گفت و گوهای خواندنی یلدایی با 19 نفر از چهره های سینما، تلویزیون و ورزش

امروز، پاییز را با تماشای آخرین غروبش بدرقه می‎کنیم و چشم‎به ‏راه اولین طلوع دی‎ماه می‎مانیم. این یکی شدن ماه و آفتاب، این فرصت سالانه برای گره‎زدن دسته‎جمعی تاریکی به نور، برایمان عزیز و مغتنم است. با سرخوشی به استقبال زمستان سرد و تاریک و کشدار می‎رویم تا بداند و بدانیم که حریف دل‎های گرممان نخواهدشد، تا بداند و بدانیم که «زمستان می‎رود، ایام شادی پیش می‎آید». یلدای امشب -هرطور که باشد- شلوغ و پر از مهمان یا خودمانی و صمیمانه، پای میزهای مفصل رنگین یا سر سفره‎های کوچک، قرار است قوت جان و روح ما باشد برای روزهای پیش‎رو. ما، امسال هم مثل سه سال گذشته یلدا را کنار شما جشن می‎گیریم. پرونده ویژه امروز، گفت‎وگوهای خواندنی با هنرمندان محبوب شماست؛ زندگی‎سلام امروز را کنار عزیزانتان، ویژه بخوانید. راستی، یلدا مبارک!
داریوش اسدزاده؛ بازیگر
یادی از یلداهای قدیــــم...

داریوش اسدزاده، بازیگر پیش کسوت کشورمان که بازی دوست‌داشتنی‌اش در نقش‌های شیرینِ بیش از 100 اثر سینمایی و تلویزیونی، از یادمان نمی‌رود، یک‌ماه قبل، اول آذر، جشن تولد 94 سالگی‌اش برگزار شد و اتفاقا همین شنبه آینده هم، پرونده‌ای درباره یک عمر فعالیت هنری‌اش خواهیم داشت. او درباره یلداهای قدیم می‌گوید: «قدیمی‌ها معتقد بودند زمستان دارای چله‌بزرگ و چله‌کوچک است. به یلدا، چله‌بزرگه می‌گفتند و تمام ما مردمان سرزمین کهن سال ایران، در شب یلدا دور هم، زیر کرسی می‌نشستیم. مادرم مجمعه مسی کنگره‌داری پر از میوه، آجیل و شیرینی روی کرسی می‌گذاشت که چشم از آن برنمی‌داشتم. آن زمان برق نبود و بهترین وسیله برای روشنایی خانه، چراغ گردسوز روسی بود که مادر آن را روشن می‌کرد و روی کرسی می‌گذاشت. این چراغ را هنوز هم دارم و جزو عتیقه‌ها محسوب می‌شود. یادم می‌آید با برادر و خواهر کوچک‌ترم، از پدرم که ارتشی بود، به شدت حساب می‌بردیم و زمانی که پدر در خانه بود، جیک‌مان در نمی‌آمد. پدر همیشه از جنگ‌هایی که در آن شرکت کرده بود، برایمان حرف می‌زد و خاطره تعریف می‌کرد. گاهی هم شاهنامه و حافظ می خواند. با همه رسمی و جدی بودن، پدر آن چنان شب یلدای‌مان را از سخنان نابش پر می‌کرد و سرگرم‌مان می‌ساخت که گذر زمان را حس نمی‌کردیم. یواش یواش چرت‌مان می‌گرفت و همان گوشه کرسی، به خواب می‌رفتیم. گاهی پدر برای شب یلدا، دوستانش را به خانه دعوت می‌کرد. ساعت هفت و هشت شب می‌آمدند و تا بعد از نیمه شب مهمان ما بودند. درباره اوضاع و احوال مملکت حرف می‌زدند و با یکدیگر بحث و مجادله می‌کردند. از زمستان‌های سرد و قصه‌های زندگی می‌گفتند و خاطراتشان را با آب و تاب فراوان تعریف می‌کردند. می‌گفتند و می‌خندیدند و گاهی نرم‌نرمک، تنبکی هم می‌نواختند.»

