روزنامه آفتاب یزد
1397/04/14
کیارستمی کات
آفتاب یزد – گروه فرهنگی: امروز 14 تیرماه دومین سالگرد درگذشت فیلمساز برجسته و بیبدیل سینمای ایران و جهان عباس کیارستمی است. مردی که هنرش تنها کارگردانی نبود اما وجه کارگردانی و فیلمسازی نمود و ظهور ویژهای در زندگی هنری او داشت. چه آنکه چهره عباس کیارستمی در جامعه جهانی بهعنوان یک فیلمساز مولف و نه شاعر، نقاش، عکاس، تدوینگر، گرافیست و تهیهکننده شناخته شده بود.کیارستمی که بود؟
شاید بتوان ماه تیر را ماه عباس کیارستمی دانست. چرا که او در تیرماه به دنیا آمد و در تیرماه نیز از دنیا رفت. اول تیرماه سال 1319 بود که در یکی از محلههای قدیمی شهر تهران در خانواده کیارستمی پسری به دنیا آمد که نامش را عباس گذاشتند. دوران کودکی و قدکشیدنش را در شمیران که آن زمان منطقهای ییلاقی و روستایی بود، گذراند و در قلهک به مدرسه رفت. خودش درباره دوران خردسالی و کودکیاش گفته بود: «پدر من یک نقاش و طراح دکوراسیون بود که از فشار قیدهای پدرزنش فرار کرد و در اختیاریه خانهای ساخت. ۴۰ روزه بودم که به آنجا رفتیم و دوسال در خانهای زندگی کردیم که در زمستانها پتو به در میزدیم و از دوردست فقط خانه ما دیده میشد که اطرافش مزرعه بود؛ یک خانه با شیروانی قرمز که هیچ چیز جز گندم اطرافش نبود. زندگی سختی داشتیم. مادرم عادت داشت جورابهای ما را که پاره میشد، دوباره بخیه میکرد یا اینکه همیشه کف جورابم را کفی میدوخت.» روزها آمدند و یک به یک از روزگار عباس عبور کردند تا اینکه زمان مدرسه فرا رسید. او درباره دوران مدرسهاش گفته بود: «من مدرسه را از جایی شروع کردم به نام «دبستان بهرام» که به آن میگفتند «دانشگاه بهرام» از بس این مدرسه عجیبوغریب بود. آن زمان در اطراف خانه ما اصلا مدرسه وجود نداشت. مردم خانه ساخته و بچهها هم بزرگ شده بودند. از شانس من یک سال قبل از اینکه به مدرسه بروم مدرسهای در آنجا ساخته شد. من هم به همان مدرسه رفتم. یادم هست در آن مدرسه یک همکلاسی داشتم که هفدهساله بود، در حالیکه من شش سال داشتم! آن زمان نامنویسی در مدارس براساس سنوسال نبود. ششسال در «دانشگاه بهرام» بودم و قرار شد کلاس هفتم را هم بگذارند. کلاس هفتم را که تمام کردم برای ادامه تحصیل به مدرسه جم در قلهک رفتم، چون مدرسه بهرام تا هفتم کلاس داشت. »
عباس بعد از گذراندن دوران کودکی و رفتن به مدرسه زمانی که 13 سال بیشتر نداشت وارد دبیرستان شد و همان زمانها بود که دوستی ماندگار و 60 سالهاش با پسر دیگری که هر دوی آنها بعدها به دو تن از بزرگترین هنرمندان ایران تبدیل شدند را پایهگذاری کرد. او آیدین آغداشلو بود. هیچکدامشان زمانی که با هم در دبیرستان جم قلهک درس میخواندند نمیدانستند که در آینده زندگی با خودش قرار گذاشته که به آنها لبخند بزند. قرار روزگار با خودش این بود. عباس کیارستمی قلههای فیلمسازی دنیا را درنوردید، قرار بود با آن عینک دودیاش که البته هیچگاه مشخص نشد که چرا همیشه آن را به چشم دارد پشت دوربین بنشیند، فیلم بسازد، سفر کند، عکس بگیرد، با بزرگان سینمای جهان نشست و برخاست کند و جایزههای بزرگ جهانی را با خود به خانه بیاورد و قرار بود آیدین آغداشلو نقاش شود چهرههای نو و کهن را روی بوم نقاشی کند و دلبری کند با رنگها. آنها با بهمن فرزانه همان کسی که «صد سال تنهایی» مارکز را ترجمه کرده بود و چند سال پیش عطای زندگی در فلورانس و رم ایتالیا را به لقایش بخشید و به ایران آمد و دست آخر هم در 17 بهمن 92 در تنهایی درگذشت، همکلاس بودند، مرتضی ممیز (گرافیست) هم در آن دبیرستان با آنها درس میخواند و کسان دیگر البته.
آرامش و دقت کیارستمی
آیدین آغداشلو نظر جالبی درباره عباس کیارستمی دارد. او چند سال پیش در گفتوگویی درباره کیارستمی گفته بود: «عباس آدم آرام و دقیقی است. خیلی وقت پیشها هم نوشتم ما در مدرسه میدیدیم که عباس به ما و همه حوادث نگاه میکند ولی مداخله زیادی نمیکند. آن زمان از کجا میتوانستم بفهمم که او هر چه را میبیند فیلمش را میگیرد و در بایگانی ذهنش نگه میدارد؟ نشان به آن نشانی که در فیلم «مسافر» پسری را نشان میدهد که دستمال دور سرش میبندد و ظاهرا دنداندرد دارد. خُب آن پسر من بودم. عباس از همان جوانیاش آدمحسابی بود. هیچوقت ندیدم فحاشی کند، یا حرفی پیشپاافتاده بگوید. شاید هم گفته و من یادم نیست!»
