نقشه راه بايدن براي خاورميانه

محسن جليلوند*
سفرهاي رئيسان جمهوري آمريکا به منطقه خاورميانه در شمارسفرهاي استراتژيک قلمداد مي‌شوند و سفر «جو بايدن» به اسرائيل و عربستان نيز از اين مساله مستثني نيست. زماني که به تحولات سياسي در منطقه نظاره مي کنيم، شاهد هستيم که سفر بايدن به خاورميانه شبيه به سفر اوباما به منطقه پيش از وقوع بهار عربي است.
 اوباما در آن سفر نقشه‌اي براي آينده خاورميانه ترسيم کرد و تلاش کرد تا با کمک متحدين خود در منطقه به سمت تحقق آن گام بردارند. امروز نيز بايدن در سفر به خاورميانه قصد دارد تا متحدان خود را به خط کرده و براي آينده خاورميانه نقشه‌راه ترسيم کند. بايدن براي ده‌سال آينده خاورميانه نقشه کشيده است و در اين سفر تکليف 10 سال آينده خاورميانه را مشخص خواهد کرد. به همين علت سفر بايدن به خاورميانه تاثير زيادي بر ايران خواهد گذاشت.
بايدن در روزهاي اخير اهداف خود از سفر به خاورميانه را تشريح کرده است اما اين نکات مشخصا يک تاکتيک از سوي اوست؛ زيرا استراتژي او موارد ديگري است و در محلي ديگر در خصوص آن تصميم‌گيري شده و تعاريف خاص خود را دارد. به همين علت بعد از خروج بايدن از خاورميانه شاهد عملياتي شدن برنامه او و تغيير و تحولاتي در سطح منطقه خواهيم بود. در خصوص سفر بايدن به منطقه اختلاف نظر جدي ميان کشورهاي عربي وجود ندارد؛ زيرا مسائلي که مطرح مي‌شود که يک کشور  مخالف تشکيل ناتوي عربي و يک کشور موافق است،‌تابعي از تحولات روزانه منطقه است. اين اظهارنظرها را نمي‌توان استراتژيک و بلندمدت دانست. از نظر استراتژيک، مقرر شده تا آمريکا از منطقه خارج شود و توجه ويژه‌اي به خاور دور داشته باشد و مديريت خاورميانه را به اسرائيل واگذار کند. کشورهاي عربي نيز با اين رژيم يک اتحاد سراسري ايجاد کنند تا اين مديريت واحد در منطقه خاورميانه شکل گيرد. اين تصميم از زماني براي خاورميانه گرفته شد که آمريکا در قرن بيست و يکم چالش اصلي خود را مقابله با چين تعريف کرد. در همين راستا آمريکا در خاورميانه از اسرائيل پشتيباني خواهد کرد تا مديريت يکپارچه ايجاد شده از سوي آن‌ها تقويت شود.


در همين راستا يک اتحاد ضمني در مرحله اول ميان کشورهاي خاورميانه و اسرائيل بوجود آمده و در مرحله بعد يک اتحاد عيني نيز بوجود خواهد آمد تا خاورميانه ذيل اين اتحاد مديريت شود. در اين اتحاد ايران به عنوان بازيگري تعريف شده است که تعادل خاورميانه را برهم مي‌زند. آمريکا و همراهانش ايران را عامل بي‌ثباتي منطقه مي‌دانند. بنابراين براي ايجاد ثبات مورد نظرشان در خاورميانه، قصد دارند تا ايران را کنترل کنند. طبيعتا کنترل ايران نيز نياز به اتحادي دارد که آمريکا نقشه آن را کشيده است و مي‌خواهد پس از سفر بايدن به منطقه، آن را عملياتي کند. در اين اتحاد برخي کشورها همچون ترکيه به صورت ضمني و برخي کشورها نظير امارات و بحرين نيز به صورت عيني و در قالب پيمان ابراهيم با اسرائيل متحد مي‌شوند تا حلقه امنيتي پيرامون ايران تشکيل دهند و به قول خودشان تلاش کنند تا ايران را مهار کنند. در اين برهه زماني بايد توجه داشت که شرايطي که به واسطه بن‌بست در مذاکرات شکل گرفته بايدن را به اين نتيجه رسانده است ادامه گفت‌وگوها با ايران در اين شرايط هيچ امتيازي براي واشنگتن ندارد. چون هم «تهديد زرد» ايران ديگر اثر خود را از دست داده است. دوم اينکه تهران به سمت «تهديد قرمز» پيش رفته است. بنابراين بايدن به اين باور رسيده است که نمي‌‌توان و نبايد به ايران امتياز داد. در شرايط کنوني اسرائيل از تمام توان و ظرفيت خود براي تندتر شدن فضا با هدف واداشتن ايران به اقدام راديکال استفاده مي‌کند. يک زمان اسرائيل آرزو داشت که جنگنده‌هايش بر آسمان سوريه پرواز کند، اکنون به‌راحتي تجاوز به سوريه را در دستور کار قرار داده است. از طرف ديگر آرزوي اسرائيل اين بود که يک تبعه خود را در کشورهاي حاشيه خليج فارس ببيند. اکنون روابط سياسي، ديپلماتيک، اقتصادي و تجاري در عالي‌‌ترين سطوح و گسترده‌ترين حالت با کشورهاي حاشيه خليج‌فارس برقرار کرده است. بنابراين در اين شرايط که يک ثبات نسبي در منطقه براي اسرائيل شکل گرفته است، تل آويو سعي مي‌کند عدم ثبات داخلي به خصوص وضع شکننده دولت‌ها را با رزمايش‌هاي مختلف، حمله عليه ايران، خرابکاري در تاسيسات نظامي و نظاير آن به حاشيه بکشاند که شايد با سفر بايدن در اين عرصه نيز تغييراتي ايجاد شود.
*استاد روابط بين الملل