نیوشا ضیغمی؛ بازیــگر
مهم ترین رکن زندگی، خانواده است

نیوشا ضیغمی، بازیگر 37 ساله سینما که بازی‌اش در فیلم‌هایی چون «حس‌پنهان»، «پارک‌وی»، «توفیق‌اجباری» و مجموعه‌های تلویزیونی مثل «در چشم‌باد» و «راستش را بگو»، هنوز در یادهاست، درباره یلدا و ضرورت برگزاری رسوم در کنار خانواده می‌گوید: «هر کشوری فرهنگ و آداب‌ورسومی دارد که در حقیقت هویت و شناسنامه آن سرزمین است و اگر این آداب از بین برود، هویت آن کشور کمرنگ می‌شود. چه خوب است مردم، با وجود مشکلات و دغدغه‌ها هنوز به سنت‌ها پای بند هستند. من هم همیشه سعی کردم به آداب و رسوم کشورم احترام بگذارم، چون جزئی از هویت و ایرانی بودنم است. ضمن این که همیشه دوست داشتم در تمام دورهمی‌های این چنینی، کنار خانواده ام باشم. فرقی نمی‌کند شب یلدا باشد یا چهارشنبه‌سوری و عید نوروز؛ در کنار خانواده بودن را دوست دارم. چون به‌نظرم اساسی‌ترین و مهم‌ترین رکن زندگی و اجتماع، خانواده است. این شعار نیست. عمیقا معتقدم اگر خانواده در جامعه‌ای ضعیف شود، زیرساخت آن جامعه متزلزل خواهد شد و همیشه در تمام مصاحبه‌ها و فضای‌مجازی هم گفته‌ام که کاملا خانواده‌محـورم و برای خانواده، ارزش و احترام ویژه‌ای قائلم و تمام تلاشم را می کنم تا ارزش‌های آن حفظ شود و دلم می‌خواهد اگر روزی بچه‌دار شدم، این روحیه را به او هم منتقل کنم. دلم می‌خواهد حتی اگر در خانه هم نبودم، میز یلدا و سفره هفت‌سین بچینم تا فرزندم یاد بگیرد به آداب و رسوم شب یلدا به عنوان رسمی جذاب و ایرانی احترام بگذارد.»

علی انصاریان؛ فوتبالیست سابق
یلداهای کودکی، از ظهر آجیل می‌خوردم تا نصفه‌شب!

علی انصاریــان، بازیکن 40 ساله و سابق تیم فوتبال پرسپولیس که در سال‌های اخیر به دنیای هنـر روآورده و در مجموعه‌ها و تله‌فیلم‌های تلویزیونی زیادی از جمله «کیمیا»، «کلاف» و «حس‌خوب‌زندگی» ایفای نقش کرده، درباره حال‌وهوای شب‌چله‌های کودکی‌اش و دغدغه یلداهای این‌سال‌هایش می‌گوید: «یادم است بچه که بودم، روزی که به شبِ یلدا منتهی می‌شد، با برادرم محمد از ظهر شروع به خوردن آجیل می‌کردیم و تا نیمه‌شب مشغول بودیم! به‌نظرم به شکل‌کلی، هر لحظه در کنار خانواده و عزیزانِ زندگی‌مان بودن، زیباست، حتی اگر به صرف یک فنجان چای تلخ باشد و ما ایرانی‌ها هم رسم‌های زیادی داریم که بهانه‌ای برای دورهم جمع‌شدن و باهم بودن و پر از مفاهیم و جزئیات جالب است. مثلا در زمان قدیم، مردم اعتقاد داشتند سرخی انار و هندوانه، نماد نور و گرمی است و با خوردن این میوه‌ها در شب‌چله، بیماری و سرما و تاریکی از وجود و زندگی‌شان دور می‌شود. ضمن این که مهم است چنین شب‌هایی، یادی کنیم از هموطنانی که به هر دلیلی در زندان هستند اما تبهکار نیستند. عزیزانی که در بیمارستان بستری هستند و پدران و مادران در خاک خفته و سالمندانی که در آسایشگاه‌ها چشم‌انتظار عزیزانشان نشسته‌اند. در پایان برای تمام ایرانی‌ها، آرزوی سلامتی می‌کنم، چون نعمتی بالاتر از سلامتی نیست.»