کودکی، موثر در فیلمسازی
کیارستمی اما درباره فیلمسازی و نقش دوران کودکیاش در کارگردانی آثارش گفته بود: «فکر میکنم هرچه میسازم مربوط به آن دوره است. از ۳۰سال قبل به این طرف دیگر چیزی برای ساختن ندارم. مانند این است که «هاردم» پر شده و ۱۰درصد آن را هم نتوانستم بیرون بیاورم و بنابراین دیگر اتفاقات جدید ثبت نمیشود! فیلم «مسافر» در مورد پسری شر و شور است که به مدرسه نمیرود. آیدین هم آن زمانها دور چانهاش را با پارچهای سهگوش میبست- اصطلاحا خرگوشی- و میگفت دندانم درد میکند و کلک میزد! معلممان هم میگفت: برو بشین. این ایده را از آیدین گرفتم؛ پسری که دستمال توی جیبش آماده بود و در مواقعی آن را دور چانه و سرش میپیچید و میگفت دندانم درد میکند. یادم نیست من گفتم یا آیدین یادآوری کرد که بچهای که دروغ میگوید دلایلش در جیبش است؛ چون آدم دروغگوی حرفهای سندهای بیشتری از یک زبانبازی ساده لازم دارد. دوستی داشتیم که هروقت دیر به خانه میآمد دستهایش را خاکی میکرد و به همسرش میگفت: ببین پنچر کردهام! گاهی هم واقعا جلو خانه ماشین را پنچر میکرد! آیدین هم اینطور بود. بنابراین خیلی چیزها از آن دوران در فیلمهای من هست. طبیعتا چون خیلی دوستهای صمیمی نداشتم، همینطور میایستادم و کاری هم جز نگاهکردن نداشتم. وقتی هم میایستی و نگاه میکنی، ذهنت از یکسری اطلاعات تلنبار میشود و تصادفا در آینده حرفهات فیلمسازی میشود و یک خروجی برایشان پیدا میکنی.»
کشف کیارستمی
هنوز وقت رها کردن آیدین در زندگی عباس در این گزارش فرا نرسیده، بالاخره آنها با هم شصتسال دوست بودند و از همان دوران مدرسه اختلاف نظرهایی هم با هم داشتند. این اختلاف نظرها هم در مواردی این دو نفر را از هم دور میکرد و در مواردی نزدیک. به نظر آیدین، عباس یکی از هوشمندترین آدمهای زمانه خویش بود: «خیلی طول کشید تا متوجه هوشمندی عباس شدم؛ اینکه او میتوانست فاصله بگیرد و نگاه کند. من این فاصله گرفتن را بعدها کشف کردم. هنوز هم میگویم که یکی از تعریفهای روشنفکری این است که آدم بتواند فاصله بگیرد و از بیرون به همهچیز و به خودش نگاه کند. عباس این خصلت فاصله گرفتن را از بچگی داشت و بعد از اینکه در دانشکده هنرهای زیبا کارش را شروع کرد، همه ما که خاطره مشترکی از او داشتیم کارش برایمان شگفتانگیز بود. چون نقاشیهایی که عباس در دانشکده میکشید خیلی شخصی و خاص بودند؛ در صورتی که آن دانشکده کارش راه انداختن یک کارخانه سوسیسسازی بود که میخواست همه همشکل باشند. همه کوبیسم کار میکردند و اگر کسی با دیگران متفاوت بود فورا تحقیر میشد. بعدها که نقاشیهای عباس را دیدم خیلی کیف کردم. عباس یک سال بعد از من به دانشگاه آمد و رسم این بود که روز ورود بلافاصله بسیج میشدیم و شاگردانی را که تازه آمده بودند رنگ میکردیم. بعضی وقتها هم کار به کشتوکشتار میکشید، چون سال اولیها آمدن به دانشکده برایشان مهم بود و لباسهای خوبشان را میپوشیدند. نام عباس را که در فهرست قبولشدهها دیدم، خیلی کیف کردم.»
کیارستمی در دانشگاه
عباس کیارستمی اما درباره دانشگاه رفتنش بسیار ساده و بیغل و غش حرف میزد: «علاقه من به دانشگاه در همان مراحل اولیه دبیرستان شکل گرفت. خیلی دلمان میخواست وارد دانشگاه شویم. مثلاً زمانی که با اتوبوس به سمت دانشگاه میرفتیم، به محض اینکه اتوبوس به ایستگاه دانشگاه میرسید، راننده اعلام میکرد «ایستگاه دانشگاه» و من دوست داشتم نخستین کسی باشم که میگوید نگهدار. چون فکر میکردم شاید دو، سهنفر به من نگاه کنند و بدانند وارد دانشگاه شدهام! دانشگاه رفتن تا این حد برایمان مهم بود. با همان علاقه دبیرستان در دانشگاه وارد تحصیل در رشته نقاشی شدم و تحصیلم هم خیلی طولانی شد. به صورتی که دوره چهارساله من ۱۳سال طول کشید تا بالاخره با التماس به من لیسانس دادند. بعد از آن قرار شد هرکسی چهارسال را ششسال طول بدهد بیرونش کنند. تا قبل از من این قانون وجود نداشت برای همین نمیتوانستند مرا بیرون کنند. بههمینخاطر مرا با التماس بیرون کردند! از دانشگاه هنرهای زیبا مدرک گرفتم، ولی مهمترین درسی که از دوره دانشگاه آموختم این بود که مطمئناً یک نقاش آفریده نشده بودم با اینکه همیشه فکرم این بود که نقاش شوم و اتفاقا با نقاشی هم شروع کردم ولی نقاش موفقی نبودم؛ نه در دانشکده و نه در بازار آزاد.»
هنر کیارستمی در یک نگاه
کیارستمی معتقد بود که هرچه در عالم هنر دارد مربوط به دهه چهل است و او هرگز پس از آن بهروز نشده است. راست هم میگفت چون در این دهه کارهای هنری زیادی انجام داد و با شخصیت و حافظه و نوع نگاهی که از او به کار هنر و اساسا آثار هنری داریم میتوانیم دریابیم که او از هر کدام از این هنرها اندوختههای فراوانی را در ضمیر ناخودآگاه خود ضبط و ذخیره کرده تا پس از آن و در طول مدت حیات هنری خویش از آنها استفاده کند. کیارستمی از سال 1340 بهعنوان نقاش تبلیغاتی در آتلیه 7 و یکی دو موسسه دیگر به کار طراحی جلد کتاب، پوستر و آگهیهای بازرگانی پرداخت و از سال 1346 در سازمان تبلیغاتی نگاره به طراحی و ساختن تیتراژ فیلم پرداخت که نخستین آنها تیتراژ فیلم «وسوسه شیطان» ساخته محمد زریندست بود و پس از آن بود که افتاد روی غلتک طراحی پوستر و ساخت تیتراژ و برای فیلمهای «قیصر» و «رضا موتوری» مسعود کیمیایی پوسترطراحی کرد و تیتراژ ساخت.
