درس‌هايي از فردوسي براي روزنامه‌نگاري

روزنامه‌نگاري ايران شرايط سختي را مي‌گذراند. روزنامه‌نگاران حرفه‌اي و مستقل براي كارهاي عادي و روزمره تحت فشارند و سهم چشمگيري از جريان رسانه‌اي افتاده است به دست روزنامه‌نگاران رسانه‌هاي وابسته به دولت يا نهادهاي عمومي. روزنامه‌نگاري يك نهاد مدني است و اساس و كاركردش بر استقلال و حرفه‌اي‌گرايي مي‌چرخد. اگر روزنامه‌نگاران وابسته هر روز فضاي بيشتري براي كار داشته باشند و روزنامه‌نگاران مستقل هر روز با موانع و انسداد روبرو باشند، كار خود را نمي‌توانند به ‌نحو قابل‌قبول انجام دهند و در نهايت، عطاي اين كار را به لقايش مي‌بخشند و رها مي‌كنند و از اين حوزه خارج مي‌شوند. هم‌اكنون نيز مي‌بينيم خيل روزنامه‌نگاراني را كه از دهه ۱۳۸۰ تاكنون به‌تدريج اين حرفه را رها كرده‌اند و به مشاغلي مرتبط يا غيرمرتبط با ارتباطات مشغول شده‌اند. آن‌كه سرانجام ضرر مي‌كند جامعه ايران است و مردمي كه تشنه اطلاع‌رساني و آگهي‌بخشي و روشنگري‌اند. يك جوان علاقه‌مند به روزنامه‌نگاري را فرض كنيم كه درس روزنامه‌نگاري را در دانشگاه خوانده يا مباني آن را تجربي پيموده و حالا مي‌خواهد وارد فضاي كار شود. چه مسيرهايي پيش روي اوست؟ كجا مي‌تواند كارآموزي كند كه بن‌مايه اين حرفه را بياموزد و ملكه ذهن كند؟ در خبرگزاري‌هاي دولتي يا سايت‌هاي خبري تاجرمسلك يا مطبوعاتي كه بام تا شام منافع ملي مردم اين كشور را صرف مطامع شخصي و باندي و قبيله‌اي خود مي‌كنند؟ اين روزنامه‌نگار جوان كه انديشه‌هاي آرمان‌ها و ايده‌آل‌هاي روزنامه‌نگاري او را به وادي خبر و گزارش كشانده، با اين زمين ناهموار و باير چه اميدي مي‌تواند به عاقبت اين حرفه داشته باشد؟  راست ماجرا اين است كه مصائب روزنامه‌نگاري براي جوان‌ها كه هيچ، براي ميانسالان و سالخوردگان پخته اين حرفه هم چندان افزايش يافته كه كمتر نور اميدي از آن برمي‌خيزد. وقتي اميد و انسجام اجتماعي كمرنگ مي‌شود و سياهي همه ابعاد فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي و سياسي را در بر مي‌گيرد، طبيعي است كه طبع حساس روزنامه‌نگاري را هم متاثر سازد. چه بايد كرد در اين روزهاي سياه؟  وقتي ايرانيان دچار مصيبت و گرفتاري مي‌شوند، چنگ مي‌زنند به تاريخ‌شان و  سعي مي‌كنند از خلال آن، به روزنه‌ها و اندرزها و حكمت‌هايي دست پيدا كنند تا شايد بتوانند سختي روزگار را با آن تاب بياورند. زندگي فردوسي مي‌تواند يكي از اين داشته‌هاي تاريخي و سنتي باشد تا در مواجهه روزنامه‌نگاران با سختي‌هاي ايام مثل مرهمي بر زخم‌هاي امروز عمل كند. مي‌توان نگاه كرد به اينكه فردوسي در زندگي‌اش چه كرد و در چه شرايطي شاهنامه را سرود و رابطه‌اش با قدرت چه بود و سپس، از زندگي او مشي و چارچوب الهام‌بخشي براي روزنامه‌نگاري امروز گرته برداشت.