سوگل طهماسبی؛ بازیــگر
یاد یلداهای اهــواز به‌خیر

سوگل طهماسبی، بازیگر 32 ساله مجموعه‌های تلویزیونی محبوبی مثل «روزگار قریب» و «کیمیا»، درباره شب‌یلدا، نکات و خاطراتِ خواندنی و جالبی می‌گوید: «شب یلدا به‌طورمعمول در تمام نقاط ایران با دورهمی زیر کرسی و خوردن آجیل و تنقلات، حافظ‌خوانی و شاهنامه‌خوانی جشن گرفته می‌شود. منتها تنها تفاوتی که یلداهای شهر زادگاهم اهــواز با جاهای دیگر دارد، این است که ما هیچ وقت دور کرسی جمع نشدیم، چون هیچ وقت هوا آن قدر سرد نمی‌شد که زیر کرسی بنشینیم. شب‌های چله، همیشه در خانه پدربزرگ و مادربزرگم گرد هم می آمدیم و هر کسی برای این شب تدارکی می‌دید؛ خاله یک ظرف انار دانه کرده می‌آورد، دایی هندوانه می‌خرید و مادرم آجیل تهیه می‌کرد؛ یادش به‌خیر. شاید جالب باشد بدانید ما اهوازی‌ها، برای تمام دورهمی‌ها به‌خصوص شب‌یلدا یک شیرینی خاص داریم به اسم «کلوچه دزفولی». این کلوچه با رازیانه و خرمای زیاد تهیه می‌شود و جزو خوراکی‌هایی است که مادرم همیشه برای شب‌یلدا می‌پزد. رسم قشنگ دیگری که اهالی اهواز برای شب‌چله دارند، مربوط به نوعروسان است. به احترام نوعروسی که اولین شب یلدای زندگی‌مشترکش را جشن می‌گیرد، همه در خانه پدرشوهرش جمع می‌شویــم و در سینی بزرگی، هدایایی مثل کله‌قند، میوه و طلا و جواهر به تازه‌عروس پیشکش می‌شود و پدر و مادر داماد، یک هدیه ارزشمند تقدیم به نوعروس‌شان می‌کنند.»
 
بهداد سلیمی؛ وزنه‌بردار
پس از سال‌ها، امسال یلدا کنار خانواده‌ام هستم

بهداد سلیمی، وزنه‌بردار 28 ساله کشورمان که در سال 2012، موفق به کسب مدال طلای وزنه‌برداریِ رقابت‌های المپیک لندن شد، درباره یلداهای سال‌های گذشته و برنامه شب‌چله امسالش می‌گویــد: «متاسفانه چند سالی است به دلیل حضور در اردوهای تیم ملی، فرصت نشده شب یلدا را در جمع صمیمی و مهربان خانواده‌ام بگذرانم. یادم است چندین سال پیش، زمانی که آقای توکلی مربی ما بودند، اردوی تیم با شب یلدا تداخل پیدا کرد. اما ایشان با خرید کیک و شیرینی و میوه، برنامه ویژه‌ای در این شب برایمان تدارک دید. تمام بچه‌های تیم را به بهانه شب یلدا دور هم جمع کرد و آن شب را با گرفتن فال‌حافظ، مرور خاطرات مشترک و خنده و شوخی پشت سر گذاشتیم. این حرکت به‌جا و قشنگ آقای توکلی، باعث شد همه ما که دور از خانواده بودیم، در این شب دلتنگی نکنیم و خاطره خوبی از این شب در ذهنم تداعی شود و یکی از به‌یادماندنی‌ترین یلداهای زندگی‌ام باشد. امسال اما فکر می‌کنم این سعادت را داشته باشم تا شب یلدا را در کنار همسر و دخترعزیز و خانواده‌ام بگذرانــم. برای هموطنانم آرزوی حال‌خوب، موفقیت، سرزندگی و سلامتی دارم و ان شاءا... عمرشان مانند  شب  یلدا طولانی  باشد.»
 