دیگر فعالیتهای عباس کیارستمی
کیارستمی تجربههای متفاوتی در زمینههای مختلف نظیر آهنگسازی، طراحی صحنه، پوستر و لباس، تدوین، نقاشی، شعر، نویسندگی و حتی بازیگری و رهبری اپرا داشتهاست، وی همچنین در زمینه عکاسی طبیعت شناخته شده بود.
نقاشی: همانطور که پیشتر اشاره شد کیارستمی هنرمندی تکوجهی نبود و تنها در یک حوزه هنری مانند فیلمسازی فعالیت نمیکرد. او گرچه خود را بیش از فیلمساز بودن یک عکاس و نقاش میدانست اما این وجه فیلمسازی او بود که همیشه مورد توجه علاقهمندان آثار او قرار داشت. اما آیا حیف نیست مایی که از دور، از فاصلهای بسیار دور به آثار عباس کیارستمی نظر میافکنیم او را تنها یک فیلمساز بدانیم و به جنبههای دیگر هنری او توجهی نکنیم؟ شاید کمتر کسی بداند که نخستین تجربه هنری کیارستمی نقاشی بود هنری که با بزرگ شدن او و قدکشیدنش در وجود او بزرگ میشد و قد میکشید تا جایی که در 18 سالگی توانست در یک مسابقه نقاشی اولین جایزه هنری خود را بگیرد. پس از آن بود که در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد و در رشته نقاشی و طراحی گرافیک به تحصیل پرداخت. خود او درباره هنر نقاشی و نقاششدنش گفته بود: « یکی از شیفتگیهای من که باعث شد نقاش شوم به خاطر ونگوگ و کتابی که درباره ونگوگ چاپ شده بود به نام «شور زندگی». وقتی کتاب را خواندم دیدم وضعیت من یک مقدار از ونگوگ بهتر است! از فقر وحشتناکی که ونگوگ داشت و نقاط ضعفش، نتیجه گرفتم اگر او نقاش شده، من هم میتوانم و دلیلی ندارد منتظر حمایت از جانب کسی یا جایی باشم تا نقاش شوم! طبیعتاً بهجز آیدین، ونگوگ هم در بین نقاشان روی من تاثیر داشت چون دیدم وضعیت اجتماعی و اقتصادی من با ونگوگ وجوه مشترک زیادی دارد!»
کیارستمی و عکسهایش: دوربین عکاسی کیارستمی همیشه همراهش بود و شاید در ذهنش بیش از تصاویر متحرک در قاب سینما به تصاویر ثابت در قاب عکس میاندیشیده است. این موضوع حتی در آخرین ساخته سینمایی وی با نام «24 فریم» که از کنار هم قرار گرفتن چندین عکس ساخته شده کاملا نمایان است. کیارستمی در زمان حیات خود نمایشگاههای گوناگونی از عکسهای خود در کشورهای مختلف از جمله ایتالیا، انگلستان، ژاپن، چین و موزه هنرهای معاصر تهران برپا کرد. عکسهای وی به حدی گیرا و جذاب و پرمفهوم بود که در حراجی کریستی دبی ۲۰۰۸، عکسی از کلکسیون عکسهای عباس کیارستمی به قیمتی حدود ۱۳۰هزار دلار فروخته شد. او درباره عکاسیکردنش نیز فلسفه جالبی داشت و میگفت: «به هر حال با وجود همه احساس آزادی که در ساخت فیلمهایم میکنم، ولی هر فیلم باید یک داستان را روایت کند و شخصیتپردازیای دارد. از سوی دیگر، به صندلیهایی که از قبل در سینما چیده شده نیز تعهد داریم. به واقع در سینما نمیتوانی فکر کنی که خودت هستی و خودت، اما با دوربین عکاسی کاملاً سلایق شخصیات را اعمال میکنی. خودت هستی و دوربینت و هیچ آدمی هم کنارت نیست. ۳۲ سال پیش، عکاسی را با طبیعت شروع کردم، برای فرار از شهر و مناسبتهای شهری و دوری از شهرنشینی. بعد از هر فیلمی برای استراحت، به خودم وقفهای برای عکاسی میدهم. یک عکاسی طولانی. حتی در دوران ساخت فیلم «کپی برابر با اصل» تقریباً هر روز بعد از فیلمبرداری، با دوربین عکاسیام میرفتم و تا زمانی که نور بود عکاسی میکردم. بسیاری از عکسها برای آن دوره است. بیشتر عکسهای «در»ها برای همان زمان است. با عکاسی زندگیم را سر میکنم، خستگیم را در میکنم. اگر در عکس طبیعتی که میگیرم دخالت نکنم، به دلم نمینشیند. گاهی یک درخت را از جایی میکنم و میبرم جای دیگر کار میگذارم. گاهی یک در را از پاشنه در میآورم، در انتهای یک کوچه دیگر توی یک دیوار دیگر میکارم. این دخالتهاست که به من اجازه میدهد عکاسی را دوست بدارم. یعنی از تمام آن استفاده کنم. البته فکر میکنم که ۳۰ سال پیش این اندازه خوشحال نبودم. وقتی عکسی میگرفتم ناچار بودم همان را به تماشای عموم بگذارم ولی الان دخالت مستقیم و بیتعارف خودم در تمامی عکسهایم باعث خوشحالیام است. عکسهایی هم هست که در آن دخالت ندارم ولی در عکسهایی که نتوانستم در آن دخالت بکنم مشکوکم که در مجموعهام قرار دهم یا نه. چون با خود میگویم پس نقش تو در این کار چه بوده؟»
کارگاههای آموزشی: کیارستمی در طول سالهای حیات خود کارگاههای آموزشی متعددی را در کشورهای مختلف جهان برگزار کرد و از این راستا فیلمسازان برجسته و ممتازی را به عالم سینما معرفی کرد. او در کارگاههای آموزشی فیلمسازیاش به شاگردانش میگفت: «اگر نقاشی نکنید و عکس نگیرید، از طریق ادبیات میخواهید وارد سینما شوید؟ این فاجعه است که انسان با قصه وارد سینما شود. نمیشود شما بخواهید فیلم بسازید در حالی که اصلاً نقاشی و عکاسی نکرده باشید.»
