روایت آدم‌های غمگین فراموش‌شده!

روایت واژه‌های گم‌شده و ملالِ این روزهای شرقی‌های غمگین در قلب پایتخت است. در کوچه‌ سپند، قصه‌ این روزهای دو رفیق روایت می‌شود؛ رنجِ مردی که به پادکست و رادیو روی آورده و دو سال از خانه بیرون نرفته است و سعید دارد برای رفاقت جان می‌دهد. رنج و عذابی را تحمل می‌کنند در زیر‌زمینی تنگ با قاب عکسی از کافکا. این دسپخت «سعید زارعی»‌است با متن «سجاد افشاریان». دو رفیق و همراه. اما بازی درخشان «سید هومن‌شاهی» که با لحن و حرکاتش تماشاگر را میخکوب می‌کند نیز قابل توجه است.
سعید زارعی، هنوز 13سالش نشده بود که با نویدمحمدزاده و اشکان‌خیل‌نژاد درس تئاتر را از محمد‌یعقوبی در آموزشگاه «هفت هنر» کرج می‌آموخت و بعد، شد شاگرد خلف او با بازی‌اش در «زمستان 66». با ورودش به پرديس هنرهاي زيبا، شرایط برای بخت‌آزمایی‌های او فراهم شد. چه برای کارگردانی در نمایش‌های دانشجویی و چه برای بازیگری. او در «دایره‌ گچی قفقازی» از حمید پورآذری، درخشید و بازي‌اش مورد تحسین همه واقع شد. فیلم سینمایی «هجوم» را با شهرام‌مکری کار کرده است که هنوز اکران نشده؛ چند ماه پیش نیز در کنار بهرنگ علوی و آزاده صمدی در «زبان‌اصلی» رسول‌کاهانی به روی صحنه رفت. اما او حالا گام بلندتری برداشته و آن، تجربه‌ حرفه‌ای کارگردانی در یکی از سالن‌های مطرح تئاتر، «پالیز» است. او «شرقی غمگین» را از چند هفته پیش، هر‌شب روی صحنه می‌برد. اما سجاد‌افشاریان، چهره‌ای که بیشتر از همه در این نمایش شناخته شده و در مقام نویسنده و بازیگر نقش «علی‌عشقی» روی صحنه رفته است. او تهیه کنندگی چند کار را بر عهده دارد و همین چند ماه پیش در نمایشِ «می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد» همایون غنی‌زاده، روی صحنه رفته است و فیلم «مفت‌آباد» به کارگردانی پژمان تیمو‌تاش و بازی او، همچنان روی پرده به نمایش درمی‌آید. اما سیدهومن شاهی، اولین تجربه بازیگری‌اش است و پیش از آن در عرصه موسیقی شناخته شده بود. اما او در «شرقی غمگین» بسيار خوب ظاهر شده است و سیمای مردی را نشان می‌دهد که انگار سال‌هاست دارد روی صحنه بازی می‌کند. به بهانه اجرای شرقی در کافه آپ‌آرت‌مان با این سه شرقیِ غمگین به گفت‌وگو نشستیم:
ابتدا بفرمایید که ایده‌ نوشتن و اجرای شرقی غمگین چگونه شکل گرفت؟
افشاریان: من و سعید در فکر اجرای نمایشی بودیم با کارگردانی سعید که آن‌قدر من و سعید با هم تفاهم داشتیم که خیلی مهم بود چه متنی را اجرا می‌کنیم. در نهایت، متن‌های زیادی را بررسی کردیم تا اینکه من صحنه‌ آغازین «شرقی غمگین» را نوشتم و برای سعید خواندم و همزمان شروع کردیم به کار کردن. من متن را می‌خواندم و سعید ایده می‌داد. گاهی متن را تغییر می‌دادیم تا اینکه کامل شد و بعد هم هومن به کار اضافه شد و شروع کردیم به تمرین.