علیرضــا پاکدل؛ کارتونیست
کاریکاتور و کارتون، یک هنر شیرین اما غریب

علیرضا پاکدل، کاریکاتوریست و کارتونیست 36 ساله مشهدی که برنده چندین جایزه بزرگ و معتبر جهانی در رشته‌اش است و تاکنون، چندین نمایشگاه مستقل از آثارش برگزار شده، درباره دورهمی‌های خانوادگی و ماجرای شکوفا شدنِ استعدادش در زمینه کارتون و کاریکاتور و البته ملاحظات و مشکلات این حرفه می‌گوید: «از همان ایام کودکی، مهمانی دادن و مهمانی رفتن، در خانه و خانواده ما رسم بود و من نه تنها به این دورهمی‌ها علاقه‌مندم، بلکه جالب است بدانید کاریکاتوریست شدنــم را به همین جمع‌ها مدیونم. چون پای ثابت این جمع‌ها، مجله دوست‌داشتنی گل‌آقا بود و تصاویر طنز گل‌آقا مرا به این دنیا علاقه‌منــد کرد. البته بد نیست بدانید همه دلشان می‌خواهد کاریکاتورشان کشیده شود ولی بعد از تمام شدن کار، گله می‌کنند و ناراحت می‌شوند که ما این شکلی نیستیم! شاید دلیلش این باشد که هنر کاریکاتور و کارتون، هنوز بین مردم و حتی مسئولان، خیلی غریب است و با این که در دنیا قدمت زیادی دارد ولی هنوز در کشورمان نسبت به آن، بی مهری وجود دارد، جوری که بیشتر کاریکاتوریست‌های ایرانی، در دنیا شناخته شده‌اند ولی در کشور خودشان احساس غریبی می‌کنند.»
 
محمد لقمانیان؛ عروسک‌گردان و صداپیشه
قبلا جمعِ بچه‌ها جمع بود ولی این‌روزها بچه‌ها تنها شده‌اند

حتما این روزها دابسمش‌های بانمکِ محمد لقمانیان، هنرمند32 ساله و عروسک خواستنی‌اش، «لقمه» را در فضای مجــازی، دیده‌اید. این جوان قوچانی که عروسک‌گردان عروسک «فامیل دور» و صداپیشه «بچه فامیل»، دو کاراکتر برنامه کلاه‌قرمزی هم هست، دوست ندارد معروف شود، برای همین می‌گوید: «این که توی خیابان مردم من را می‌شناسند و می‌خواهند با من عکس بگیرند، معذبم می‌کند و خجالت می‌کشم. بیشتر از معروف شدن، دوست دارم با کارهای خوب محبوب باشم و کاری برای شادی مردم انجام دهم.» او درباره سابقه‌اش در ساختن دابسمش هم می‌گوید: «من از زمان تحصیل و با لب‌خوانیِ یکی از آهنگ‌های آقای مهردادکاظمی سر صف، ناخواسته با دابسمش آشنا شده بودم! الان برای دابسمش خوب ساختن، باید فکر، استعداد و خلاقیت داشت و اصول بازیگری و میمیک چهره را شناخت.» لقمانیان درباره دورهمی‌های دوران کودکی‌اش در شب‌های یلدا و مناسبت‌های این‌چنینی می‌گوید: «آن زمان از بس تعداد بچه‌های خانواده و فامیل زیاد بود، ما خوشحال می‌شدیم به خانه اقوام برویم و بقیه را ببینیم؛ به‌خصوص در هنگام بارش برف‌های سنگین قوچان و دور کرسی جمع شدن‌ها. گاهی پیش می‌آمد وقتی به خانه اقوام می‌رفتیم، شب خودمان را به خواب می‌زدیم تا همان‌جا بمانیم و برنگردیم! منتها این روزها تک فرزندی و آپارتمان‌نشینی، بچه‌ها را تک و تنها کرده و مجبوریم با روش‌های اینترنتی، آن ها را دور هم جمع کنیم!»
 