موسیقی: کیارستمی در حوزه موسیقی نیز حرفهای زیادی برای گفتن داشت. او رهبری دو گروه اپرا در شهرهای پاریس و لندن را به عهده داشت و علاوه بر این سابقه اجرای موفقیتآمیز اپرای «زنها همگی همانجورند» را در جشنواره هنری فرانسه را در کارنامه خود دارد. البته فعالیتهای هنری او در حوزه موسیقی تنها به همین جا ختم نمیشد چه آنکه او طراحی دکور صحنه، طراحی پوستر، بروشور و بلیتهای کنسرتهای پرویز مشکاتیان را انجام داده بود.
معماری: کیارستمی هنرمندی کاملا چند وجهی بود. شاید بتوان ادعا کرد که روح او آنقدر بزرگ و وسیع بود و تواناییهایش گسترده که نمیتوانست تنها به یک وجه هنرآفرینی بسنده کند. او داور سومین دوره جایزه معماری میرمیران بود و همچنین درکنار ناصر تقوایی، بهمن جلالی و سیفالله صمدیاناوری اولین مسابقه عکس فرش دستباف در ایران را نیز برعهده داشت و دربرگزاری نمایشگاه آثار معماری هفتم به همراه چند تن از معماران ایرانی نیز همکاری کرد.
کیارستمی و کانون پرورش فکری کودکان
نیمه دوم دهه چهل بود که اولین حضور عباس کیارستمی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رقم خورد، حضوری که با دعوت فیروز شیروانلو، که آن زمان مسئولیت «امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را داشت اتفاق افتاد. حضوری که تا مدتها پس از آن ادامه داشت او در سال ۱۳۴۹ فیلم کوتاه «نان و کوچه» را ساخت، پس از آن در سال ۱۳۵۱ فیلم «زنگ تفریح» را کارگردانی و سپس در سال 1353 به ساخت فیلم «مسافر» اهتمام ورزید. خود او درباره فعالیت فیلمسازیاش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گفته بود: «سال ۱۳۴۹ مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بنیان شد که در آن فیلمسازان و نقاشهای جوان آغاز به ساختن فیلم برای کودکان کردند. در کانون ابتدا قرار بود فیلمهایی بسازیم که مربوط به مشکلات کودکان بشود. ابتدا این فقط یک شغل بود، اما در حقیقت این دورهای بود که از من یک هنرمند بسازد. مهمترین نکته این بود که من در فیلمهای تبلیغاتی کار نکردم. این دوره بیستساله، بهترین سالهای زندگی حرفهای من هستند. فیلمسازانی که در مرکز کار میکردند با هیچ محدودیت مالی مواجه نبودند و بنابراین میتوانستند به تجربههایی جسورانه و نوآوریهای ژرف و روشنفکرانه دست بزنند.
خاطرهای از همکاری کیارستمی با کانون
یکی از مدیران امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان آن زمان دکتر حمید دهقانپور بود، کسی که خاطرههای زیادی از همکاری با کیارستمی در ذهن و دل دارد. او چند سال پیش در گفتوگویی به بیان خاطرهای درباره همکاری کیارستمی با این کانون گفته بود: «خاطرهای در زمان ابتدای کارم رخ داد که هیچگاه از خاطرم نمیرود. هفتههای اولی که مدیر سینمایی کانون شدم کیارستمی در اتاق من را باز کرد و بدون اینکه وارد اتاق شود از بین در گفت: «تبریک میگویم.» او بود که با بزرگواری و خضوع به من انرژی داد. اگر کیارستمی مدیریت امور سینمایی کانون را میپذیرفت من آن سمت را نمیپذیرفتم؛ اما او نشان داده بود که دنبال کار اجرایی نیست و همهچیز را از نگاه یک فیلمساز دنبال میکند. او یک شخصیت کاملاً متفاوت بود و دوست داشت در هرلحظه فیلم بسازد و به اتفاقات ساده از دریچه یک کارگردان نگاه میکرد و از کنار آنها بهسادگی نمیگذشت. انسانهای شاخصی مانند عباس کیارستمی درعینحال که مانند همه زندگی و فعالیت میکنند افرادی تیزبین و متفاوت هستند. من در آنونسی که برای فیلم او ساختم اشاره کردم که او با سادگی فراوان به عرفان رسیده است. این سادگی سهل و ممتنع است و در سینمای او بارقههای درخشانی دارد. نحوه دکوپاژ او کاملاً متفاوت از دیگران بود. از نابازیگر استفاده میکرد و شیوههای رهبری و هدایت او مخصوص به خود است و البته همین شیوه بعدها مورد تبعیت سایرین قرار گرفت. هرچه راجع به این شخصیت بگویم کم است. خیلی از ابعاد کارهایش در زمینههایی مانند عکاسی و نقاشی بعدها معلوم شد. بهعنوانمثال شما به تیتراژ قیصر کیارستمی نگاه کنید با آن آدمهایی که روی تنشان خالکوبی شده بود و حالت حماسی و شاهنامهای داشت. این سبک متفاوت را در تیتراژسازی کیارستمی هم میشود دید. آن زمانها، کسی به این شیوه تیتراژ درست نمیکرد. این کار هنوز هم که هنوز است تازگی دارد. البته تیتراژ فیلم «گاو» هم بینظیر بود. ما باید سبک این تیتراژها و نوع نگاه تصویری او در طول این چند دهه را موردبررسی و تحلیل قرار دهیم و آن را تبدیل به یک کار پژوهشی کنیم. این موضوع باید در دانشکدهها تحصیل و تدریس شود. پیشنهاد من این است که کرسی کیارستمی در دانشگاههای خودمان ایجاد کنیم. ساخت تندیس از کیارستمی کار پسندیدهای است، اما باید ما هم مثل دانشگاههای سینمایی دنیا به آثار کیارستمی توجه کنیم. امیدوارم حرفهای من حالت مردهپرستی پیدا نکرده باشد. هرچند که من پیشینه دلیل آشنایی و همکاری با کیارستمی را از دهههای قبل داشتهام.»