شعر در تار و پود نمایشنامه و همچنین اجرا تنیده شده و به تعبیری می‌توان آن را شعر اجرایی نامید، نه یک نمایشنامه عاشقانه صرف. شعر اجرایی شعری‌است که خود را از کاغذ جدا می‌کند و تنها برای اجرا در حضور مخاطبان شکل می گیرد، حضور مخاطب در محل اجرا و تعاملی که با رفتارها و واکنش‌های او در اجرا پدید می‌آید، یکی از ویژگی‌های شعر اجرایی است. چه ارتباطی بین شعر و اجرای شما برقرار است؟
افشاریان: ما در زندگی‌ روزمره‌مان با آدم‌های زیادی سروکار داریم و بعضی آدم‌ها را دوست‌تر می‌داریم. همه‌ آدم‌ها در درون خودشان شعری دارند که آن را با خود حمل می‌کنند و یکی از چیزهایی که رابطه من و سعید را شکل داد و عمیق کرد شاید دریافت‌مان از شعر درون يكدیگر بود. شاعرانگی فقط از چیدمان کلمات بر نمی‌آید، به روح و روحیه و روان آدم‌هایی که کار را روی صحنه می‌برند ربط دارد. خیلی‌ها بر اساس بعضی از اشعار آمدند و اجرای شاعرانه داشتند اما من بیشتر با نمایشنامه‌اي که وجه عاشقانگی دارد، موافق‌ترم تا یک شعر اجرایی. فرآیند شعر و نمایشنامه‌ نوشتن نزد من دو پروسه متفاوت محسوب مي‌شوند اما نگاه اجتماعی‌ در تمامی آن‌ها نمایان است.
ارتباط مستقیم شعر و تئاتر برای نخستين‌بار نیست و آخرین بار نيز نخواهد بود. شما در این نمایشنامه به مضامینی چون شکست، نرسیدن، جدایی و رنج پرداختید که در شعر «نیامد» براهنی نیز وجود دارد که شما با پخش آن در میانه‌ اجرا، باعث شدید مخاطب ارتباط حسیِ خوبی برقرار کند. قطعه نیامد به انتخاب خودتان بود؟ چه شد که رفتید سراغ رضا براهنی؟
افشاریان: شعر آقای براهنی همپایِ این نمایش بود و جای خودش را باز کرد. سعید هم اشعارِ این شاعر را خیلی زیاد مرور می‌کند و به همین‌خاطر این شعر نیز خودش وارد شد، نه اینکه ما از قصد آن را وارد کرده باشیم.
زارعی: نمایشنامه مدام ارجاعاتی به گذشته دارد و در وجود هر فردی رازی نهفته است. کاراکترها دايم ارجاع می‌دهند به گذشته خودشان و این فراموشی در این سال‌ها رنگ باخته است. در دهه‌ گذشته نیز دیگر رفیق، معنای قبلی خودش را از دست داده و رفاقت نیز معنای قبلی را ندارد، اعتماد کردن از بین رفته. روز به روز سرعت ما دارد زیادتر می‌شود و غافلیم که چه چیزهایی را داریم از دست می‌دهیم و بها و ارزش‌شان را از بین‌می‌بریم و همین مفهوم دوست داشتن و عاشق شدن است که مخاطب را به گذشته ارجاع می‌دهد. مگر می‌شود از این مفاهیم حرف زد و درون آن‌ها شعر وجود نداشته باشد؟ مگر می‌شود که قدرت کلمات را نفهمیم؟ ارتباط شعر و نمایشنامه سجاد نیز در این ارجاعات درونی‌است.
موسیقی عاملي مهم و پررنگ در این نمایش است. موسیقی‌ای که یک سبک خاص نیست. سنتی ، رپ، پاپ و همچنین دکلمه‌ اشعار فروغ را در کنار هم چیده‌اید. چیدمان و ترتیب قطعات در اجرا امری تصادفی بود یا عامدانه؟ و چه چیزی باعث شد که در این نمایش بر موسیقی تاکید شود؟
افشاریان: در ذات پادکست‌ها، چنین اتفاق و پیوندی وجود دارد و یک فضای توامان با متن و موسیقی است و ما بر اساس ایده پادکستی که داشتیم سعی کردیم از موسیقی بهره ببریم.