فردوسي سال‌ها تمرين شاعري كرد و از حدود ۴۰سالگي شروع كرد به سرودن مدون و هدفمند شاهنامه. اوضاع مالي‌اش در طوس بدك نبود و مي‌توانست بدون اينكه محتاج اعانه و صله باشد، سرايش شاهنامه را پيش ببرد. كتاب‌هاي معتبري كه درباره زندگي فردوسي منتشر شده‌اند، خط بطلاني كشيده‌اند بر اين افسانه كه كسي مثل سلطان محمود غزنوي سرودن شاهنامه را به فردوسي پيشنهاد كرده است. فردوسي خودش بنا به ذوق و تحليلي كه از تاريخ ايران و شرايط آن روز جامعه‌اش داشت و نه به پيشنهاد نهاد قدرت، شروع كرد به سرودن شاهنامه. او مي‌خواست ايران را كه در پس چند قرن هجوم اعراب و سقوط شكوه باستاني به ورطه شكست و تباهي و تاريكي رسيده بود، احيا كند و به فكرش رسيد كه براي اين كار بايد متني شاعرانه خلق كند كه همان شاهنامه باشد.
فردوسي در دوره سامانيان سرودن شاهنامه را شروع كرد، دوراني كه عصر شكوفايي فرهنگ و تمدن و علم در ايران بود و با اينكه خلفاي عباسي استبداد ديني را در غرب ايران برپا ساخته بودند، اما در شرق ايران نظام سياسي ساماني نوعي تساهل و تكثر عقايد گوناگون را فراهم آورده بود كه بر بستري بود براي رشد و شكوفايي فرهنگ و جامعه. فردوسي دريافته بود كه مي‌توان فر و شكوه ايران گذشته را دوباره زنده سازد و عهد كرده بود كه با سرودن شاهكار خود چنين كند. او تمام عمر خود را وقف اين هدف كرد. روزنامه‌نگاران امروز ايران نيز چنين بستري مي‌خواهند: به رسميت شناختن تكثر و گوناگوني عقايد از جانب نظام سياسي و استقلالي كه بتوان بر پايه آن، روزنامه‌نگاري حرفه‌اي و باكيفيت را شكل داد و خيرش را به مردم رساند. فردوسي برخلاف بسياري از شاعران صله‌بگير و مديحه‌سراي معاصرش، با استقلال راي و بدون چشمداشت از فلان شاه و شاهزاده و حاكم، كار خود را پيش برد و شاهكارش را به وجود آورد. روزنامه‌نگاري اكنون ما نيز امروز بايد چنين باشد.
اما چرخ روزگار همراه فردوسي نبود و در اواخر سرودن شاهنامه، سلطان محمود غزنوي به قدرت رسيد. سلطان محمود در ثلث اول حكومت خود مي‌خواست يا اين‌طور وانمود مي‌كرد كه قدم بر مسير سامانيان مي‌گذارد. خيال فردوسي راحت شده بود كه نظم مستقر در فراهم‌ساختن آسايش و پايداري لازم براي سرودن شاهنامه به‌ هم نمي‌خورد. حتي ترغيب شده بود كه در مجلدات شاهنامه نامي از سلطان محمود بياورد تا ماندگاري اثر خود را افزايش دهد. شش سال ديگر طول كشيد تا فردوسي تدوين شاهنامه را مطابق با سياست‌هاي روز كمي تغيير دهد، اما وقتي كار به پايان رسيد سياست سلطان محمود عوض شد و او به عباسيان چنان نزديك شده بود كه روي خوش به شاهنامه نشان نداد. اين بود كه دوباره فردوسي تغييراتي در شاهنامه داد و گله‌هايي از سلطان محمود به آن افزود.