ازدواج کیارستمی
کیارستمی در سال 1348با پروین امیرقلی ازدواج کرد و در سال 1361 از او جدا شد. آنها از این پیوند، صاحب دو پسر به نامهای احمد و بهمن شدند. فرزند دوم او بهمن کیارستمی در 15 سالگی مدیر فیلمبرداری و کارگردان شد و فیلم مستند «سفری به دیار مسافر» را ساخت.
ماشین و رانندگی
غمانگیز است که در دورانی زیسته باشی که کیارستمی هم در آن دوران زندگی کرده باشد و او را نشناخته باشی و به قولی تجربهاش نکرده باشی. کیارستمی خاصترین انسانی بود که هر کس میتوانست در جهان بهعنوان دوست برای خود پیدا کند. جملاتی که در ادامه میخوانید ماحصل اندیشههای ناب اوست که به زبان آورده بود:«ماشینم بهترین دوست من است. همین طور دفترم، خانهام، شهرم. وقتی توی ماشین نشستهام وکسی در کنارم است احساس بسیار راحتی دارم. ما در راحتترین صندلیها هستیم چون چشم در چشم هم نداریم اما در کنار هم نشستهایم. به همدیگر نگاه نمیکنیم و تنها هنگامی این کار را میکنیم که بخواهیم. آزادیم که نه به تندی بلکه به ملایمت به دور و بر بنگریم. پرده بزرگی درپیش رویمان داریم و همینطور دیدهای جانبی را. سکوت سنگین و دشوار به نظر نمیرسد. هیچکس از دیگری پذیرایی نمیکند و جنبههای بسیار دیگر. موضوع بسیار مهمتر اینکه ماشین ما را از جایی به جای دیگر میبرد. من عاشق رانندگی هستم و اگر فیلمساز نمیشدم، دوست داشتم که راننده کامیون شوم.»
سینمای کیارستمی
سینمای کیارستمی سینمایی منحصربه فرد و خاص بود. او به سینمایی ذاتی معتقد بود و میگفت: «من در آتلیههای تمام دنیا شرکت میکنم. با مردم کار میکنم. اما سینما را نمیشود یاد گرفت یا یاد داد. مسائل تکنیکی یاد داده میشوند اما هنر، نه. مدارس سینمایی میتوانند به درد بخورند اگر به دانشجویان توضیح داده شود روزی که آغاز به کار کردند هرچه یاد گرفتهاند باید فراموش کنند. مشکل اینجاست که آنها میخواهند از تمام دانستههای خود در فیلم اولشان استفاده کنند و این ناگوار است. آماری دیدم که بر حسب آن ۸۰درصد دانشآموزانی که از مدارس سینمایی خارج شدند به سرعت از ساختن فیلم منصرف شدند بهدلیل آنکه میترسند. خوشبختانه من مدرسه سینمایی نرفتم، من هنرهای زیبا خواندم. ولی هیچگاه نقاشی نکشیدم. از نقاشی کردن میترسیدم. میخواستم نقاش شوم، اما دانشگاه مسیر من را تغییر داد.
کار فیلمسازی با بچهها: کیارستمی درباره کار فیلمسازی با کودکان اعتقاد عجیب و جالبی داشت. او گفته بود: «اگر با کودکان موضوعاتم را بیان نمیکردم هرگز به این سبک خودم نمیرسیدم. کودکان شخصیتهای بسیار قوی و مستقلی دارند و میتوانند از پس کارهای جالبی برآیند که از مارلون براندو برنمیآید، گاهی واقعاً کارگردانی و درخواست از آنها به انجام کاری، بس دشوار است. وقتی که آکیرا کوروساوا را در ژاپن دیدار کردم پرسشی که او از من داشت این بود: «اساساً چگونه این بازیها را از کودکان میگیرید؟ من در فیلمهایم از کودکان استفاده کردهام اما متوجه شدم که حضورشان را آنقدر کاهش داده و کاهش دادهام تا از شرشان راحت شوم چون روشی برای کارگردانی آنها ندارم». نظر شخصی من این است که فرد بسیار بزرگ است، شبیه امپراتوری سوار بر اسب، واین برای یک کودک بسیار سخت است که با آن ارتباط برقرار کند. برای اینکه بتوانید با کودکان همکاری کنید ناگزیرید از سطح خودشان هم پایینتر بیایید تا بتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید.بازیگران هم شبیه کودکانند.»
دهه 1970 میلادی
(بین سالهای 1348 تا 1358)
در راستای ساخته شدن و روی کار آمدن موج نوی سینمای ایران عباس کیارستمی به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران کمک کرد تا بخشی جدید برای فیلمسازی ساخته شود. از این رو فیلم 12 دقیقهای کیارستمی به نام «نان و کوچه» در سال 49-1348 ساخته شد. این فیلم داستان بچه مدرسهای را روایت میکرد که گرفتار یک سگ وحشی شده است. دو سال بعد فیلم زنگ تفریح ساخته و پس از آن، کانون محفلی شد برای ساخت فیلمهای ایرانی. در این دهه با پوستانداختن سینمای ایران عباس کیارستمی شروع به ساخت فیلمهایی با محوریت فردگرایی کرد.
کیارستمی پس از فیلم «تجربه»، فیلم «مسافر» را در سال 53-1352 ساخت. محوریت فیلم سعی داشت رفتارهای آدمی و بیتفاوت بودن مسائل اطراف از دید یک پسر بچه دهساله را به ما نشان دهد. فیلم «مسافر» کیارستمی را میتوان یکی از بهترینهای کارنامه کاری وی نامید. استفاده از پارادوکس سادگی و پیچیدگی داستان و همچنین روایت مستندگونه در قالب یک فیلم از ویژگیهای بارز مسافر است که پس از آن کمتر در آثار وی دیده شد.