زارعی: چیدمان موسیقی‌ها در اجرا به‌طور كامل عامدانه و فکر شده بود و ترتیب آن‌ها خیلی به حال و هوایِ پادکست بستگی داشت. براي مثال درجایی گفته می‌شد:«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» و به تناسب همین شعر نیز ما تصمیم گرفتیم دکلمه فروغ را استفاده کنیم. تمام آثار استفاده شده به فراخورِ متن بوده است.
سعید زارعی در مقام کارگردان چه ویژگی‌هایی دارد؟
افشاریان: آن چیزی که سعید را ویژه می‌کند، تکیه و ایمان به خودش و ‌نسلش و تاکیدش بر کار تیمی است. نمایش‌های قبلی ما نیز محصول همین رفاقت بوده‌اند. او یک روحیه‌ای دارد و آن همپا بودن و قدرت مدیریتش است. با خیالِ راحت و با امنیت کامل می‌شود روی صحنه‌ اش بازی کرد.
شاهی: حُسن سعید است که خیلی خوب روابط را می‌شناسد و روابط آدم‌ها را خوب درک می‌کند. این شاید مهم‌ترین ویژگی‌اش باشد.
زارعی: البته باید گفت که سجاد نیز فضا را خوب می‌شناسد. ما در این سال‌ها با هم کار کردیم و رفاقت داشتیم تا به درک مشترک رسیدیم.محصول مدام حرف زدن‌هاي ما و ایده‌پردازی‌هایی که وجود دارد، شرقی غمگین شده است. برای من در کار، رفاقت مهم بود و باعث شد که از اخلاق دیکتاتور مآبانه دوری کنم. حرمت رفاقت ما بیشتر از تئاتر است.
در طول اجرا، مخاطب مدام پیگیر عشق نافرجام علی عشقی مي‌شود؛ روایت این عشق نیز رازآلود و مبهم است. چرا برای تماشاگر راز این عشق و تراژدی، عیان نمی‌شود؟ رازآلودگی و ابهام از کجا نشأت مي‌گيرد؟
افشاریان:درواقع نکته‌ اصلی این روایت، همین رازآلودگی و ابهام آن است و اینکه مدام ارجاعاتی می‌دهد اما بیان نمی‌کند و فضایِ سربسته را نگه‌می‌دارد، آن را برای مخاطب جذاب کرده است؛ این اتفاق باعث تفکر تماشاگر می‌شود. البته یک نگاه سنت‌گرا نیز وجود دارد که باعث می‌شود ما از بیان احساسات و ابراز عشق‌مان، یک دوری خاص داشته باشیم. البته باز هم علی عشقی روی آورده است به پادکست و از طریق رادیو دارد ابراز می‌کند. ما می‌خواستیم با تکیه بر رازآلود بودن این عشق و حتی بدون اسم نگه‌داشتن معشوقه علی عشقی و صدا زدن او با لفظ «دلبر» كاري كنيم كه مخاطب در خیالات و فکرش به دنبال دلبر خودش باشد و اين جريان عشق و عاشقي، تنها به اين نماشي منحصر نشود و دلبر تماشاگر، در ذهن خودش نقش ببندد.
زارعی: نمایش به دنبالِ آموزش چنین چیزهایی است؛ اینکه از بیان عشق ترسی وجود نداشته باشد. مبهم بودن اين عشق، می‌خواهد با ذهن مخاطب بازی کند و او را وادار کند در دنیای بیرون از نمایش، به دنبال عشق و دلبر خویش بگردد و هرکس برای خودش جداگانه چنین موضوعی را بسازد.
شاهی: البته باید گفت که این میل به دیده شدن هم دارد. علی عشقی، به هرحال ایده‌ پادکست را اجرا می‌کند و امیدی برای دیده شدن دارد. اين روایت آدم‌های اطراف ما در برابر مواجه شدن با این موضوع‌هاست.