سعید عبدولــی؛ کشتی‌گیر
این که مردم دوســتم دارند، اوج خوش‌شانسی است

سعید عبدولی، کشتی‌گیرِ فرنگی‌کار 28 ساله‌ کشورمان است که یک روز با اشک‌های او بابت ناداوری‌ها و شکست‌، اشک ریختیم و روز دیگر با شادی و پیروزی‌اش، احساس غرور کردیم و خندیدیم. این عضو دوست‌داشتنی تیم‌ملی کشتی ایران، درباره احساسش به هموطنان و جایگاهش می‌گوید: «شاید برخی به دلیل چند بار ناداوری که در حق من صورت گرفت، احساس کنند آدم بدشانسی هستم، اما خودم فکر می‌کنم همه این‌ها اتفاقاتی است که در دنیای حرفه‌ایِ ورزش می‌افتد. من فکر می‌کنم این که مردم دوستت داشته باشند و حتی وقتی در مسابقه‌ای شکست می‌خوری، تو را درک کنند و باز هم به تو احترام بگذارند، به تنهایی می‌تواند اوج خوش شانسی یک آدم باشد. بعضی‌ها به من می‌گویند تو قهرمان هستی، ممکن است دشمن داشته باشی، تنها از خانه بیرون نرو! اما نه من و نه خانواده‌ام به هیچ کدام از این حرف‌ها اهمیت نمی‌دهیــم. با این که وقتی از باشگاه و چند ساعت تمرین‌ سخت و نفس‌گیر به خانه برمی‌گردم، خسته‌ام و شاید مصدومیتی هم داشته باشم اما معمولا همراه با خانواده به پارک یا طبیعت می‌رویم و چند ساعتی را خوش می‌گذرانیم و از این که کنار هموطنان و همشهری‌هایمان باشیم و در کنار آن‌ها خوش بگذرانیم، حس بسیار خوبی داریم. من شاید در نظر اول کمی اخمو باشم اما این بداخلاقی فقط وقت ورزش است و بس! در بقیه موارد آدم شاد و خندانی هستم.»
 
ساتیار امامی؛ عکاس
همه چیزهای معمولی پیرامونم را به شکل ویژه نگاه می‌کنم

ساتیار امامی، عکاس و مستندساز 42 ساله شمالی که از نوجوانی، عکاسی را شروع کرده و سابقه همکاری با بیشتر رسانه‌های معتبر کشورمان را دارد و این روزها سرگرمِ اکران اولین فیلم مستندش در جشنواره سینماحقیقت است، با خوش‌رویی درباره تب داغ عکاسی میان جوانان، ماجرای انتخاب حرفه عکاسی و البته دشوارترین سوژه سال‌های اخیرش می‌گوید: «هرکسی بتواند عکسی بگیرد که تاثیرگذار باشد و توجه مخاطب را جلب کند، خوب است. اما لزوما هرکسی دوربین داشته باشد و عکاسی کند عکاس نیست؛ عکاس بودن نیاز به تجربه و دانش عکاسی دارد. جوری که وقتی اسم فردی که عکس گرفته است را می‌شنویم، یاد و تصویر عکس‌های قبلی او در ذهنمان زنده شود. ما قدرت این را داریم که به وسیله عکس‌، با مخاطب ارتباط برقرار کنیم و از طرفی به‌عنوان مخاطب، تکنیک و حال‌وهوای کسی که عکسی را گرفته به خاطر بسپاریم. آدم‌ها حس‌های مختلفی دارند. برای من حس بصری و دیداری‌ام از بقیه قوی‌تر و بر دیگر حس‎هایم غالب است و توجهم به چیزهایی که از نظر بقیه معمولی است، به شکل ویژه جلب می‌شود. برای همین از نوجوانی عکاسی را شروع کردم تا بتوانم آن چیزی را که می‌بینم ثبت کنم و به دید دیگران هم برسانم. و اما بدقلق‌ترین و سخت‌ترین سوژه عکاسی‌ام در این سال‌ها آقای «محمود احمدی نژاد» بود که واقعا عکسِ خوب گرفتن از ایشان برای بیشتر عکاسان سخت بود.»
 
گفت وگوها: آزاده بهرامی - مهین ساعدی - علیرضا کاردار - مصطفی میرجانیان
 
http://zendegisalam.khorasannews.com/?nid=19712&pid=3&type=0