قصد فردوسي از دلخوش‌شدن به سلطان محمود در چند سال اوليه حكومتش اين نبود كه به قدرت نزديك شود تا بتواند به منصب و مقام يا پول و ملكي دست يابد. او دنبال اين بود كه جلال و شوكت ايران را با شاهنامه زنده كند و اگر يك شخص قدرتمند مي‌توانست حامي آن باشد، احتمال ماندگاري اين اثر بيشتر مي‌بود. بعدتر كه سلطان محمود حاضر نشد شاهنامه را بخواند، باز هم دلسرد نشد و راهش را ادامه داد و ديديم كه چطور شاهنامه طي دو قرن بي‌اعتنايي و نوعي بايكوت از سوي نظام‌هاي سياسي وقت، بين مردم باقي ماند و روزبه‌روز محبوب‌تر شد. بنابراين فردوسي هيچگاه ذوب در قدرت نبود و همواره خط فاصل خود را با قدرت حفظ مي‌كرد، چه در دوره سامانيان و چه غزنويان و چه درسي بزرگ‌تر از اين براي روزنامه‌نگاران امروز ما؟
روزنامه‌نگاري حرفه‌اي امروز ايران چه درس‌هايي مي‌تواند از فردوسي بگيرد؟ اول اينكه فاصله و استقلال خود را با قدرت حفظ كند، چه قدرت خيرخواه و كثرت‌گرايي مثل آل‌سامان باشد چه قدرت اقتدارگرا و تماميت‌خواهي همچون سلطان محمود. دوم اينكه مقصود روزنامه‌نگاري را خير عمومي و منافع ملي ساكنان ايران بداند، نه كاسبي‌هاي روزمره و منافع شخصي و قدرت‌جويي‌هاي فرقه‌اي. سوم اينكه به زبان مردم سخن بگويد و راوي مردم باشد، مثل شاهنامه كه از مردم براي مردم مي‌گفت. چهارم اينكه حتي اگر بنا به مصلحت‌هايي وارد تعامل با قدرت مي‌شود، در آن ذوب نشود و جايگاه انتقادي خود را همچنان حفظ كند. حتي از نااميدي در اواخر زندگي فردوسي هم مي‌توان درسي براي روزنامه‌نگاري داشت. درس پنجم اينكه روزنامه‌نگار بايد عزت نفس و اصول خود را در سخت‌ترين شرايط هم حفظ كند. فردوسي در سال‌هاي آخر عمر با تنگدستي و فرسودگي و بي‌اعتنايي از جانب قدرت مواجه بود. اما هرگز عزت نفس خود را كنار نگذاشت و گدايي قدرت را نكرد و حرف خود را زد و استقلال راي و عمل را حفظ كرد. او به مردم و كشورش فكر مي‌كرد و كل عمرش را بر سر خلق اثري گذاشت در مسير خير ايران و مردمش. از نظر او، اهميتي نداشت اگر يك لقمه كمتر نان بخورد يا حتي وقتي درگذشت چنان جوي عليهش بسازند كه به قبرستان مسلمانان راهش ندهند و به ‌ناچار او را در باغ خودش دفن كنند. او به اين فكر مي‌كرد كه اثري با بالاترين كيفيت خلق كند تا بماند و اثر بگذارد، چنانكه شاهنامه‌اش ماند و اثر گذاشت.
سایر اخبار این روزنامه
پاسخ جبهه پايداري به اتهامات روزنامه اعتماد نگذاريم اسراييل به مردم فلسطين بگويد نيروي نيابتي سياست‌هاي كلي توسعه دريا محور فضاي كسب و كار نامساعدتر شد قم 6 سال است که مترو ندارد آدرس غلط درباره آلودگي هوا به مردم ندهيد! قيامت غزه و قضاوت ما واقعا «مروا نبيلي» را نمي‌شناختيم؟! شاخص‌هاي دينداري دردهاي نهفتني و دردهاي گفتني درس‌هايي از فردوسي براي روزنامه‌نگاري پرونده مديركل سابق و آرزوي مردم 70 درصد مردم پول اتوبوس نمي‌دهند (1) عشق، بحران و سياست در دهه 20 قطعنامه‌اي در محكوميت تمجيد از نئونازيسم و... از گاسپارنوئه جوجه‌كباب درنمي‌آيد ديوار برلين و آلمان شرقي بحران فلسفه وفراموشي وجود شاخص‌هاي دينداري دردهاي نهفتني و دردهاي گفتني درس‌هايي از فردوسي براي روزنامه‌نگاري امروز پرونده مديركل سابق و آرزوي مردم 70 درصد مردم پول اتوبوس نمي‌دهند (1) نوشتاری با الهام از سریال «سرزمین مادری» ساخته کمال تبریزی از «سرزمين كهن» تا «سرزمين مادري»