شرقیِ غمگین را نمی‌توانیم قهر و افسردگی یک عاشق بدانیم و آن را تا حد یک نمایشنامه عاشقانه‌ صرف، تنزل دهيم بلکه وجهه جامعه شناختی آن و بیان مشکلات اجتماعی است که باعث شده آن‌ها به این رنج و عذاب برسند؛درنهایت نيز به نقدِ سیاسی می‌رسد. نظر شما در این‌باره چیست؟ تا چه اندازه خواستید این نگاه جامعه شناختی در اجرا وجود داشته باشد؟
افشاریان: ما نمی‌توانیم در مقابل دنیای اطراف خودمان بی‌تفاوت باشیم، ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مشکلات زیادی دارد اما نخواستیم روی نقد اجتماعی تاکید کنیم و آن را در ظاهر به نمایش بگذاریم، در اصل نمی‌شود در شهر یا جامعه زندگی کنیم و حالِ آن را نادیده بگیریم؛ البته در همه نوشته‌های من این وجه اجتماعی پر رنگ است.
زارعی: من معتقدم که تئاتر اگر قرار است کاری انجام دهد، باید کار واقعی کند نه اینکه ادا و ژست باشد. با سجاد موافقم، مگر می‌شود در جامعه‌ای زندگی کرد و مشکلاتش را ندید؟ اما ما سعی نکردیم که مدام روی این مانور بدهیم و پیچیده‌اش کنیم. خواستیم عاشقانگی خودش را داشته باشد و مخاطب نيز خودش متوجه نقاط اجتماعی موجود در متن بشود.
از یک جایی به بعد، تماشاگر با ایده‌ قتل درگیر می‌شود و در تمام مدت نمایش نیز منتظر تصمیم علی عشقی می‌ماند اما گاهی با موقعیت‌های کمدی مواجه می‌شود که او را از آن فضا دور می‌کند؛ به وجود آوردن و خلق چنین موقعیت‌هایی در نمایشنامه‌اي‌ که تراژدی رفاقت و عشق را به تصویر می‌کشد از کجا می‌آید؟
زارعی: ابتدا این را بگویم که ما می‌توانستیم برای دراماتیک‌تر کردن کار، دلبر را روی صحنه بیاوریم و علی عشقی او را به قتل برساند و تماشاگر نيز بیشتر ارتباط حسی برقرار کند. اما همان‌طور که گفتیم ما خواستیم که مدام ارجاع بدهیم به گذشته و این باعث می‌شد که درگیری بیشتری برای مخاطب به همراه داشته باشد.
شاهی: مخاطب خودش متوجه می‌شود که سعیدِ قصه می‌خواهد هرکاری کند که علی عشقی نمیرد. قبول دارم که ما به دنبال خلق موقعیت‌های کمدی بودیم که این از شخصیت سعید برمی‌آید. من فکر می‌کنم رفاقت سعید و علی عشقی، آن‌قدر زیاد است که موضوعی که مطرح کردید، وجه دیگری نیز دارد و آن هرکار کردن برای رفاقت است که حتی حاضر می‌شود، شرایط را برای قتل دلبر مهیا کند. رفاقت ناب‌شان روی دیگر این ماجراست. اعتماد، بین این دو نفر پر رنگ‌تر از چیز دیگری‌است.
افشاریان: به نظرم بیشتر به پیچش‌ نمایشنامه برمی‌گردد که لازم بود ما برای درگیریِ بیشتر تماشاگر پیاده کنیم. فکر کردن و ارتباط مخاطب با چنین ماجرایی برای ما مهم بود؛ می‌خواستیم وقتی تماشاگر از سالن بیرون رفت، مدام با خودش فکر کند و نمایش او را به تفکر وادارد.
