دولتِ جدید و سیاستِ فرهنگی

وندیداد امین‪-‬ پرواضح است که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری، توفیقِ حسن روحانی به‌واسطه رای‌دهندگانی بود که اکثراً، اولویتِ مطالباتشان به مسایل اقتصادی/اجتماعی و یا اعتقادی/حزبی ختم می‌شد! ظاهراً اقلیتی هم بودند که لابه‌لای مطالباتِ انتخاباتی خود (سوای چند جمله کلیشه‌ای)، نسبت به موضوع سیاست‌گذاری‌های دولت در جهت توسعه فرهنگی هم توجه نشان داده و هم مصرانه در گزینش کاندیدای مورد نظر خود به روی این شاخصه‌ها انگشت گذاشته بودند.
اساساً باید پرسید ما به عنوان یک شهروند مسئول و آگاه به چه میزان کوشیده‌ایم با دیدی راهبردی، مسایل فرهنگی را دنبال کنیم و در مشارکت‌ها و خواسته‌های حَقه خویش از دولت منتخب، به دنبال حساسیت‌های اساسی در حوزه فرهنگ هستیم؟!
نخست باید به این موضوع بپردازیم که در عرصه فرهنگ به نظر می‌رسد هیچ رابطه و حلقه واسطی مابین حوزه نظر و آنچه در میان نخبگان و اصحاب فکر اتفاق می‌افتد با حوزه عمل و مدیریتی وجود ندارد؛ یا حداقل این سال‌ها کژدار و مریز در نوسان بوده است. در واقع اکثر پژوهش‌ها و نظریه‌پردازی‌ها با توجه به طرح مسایل تئوریک در نهادهای آموزشی-پژوهشی، با سطح عملیاتی و کاربردی در بخش‌های فرهنگی تغییر چشمگیری نداشته است. آیا حسن روحانی و کابینه‌اش مشخصاً مکانیزمی در جهت ارتباط به‌سامان و بهینه فضای عملی-مدیریتی با حوزه نظری و تئوریک را در برنامه‌های چهار ساله خود مد نظر دارد؟
اگر پس از روی کار آمدن روحانی در انتخابات سال 92 مقداری فضای اجتماعی-فرهنگی تعدیل یافت، اما همچنان راه درازی تا یک توسعه فرهنگی پایدار و رو به رشد را باید طی کند.


بُعد فرهنگی هر جامعه‌ای، مجموعه فاکتورهایی است که به بسترسازی عمل اجتماعی منجر می‌شود. به سخن دیگر هر کُنشی که شاکله‌اش به‌وسیله فرد در ظرف اجتماع و حیات اجتماعی قوام می‌گیرد، می‌بایست طبعاً در بستر فرهنگی برساخته شود. از این منظر فرهنگ یک ماهیت فکری و تئوریک پیدا می‌کند. یکی از تعریف‌های معهود فرهنگ، معرفتی مشترک از سنخ فکر است که دربرگیرنده اسطوره‌ها، هنرها، اندیشه‌ها، علایق، آرزوها، سنن و باورهای یک ملت است.
وقتی ما فرهنگ را یک مقوله فکری، ارزشی و ذهنی بدانیم طبیعتاً سیاستی که از تعامل آن با فرهنگ فرض و ایجاد می‌شود، می‌بایست ماهیتی عملی-علمی داشته باشد. به‌نظر می‌رسد که پژوهش‌ها و مطالعاتی که امروزه در نهادها و پژوهشکده‌های آموزشی ما صورت می‌گیرد، متناسب با واقعیات جامعه صورت نمی‌گیرد.
دولت روحانی در چهار ساله اول خود (با احتساب گرفتاری‌هایی که دولت احمدی‌نژاد به میراث گذاشت!) در بخش‌های متعدد فرهنگی هزینه‌های ویژه‌ای را مصروف کرد، اما این بودجه‌ها تقریباً هیچ نقطه عطفی در وضعیت فرهنگی امروز نداشته؛ چرا که دولت دوازدهم همچنان نتوانسته به لحاظ یک جریان موثر و زایا، توسعه فرهنگیِ قابل ملاحظه‌ای را رقم بزند!در حال حاضر در مراکز آموزشی و فکری، فرآورده‌ها و پژوهش‌های متعددی از قبیل کتاب، جزوه، مقاله و بیانیه انتشار می‌یابد اما آیا برنامه و سیاست‌گذاریِ مشخصی که در موازات با نیازها و اقتضائاتِ حوزه‌های عملی و حرفه‌ای فرهنگی ما باشد، وجود مستمر
و شایسته‌ای دارد؟مسئله دیگر آن است که آیا دولت حسن روحانی قادر خواهد بود الگوهای فکری و نظری را روی واقعیات جامعه پیاده کند؟ در جامعه ما آیا قدرت، مرکز سیاست است؟ و آیا سیاست، منحصراً در قوه مجریه امکان تحقق می‌یابد؟!