کیارستمی در سال 1353-1354 دو فیلم کوتاه به نامهای «من هم میتوانم» و «دو راه حل برای یک مسئله» را کارگردانی کرد. مدتی بعد نیز فیلم «رنگها» و پس از آن فیلم «لباسی برای عروسی» را به نمایش در آورد. لباسی برای عروسی روایتگر داستان بحث و جدل سه نوجوان بر سر یک لباس عروسی است که آن را در جشن عروسی بپوشند. فیلم «لباسی برای عروسی» دیپلم افتخار جشنواره بینالمللی فیلم موسکو، دیپلم ویژه هیئت داوران و جایزه ویژه تلویزیون ملی ایران در یازدهمین جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان تهران را از آن خود کرد. نخستین فیلم بلند عباس کیارستمی در دوران فیلم سازیاش، فیلم 112 دقیقهای گزارش است که در سال 56-1355 به نمایش در آمد. همچنین دوسال بعد وی فیلم «قضیه شکل اول، شکل دوم» را ساخت.
دهه 1980 میلادی
(بین سالهای 1358 الی 1368)
کیارستمی در آغاز این دهه چند فیلم کوتاه را کارگردانی کرد که از جمله آنها میتوان به «بهداشت دندان»، «به ترتیب یا بدون ترتیب»، «همسرایان» و «همشهری» اشاره کرد. شروع موفقیتهای جهانی عباس کیارستمی را میتوان از سال 66-1365 با فیلم «خانه دوست کجاست؟» در نظر گرفت. این فیلم توانست جوایز بیشماری نظیر پلنگ برنزی، جایزه کنفدراسیون بینالمللی هنر سینما، جایزه فیبرشی و جایزه فیلم منتخب انجمن منتقدان فیلم از جشنواره فیلم لوکارنو را از آن خود کند. همچنین این فیلم مدال طلای شهر در جشنواره فیلم جیفونی را از آن خود کرد. داستان زیبا و جذاب فیلم «خانه دوست کجاست؟» یک پسر بچه هشت ساله را روایت میکند که قصد دارد دفترچه دوستش را که در روستایی در همان نزدیکی خودشان زندگی میکند تحویل دهد. اگر این کار را نکند دوستش از مدرسه اخراج میشود. ما در این فیلم شاهد این هستیم که یک کودک با قلبی پاک و ذاتی سالم چطور میکوشد تا به دوستش کمک کند تا او دچار مشکل نشود.
دهه 1990 (بین سالهای 1368 الی 1378)
دهه نود دهه سوم از پنج دهه کاری عباس کیارستمی بود که در آن شاهد آثار ماندگار و تحسینشده فراوانی هستیم. آثاری که توانستند کیارستمی را چندپله از کارگردانان همدوره خود بالاتر ببرد. اولین فیلم وی در این دهه «کلوزآپ» نام داشت. کلوزآپ روایتگر داستان واقعی زندگی شخصی به نام حسین سبزیان است که خود را جای شخص دیگری که کارگردان است، معرفی میکند. در انتها و زمانی که آن شخص واقعی ظاهر میشود، حسین سبزیان دلیل کار خود را علاقه زیاد و دیوانهوارش به سینما مطرح میکند. کلوزآپ قدمی دیگر برای بیشتر شناخته شدن کیارستمی در خارج از ایران برداشت. در سال 91-1390 توسط نشریه سایتاند ساونددر فهرست 50 فیلم برتر تاریخ سینما قرار گرفت.
«سه گانه کوکر»: حال به سراغ سه فیلمی میرویم که از نگاه منتقدین بهعنوان «سه گانه کوکر» یا «سه گانه زلزله» شناخته میشود. اولین فیلم از این سری «خانه دوست کجاست» بود و دومین قسمت از دید منتقدین خارجی سینما «زندگی و دیگر هیچ» نام داشت. «زندگی و دیگر هیچ» در سال 1371 توانست برنده جایزه نوعی نگاه در چهلوپنجمین جشنواره فیلم کن شود. داستان این فیلم زلزله روستای کوکر در سال 1369 را روایت میکند. یک پدر و پسر که پس از رخ دادن این زلزله از تهران به سمت منطقه زلزلهزده میروند تا از سلامت دو پسر روستایی آگاه شوند. حال در این بین روستاییان زلزلهزده و زندگی طاقتفرسا آنها را مشاهده میکنند. طی آن سال کیارستمی توانست جایزه روبرتو روسلینی را نیز دریافت کند که در واقع اولین جایزه دوران هنریاش در زمینه کارگردانی بود. آخرین فیلم از این سهگانه «زیر درختان زیتون» بود که نظر منتقدان را نیز جلب کرد تا حدی که توانست عباس کیارستمی را برای اولین بار نامزد دریافت نخل طلا جشنواره فیلم کن کند.
«طعم گیلاس»: فیلم بعدی کیارستمی در سال 76-1375 ساخته شد. شاهکاری با نام «طعم گیلاس». «طعم گیلاس» را میتوان معروفترین اثر کیارستمی نامید. فیلمی که توانست جایزه نخل طلایی کن در همان سال را برای وی به ارمغان بیاورد و ستایش منتقدان را نیز به برانگیزاند. این فیلم آنقدر گیرا و جذاب بود که مجله تایم در سال 1383 آن را جزء 10 فیلم برتر تاریخ جشنواره کن اعلام کرد. «طعم گیلاس» روایتگر زندگی مردی است که تنها یک هدف در سر میپروراند و آن هم خودکشی است.
«باد مارا خواهد برد»: عباس کیارستمی در ادامه موفقیتهایش در سال 78-1377 فیلم «باد مارا خواهد برد» را اکران کرد. او با این فیلم توانست جایزه شیرنقرهای فیلم ونیز و فیپرشی جشنواره فیلم ونیز را کسب کرد. «باد مارا خواهد برد» در آن سال در میان صد اثر برتر سینمای جهان از نگاه برگزارکنندگان جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو انتخاب شد. ویژگی منحصربهفرد «باد مارا خواهد برد» این بود که کارگردان در طول فیلم بیشتر به لوکیشنها و صدای بازیگران توجه کرده و کمتر از هنرپیشهها تصویر گرفته است.