هومن، نخستين‌باراست كه بازیگری را در این سطح تجربه می‌کنید؛ این ترس وجود نداشت که به عنوان اولین تجربه‌ حرفه‌‌ای،نام‌تان زیرِ سایه‌ نام افشاریان به‌عنوان بازیگری پر کار و چهره‌ای شناخته شده قرار بگیرد و سعیدِ قصه دیده نشود؟
زارعی: این را بگذارید من بگویم که هومن برای اینکه این‌گونه روی صحنه حاضر شود، بسيار زحمت کشیده است و خيلي‌ها قریب به اتفاق معتقدند که هومن بازیِ خیلی خوبی روی صحنه دارد و کسی متوجه این نمی‌شود که دارد اولین بازی‌اش را می‌کند. او بسیار به متن مسلط است. هومن از دوستان من در کرج بود و تصمیم گرفتم که از او دعوت کنم تا نقش سعید را بازی کند، با سجاد نیز در میان گذاشتم.
افشاریان: هومن این‌قدر خوب، مسلط و پرانرژی است که من از كنار او بازي كردن كيف مي‌كنم. وقتی سعید با من در میان گذاشت كه براي اين نقش هومن را در نظر دارد، به‌سرعت پذیرفتم؛ چرا که به انتخاب‌های سعید معتقدم. در طول تمرینات هم رفاقت این‌قدر بین ما جريان داشت که از اينكه با هم كار ميكرديم حالمان خوب بود. حالا نيز همه باور دارند که هومن روی صحنه می‌درخشد.
شاهی: ابتدا باید این را بگویم که من از پذیرفتن کار ترس‌هایی هم داشتم اما تمرینات را که با سعید شروع کردیم، او آن‌قدر به من کمک کرد و همه‌جوره هوايم را داشت که من مدام انگیزه‌ام برای کار بیشتر می‌شد. البته به نظرم متن فوق‌العاده بود و در طول تمرینات، چندباری به دوستانم گفتم که عاشق این متن هستم. زحمت زیادی هم برای این نقش کشیدم و وقت گذاشتم. در کنار بچه‌ها بودن باعث می‌شد تلاشم بیشتر شود و ترسی نيز از كنار سجاد بازي كردن وديده نشدن در من وجود نداشت. من خودم تئاترهای زیادی را به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کردم و در این سا‌ل‌ها تئاتر می‌دیدم. تصمیم گرفتم در نهایت به مجموعه اضافه شوم.
سعیدِ قصه در عین حال که رگه‌هایی از امید به زندگی را نشان می‌دهد اما انسانِ تنهایی‌است که دردهای زیادی را با خود به همراه دارد. انسانی که وقتی بیرون می‌رود، زود عاشق می‌شودو به هرنوع معاشرتی تن می‌دهد اما درون خود یک تنهایی حس می‌کند که مانند علی عشقی بروزش نمی‌دهد. ترسِ این را نداشتید که تنهاییِ او دیده نشود و مخاطب، نگاهِ اجتماعی‌اي که در متن وجود داردو بخشی از آن رویِ سعید است را در نیابد و متوجه‌اش نشود؟
شاهی: این ترس وجود نداشت؛ چرا که تنهایی سعید، یک روی ماجراست و روی دیگرش هم این است که او برای رفاقت همه‌چیزش را می‌دهد. در طول اجرا نیز می‌گوید که علی تو رگ منی، رفیق منی. مخاطب به این فکر می‌کند که سعیدهای رابطه چه کسانی هستند. انگار دل‌شان می‌خواهد که کسی مثل سعید را در زندگی‌شان داشته باشند که در رفاقت کم نگذارد. سعید کار می‌کند تا خرج خودش و علی را بدهد، دست به هرکاری هم می‌زند و فکر می‌کنم که شرقی غمگین می‌خواهد همین را تاکید کند و درس رفاقت بدهد. این عشق را برای همه نسل‌ها به رخ می‌کشد تا آن‌ها نيز ارتباط بگیرند. شما از یک سوی سالن هق‌هق می‌شنوید و از سوی دیگر قهقهه.