درست است که در سیاست، قدرت معیار است! اما دولت به عنوان نهاد اجرایی باید در تعاملِ عرصه‌های فرهنگ و سیاست فعال شود تا در یک حیات اجتماعی پویا و سازنده که نهادهای متعددی با هم در تعاملند، تحولات به‌سزایی را نهادینه کند. قطعاً اینجا توقعات از قوه مجریه فراتر می‌رود و به قدرت، شانی حکومتی(government) می‌دهد، اما هنگامی که فرهنگ جامعه دچار آسیب و بحران می‌شود، قوه مجریه قادر خواهد بود مقوّم ارزش‌ها و هنجارهای معنوی مورد تایید عقلا و فضلای جامعه باشد. در حقیقت از کارکردهای اصلی دولت(نظام سیاسی) نسبت به فرهنگ جامعه، آن است که کارآمدی و توسعه آن جامعه را تقویت کند تا پویایی آن را تضمین و به نسل‌های بعدی انتقال دهد.
اگر می‌خواهیم یک نگاه منطقی و جامع به جریان توسعه فرهنگی در کشور داشته باشیم می‌بایست دولتِ وقت، قانع شود که نظام سیاسی قابلیتِ تحولات عمیق به روی فرهنگ را به شکلی کارآمد و زایا داراست. متقابلاً وقایع مهمی که در جامعه معاصر ما رخ داده مانند مشروطیت، ملی کردن صنعت نفت، انقلاب و خاصه همین «انتخابات» اخیر نشان داده که عنصر فرهنگی یک شاخصه فعال و مهم بوده که البته در طول زمان متحول شده است. به سخنِ دیگر فرهنگ، مشروعیت دارد اما دولت(نظام سیاسی) نیازمند «کسب» مشروعیت است. هر نظام سیاسی دارای دو ساحت است:
1- اجرایی
2- اخلاقی
اگر این دو را اَدا نکند در دو عرصه حقانیت و مقبولیت دچار بحران می‌شود. مسئولیت اجرایی شامل ارزش‌ها و هنجارهای مقبول می‌شود و مسئولیت اخلاقی هم منافع ملی را در بر می‌گیرد. لذا ساحت ارزش و نگرش نمی‌تواند از ساحات عاطفی و رفتاری جدا باشد. اینجاست که تقابل و تعاملِ دو مقوله سیاست و فرهنگ برنموده می‌شود. در سال‌های اخیر ما شاهد تاثیر فعالان فرهنگی در عرصه‌های مختلف بوده‌ایم. عرصه‌هایی که به شدت مفید و جریان‌ساز هستند. میل و اراده جامعه فرهنگی هم طبعاً می‌تواند فضا و عرصه سیاسی کشور را تحت‌الشعاع قرار دهد؛ و این پتانسیل‌ها قطعاً می‌تواند فضا را برای پیشبرد توسعه فرهنگی در اکثر حوزه‌های موجود در جامعه مُستعد و مُستمر کند! در عین حال با توجه به چهار سالِ اول دولت روحانی، به نظر می‌رسد نخست باید این دولت، تعریف و برنامه منسجم و به سامانی از «مدیر» و «مدیریت» به دست دهد، تا با این تعریفِ ویژه، فعالیتِ مدیران و کارگزاران خود را رصد کند!
روشن است که با معرفی و رعایت اصول بنیادینِ برنامه‌ریزی و توسعه فرهنگی، متوجه می‌شویم که بعضی از مدیران و وزرای دولت دوازدهم، باور مناسبی حداقل نسبت به عمل خود نداشته و از آنچه باید انجام دهند شناخت کافی و منسجمی ندارند. این ضایعه خود نشانگر ناکارآمدی بعضی از کارگزاران دولت برای فعالیت‌های فرهنگی است! دولت فعلی و مدیرانش باید در حوزه‌های فرهنگی به یک زبان واحد برسند تا بتوانند مسایل را در خود حل و فصل کنند؛ سپس این مدیران، در سپهر فرهنگی هم باید با جایگاه خودشان دچار تناقض نباشند.(مثل آنچه در دوره قبل بر سر وزیرفرهنگ و ارشاد اتفاق افتاد)!
یادمان باشد که هیچ قدرتی(چه داخلی، چه خارجی) نخواهد توانست اقدام به دست درازی یا ابتذال بزند، به شرط آن که جامعه از درون دچار گسست و اضمحلال «فرهنگی» نشود!
سایر اخبار این روزنامه