دهه 2000 (بین سالهای 1378 الی 1388)
در سال 1379 عباس کیارستمی به همراه سیفالله صمدیان به درخواست صندوق بیالمللی توسعه کشاورزی سازمان ملل متحد برای ساخت فیلمی مستند راهی اوگاندا شدند. وی طی 10 روز مستند «ای بیسی آفریقا» را ساخت. جف اندرو، منتقد کمپانی تایم اوت، در مورد این فیلم گفته است که این مستند همانند 4 ساخته قبلی کیارستمی در مورد مرگ و میر انسانها نیست، ولی مرگ و زندگی را تحتالشعاع قرار داده است.
«ده»: درست یک سال پس از مستند «ای بیسی آفریقا»، وی طی یک فیلم به نام ده (10) زندگی یک زن ایرانی را به تصویر کشید. یک زن که در اتومبیل خود نشسته و طی سکانسهایی با ده شخص مختلف به صحبت کردن میپردازد. آو اسکات، منتقد سینما، در مورد این فیلم میگوید که کیارستمی بزرگترین کارگردان ایرانی در سطح بینالمللی بوده و میداند چگونه فیلم خود را به بهترین شکل بسازد. وی به خوبی میداند اتومبیل وسیلهای است که ماهها در آن به تفکر مینشینیم یا به گفتوگو میپردازیم.
«پنج»: افتخارات عباس کیارستمی در زمینه کارگردانی و فیلمسازی به همین جا ختم نمیشود. او در سال 82-1381 برای اولین بار دست به ساخت فیلمی زد که نه دیالوگمحور بود و نه بازیگری داشت! فیلمی به نام «پنج». «پنج» در اصل 5 سکانس از سواحل و شهر خیخن اسپانیا را به نمایش گذاشته که هر سکانس در حدود 15 دقیقه نمایشش به طول میانجامید. کیارستمی طی نمایش فیلم از بینندگان میخواهد که در صورت خستهشدن به هیچ وجه سالن را ترک نکنند. او به آنها گفته بود: «اگر خسته شدید میتوانید چشمهایتان را بسته و از موسیقی زیبای این فیلم لذت ببرید.».
«شیرین»: یکی دیگر از ساختههای کیارستمی بود، فیلمی باشکوه که تصویرگر نگاه 113 بازیگر زن به داستان خسرو و شیرین بر پرده سینما بود. او تنها دوربین را مقابل بازیگران میگرفت و از فیلم دیدن آنها و ریاکشنهایشان تصویربرداری میکرد. بدون هیچ سخنی و دیالوگی.
دهه 2000 دهه خوشیمنی برای کیارستمی بود و او توانست جایزه آکیرا کوروساوای جشنواره فیلم سانفرانسیسکو برای یک عمر دستاورد هنری و همچنین دکترای افتخاری دانشگاه اکول نرمال سوپریور و دانشگاه سوربن را به دست آورد.
دهه 2010 (بین سالهای 1388 تا 1398)
سال 1389 بود که کیارستمی تصمیم گرفت اولین فیلم خود را در خارج از کشور فیلمبرداری و تولید کند. فیلمی به نام «کپی برابر اصل». داستان این فیلم درباره نویسنده کتابی است که برنده جایزه بهترین ترجمه سال شده است که به فلورانس برگشته که حدود چهار سال پیش در کنفرانس قبلیاش به این شهر آمده بود. او در فلورانس با زنی آشنا میشود که گالری آنتیک دارد و آنجا حرف از کپی و اصل و مجسمه است. کیارستمی در همین سال توانست با فیلم کپی برابر اصل جواز حضور در جشنواره کن را به دست آورد و ماحصل این حضور جایزه نخل طلای کن برای ژولیت بینوش، بازیگر زن این فیلم بود. این فیلم همچنین توانست جایزه بهترین فیلم خارجی زبان انجمن منتقدان فیلم دالاس فورت وورث را از آن خود کند.
«مثل یک عاشق»: یک سال پس از آن بود که عباس کیارستمی برای پنجمین بار نامزد دریافت نخل طلایی جشنواره فیلم کن شد. آن هم برای فیلم «مثل یک عاشق» او به خاطر این فیلم توانست نشان افتخار دولت ژاپن و نشان دکوراسیون علوم و هنر اتریش را از آن خود کند.
فیلمهای کوتاه و مستند کیارستمی
عباس کیارستمی استاد ساختن فیلم کوتاه بود و با آن که آغاز کارگردانیاش در سینما با فیلمسازی فیلم کوتاه همراه بود اما هرگز آن را ترک نکرد و حتی در زمانی که به کارگردان برجستهای نیز تبدیل شده بود از ساخت فیلم کوتاه رویگردان نشد و آن را ادامه داد. در ادامه نگاهی گذرا به فیلمهای کوتاهی که این کارگردان عارف سینما در طول دوران زندگی هنریاش خلق کرده میافکنیم.
«10 روی ده»: کیارستمی «۱۰ روی ده» را در سال ۱۳۸۳ با مدت زمان 88 دقیقه ساخت. در این فیلم، کیارستمی در حالی که پشت فرمان اتومبیل مشغول رانندگی است با نیم نگاهی به دوربین در حدود یک ساعت درباره شیوه فیلمسازی خود سخن میگوید. کیارستمی در ۱۰ روی ده مانند فیلمی آموزشی، آموختهها و نظریات خود در مورد سینما را در ده پرده به بیننده ارائه میدهد.
«تولد نور»: فیلمی کوتاه با مدت زمان 5 دقیقه بود که کیارستمی آن را در سال 1997 کارگردانی کرد.
«لومیر و شرکا»: چهلویک نفر از کارگردانهای بزرگ سینمای دنیا به مناسبت صدسالگی سینما برای ساخت فیلمی انتخاب شدند و هر یک با همان دوربین برادران لومیر به لوکیشنهای فیلمهای آنها رفتند و یکی از فیلمهای کوتاه آنها را با تجهیزات و دیدگاه امروزی ساختند. هر کارگردان حدود یک دقیقه فیلم با آن دوربین ساخت. یکی از این کارگردانان عباس کیارستمی بود.
