه‌ای یا جنگ جهانی سوم در مرزهای اختلافی غرب و روسیه دور از ذهن است.
> بازیگری به نام ترکیه و ابزاری به نام مهاجران
بصیری در پایان اشاره‌ای به موضوع مهاجران کرده و ابراز می‌دارد: «ابزار مهاجرین برای چانه زدن یا بی‌ثبات کردن و ترساندن اروپایی‌ها محتمل است و از آن به جای جنگ نیابتی استفاده خواهند کرد.»