از گاسپارنوئه جوجه‌كباب درنمي‌آيد

اين نوشته گزارش يك روش و تفكر زندگي است طي هفته با محوريت جمعه‌ها. اصولا آدينه براي بودن كنار خانواده و توجه به خواسته‌هاي‌شان معنا مي‌يابد و اگر چنين نشود؛ لنگي‌هاي زيادي در روابط ايجاد خواهد شد. جمعه‌ها كمي ديرتر و در حقيقت آرام‌تر و بي‌دغدغه‌تر از خواب برمي‌خيزيم. نگران رفتن به محل كار و ترافيك پر ازدحام ماشين و افراد هم نيستيم. بعد از صرف صبحانه سريالي از پلتفرم‌هاي موجود انتخاب مي‌كنيم كه يادمون نره «مگه تمام عمر چند تا بهاره». ‌پس از آن براي دور دور كردن؛ البته حوالي محل، استارت مي‌زنيم. سر از شهربازي در مي‌آوريم. كمي وقت را آنجا مي‌گذرانيم. به خانه برمي‌گرديم. هر يك پي كاري. فيلمي از گاسپار نوئه نگاه مي‌كنيم. كمي هضم آن سخت است. پوچي و تنهايي‌اش آزار‌دهنده؛ هر چند پرمعنا. بعد از آن فيلمي از كانادا كه سال‌ها پيش اسكار فيلم غيرانگليسي را ربوده بود. داستان پسري كه با مادرش نمي‌ساخت. پس از ديدن فيلم كمي استراحت و خواب نيمروزي و پس از آن هم كمي قدم زدن در پارك و دويدن؛ اگر نفس و هواي آلوده اجازه دهد! تازه كه تنها مي‌شويم يا مي‌شوم؛ فكر در غليان و جوش و خروش مي‌افتد. آيا انسان‌هايي كه در پيرامون مي‌بينيم؛ بسان ما مي‌انديشند؟ يا اصولا بايد چنين باشند؟ هماره اين گزاره آزگار روح و جان است. آيا فردي كه مشغول كشيدن قليان است هم، در آن روز فيلمي ديده؛ كتابي خوانده و موزيكي گوش داده؟! يا هنگام جوجه درست كردن به دوردست‌ها نظاره دارد كه فرجام فلان كاراكتر فيلم ديده شده چه مي‌شود! و آيا مي‌شود به آدم‌ها طوري نگريست كه طي روز؛ پارامترهاي گوناگوني در پديد آمدن آن نگرش دخيل بوده‌اند؟ و پرسش‌هاي بي‌شماري كه گهگاه آدمي را منزوي يا به‌زعم برخي؛ تافته جدا بافته مي‌كند! آيا ديدن و شنيدن و خواندن؛ بايد نگرش خاصي به ما بدهد؟ بر اساس آن با ديگران تعامل كرد؟ و اگر اين ديگران فرضي يا واقعي؛ چنين نباشند؛ چاره چيست؟! دغدغه فكري مشوش و آزار‌دهنده كه پهلو مي‌زند گاهي به بي‌تفاوتي. مگر ديگران كه چنين كارهايي انجام نمي‌دهند؛ زندگي ندارند؟ كه دست بر قضا بهتر هم زيست‌شان؛ ادامه دارد. راحت‌تر سر به بالين مي‌گذارند. پس تفاوت‌ها كجا به ‌كار مي‌آيد؛ وقتي همگن خويش را نمي‌يابي در بيشتر وقت‌ها؟ تو كه نمي‌تواني به سلك آنان درآيي و آنان نيز حتي در مخيله‌شان نيز چنين نخواهند شد! هر چند شايد دير و دور نباشد كه تو (ما) در جرگه آنان درآييم كه البته لزوما ناصواب هم نيست. زيستي بي‌تفكر و بي‌خيالانه! كجايش بد است! مگر ما كجاي دنيا را گرفتيم؟ كجا و چه كساني را متحول كرديم؟ چه سود براي خودمان داشتيم كه ديگران را هم نصيب و بهره‌اي دهيم؟ به قولي: به من چه سرخي پيچك تو مهتاب! همان بهتر كه قليان بكشيم و جوجه‌اي به سيخ كشيم و پاها را دراز در درازناي ندانستن‌هاي موجود! گاسپار نوئه به كجاي كارمان مي‌آيد وقتي نتواني دو كيلو جوجه در پارك محله‌ات كباب كني و تازه آخر شب هم خيال رفتن به كنسرتي سنتي در سرت باشد...!
 
سایر اخبار این روزنامه
پاسخ جبهه پايداري به اتهامات روزنامه اعتماد نگذاريم اسراييل به مردم فلسطين بگويد نيروي نيابتي سياست‌هاي كلي توسعه دريا محور فضاي كسب و كار نامساعدتر شد قم 6 سال است که مترو ندارد آدرس غلط درباره آلودگي هوا به مردم ندهيد! قيامت غزه و قضاوت ما واقعا «مروا نبيلي» را نمي‌شناختيم؟! شاخص‌هاي دينداري دردهاي نهفتني و دردهاي گفتني درس‌هايي از فردوسي براي روزنامه‌نگاري پرونده مديركل سابق و آرزوي مردم 70 درصد مردم پول اتوبوس نمي‌دهند (1) عشق، بحران و سياست در دهه 20 قطعنامه‌اي در محكوميت تمجيد از نئونازيسم و... از گاسپارنوئه جوجه‌كباب درنمي‌آيد ديوار برلين و آلمان شرقي بحران فلسفه وفراموشي وجود شاخص‌هاي دينداري دردهاي نهفتني و دردهاي گفتني درس‌هايي از فردوسي براي روزنامه‌نگاري امروز پرونده مديركل سابق و آرزوي مردم 70 درصد مردم پول اتوبوس نمي‌دهند (1) نوشتاری با الهام از سریال «سرزمین مادری» ساخته کمال تبریزی از «سرزمين كهن» تا «سرزمين مادري»