«مشق شب»: یکی از بهترین فیلمهای عباس کیارستمی است که آن را در سال ۱۳۶۷ ساخت. این فیلم ۸۶ دقیقهای تحقیقی است مصور درباره تکالیف شب بچهها. فیلم از زبان خود بچهها به طرح این موضوع میپردازد. بیاطلاعی آنها از روشهای جدید تدریس و سیاستهای آموزشی در مدارس، مهمترین مسائل در این زمینه هستند که در فیلم مطرح میشوند.
«هر کس سینمای خودش»: یک فیلم چندگانه فرانسوی است که به مناسبت شصتمین سالگرد جشنواره فیلم کن در سال ۲۰۰۷ ساخته شد. این فیلم مجموعهای از ۳۴ فیلم کوتاه است که هر کدام ۳ دقیقه زمان دارند و توسط ۳۶ کارگردان بزرگ و موفق دنیا کارگردانی شدهاند. این پروژه نماینده ۵ قاره و ۲۵ کشوری است که فیلمسازان دعوتشده از آنها، دریافتهای ذهنی خودشان را که از طریق سینما به آنها جان بخشیدهاند، در زمانی کوتاه ارائه کنند. عباس کیارستمی هم یکی از کارگردانانی بود که در ساخت این فیلم مشارکت داشت.
سفارشدهنده و تهیهکننده این فیلم اپیزودیک گروهی، ژیل ژاکوب رئیس جشنواره کن بود. ۳۲ فیلم از این پروژه را ۳۲ کارگردان، و ۲ فیلم را دو برادر به نامهای برادران کوئن و برادران داردن ساختند.
«اولیها»: مستندی ۸۵ دقیقهای به کارگردانی عباس کیارستمی است که در سال ۱۳۶۴ ساخته شد. این فیلم درباره لحظات به یادمانی کلاس اولیهاست. بچهها که برای نخستین بار از خانوادههایشان جدا شدهاند، ساعات زیادی را در مدرسه میگذرانند. واکنش آنها در برابر این شرایط جدید یکسان نیست. برخی زود به این محیط عادت میکنند. اما دیگران نیاز به زمان دارند.
«بهداشت دندان»: فیلمی کوتاه با مدت زمان 24 دقیقه بود که عباس کیارستمی آن را در سال ۱۹۸۰ ساخت.
«دنداندرد»: عباس کیارستمی در سال 1359 فیلم کوتاه دیگری به نام «دندان درد» را کارگردانی کرد. فیلمی که تنها ۲۴ دقیقه زمان داشت. داستان این فیلم درباره پسربچهای است که دندانهایش را مسواک نمیزند. در نتیجه دنداندرد گرفته و مجبور میشود که به دکتر برود. دکتر درباره دندان راههای سالم نگهداشتن آن و چگونگی مسواک زدن صحبت میکند.
«به ترتیب یا بدون ترتیب»: فیلمی کوتاه با مدت زمان 15 دقیقه بود که عباس کیارستمی آن را در سال ۱۳۶۰ ساخت. کیارستمی در این فیلم با آوردن نمونههایی چون رعایت صف در مدرسه، سوار شدن اتوبوس و … بچهها را با رعایت نظم و ترتیب آشنا میکند.
«راهحل»: با مدت زمان 11 دقیقه در سال ۱۹۷۸ توسط عباس کیارستمی ساخته شد.
«نان و کوچه»: فیلمی 10 دقیقهای به کارگردانی عباس کیارستمی در سال ۱۳۴۹ است. داستان فیلم درباره پسربچهای نان به دست است که میخواهد به خانه برود، اما یک سگ سر راه او سبز شده و او به خاطر ترس از آن سگ نمیتواند به خانه برود.
«زنگ تفریح»: این فیلم 11دقیقهای را عباس کیارستمی در سال ۱۳۵۱ ساخت. داستان این فیلم درباره پسربچهای است که بنا به دلایلی در کوچه با بچههای هم سنوسالش درگیر میشود و فرار میکند و از شهر خارج میشود و در کنار جاده عبور ماشینها را تماشا میکند.
«تجربه» : سال 1351 بود که عباس کیارستمی «تجربه» را کلید زد. فیلمی 60 دقیقهای که درباره پسربچه یتیمی است که در یک عکاسی کار میکند و دل به به دختری از یک طبقه اجتماعی ثروتمندتر، میدهد اما...
«من هم میتوانم»: کیارستمی در سال ۱۹۷۵ فیلم کوتاه و 4 دقیقهای «من هم میتوانم» را ساخت. این فیلم درباره پسری است که رفتارهای حیوانات مختلف را تقلید میکند. با این عمل کودکانه، او خود را با حیوانات مقایسه میکند. در پایان متوجه میشود که تفاوت حقیقی بین انسان و بقیه موجودات، در قدرت تفکر است.
«دو راه حل برای یک مسئله»: مدت زمان فیلم «دو راه حل برای یک مسئله» ۴ دقیقه و ۲۵ ثانیه بود.. فیلمی که عباس کیارستمی آن را در سال ۱۹۷۵ ساخت. فیلم درباره پسربچهای است که کتاب همکلاسیاش را قرض گرفته است، اما وقتی میخواهد آن را پس میدهد کتاب پاره شده است و...
«رنگها»: سال 1354 بود که عباس کیارستمی «رنگها» را ساخت. «رنگها» با نشان دادن اشیا متفاوت، رنگهای اصلی به کودکان آموزش داده میشود. در این منوال، پیامهای کوتاه آموزشی که مرتبط با رنگها هستند به مخاطب منتقل میشود.
«از اوقات فراغت خود چگونه استفاده کنیم: نقاشی»: این فیلم را کیارستمی در سال ۱۳۵۵ ساخت. این فیلم، ضمن اشاره به چگونگی گذراندن اوقات فراغت کودکان، مراحل مختلف رنگآمیزی را به آنها میآموزد.
«بزرگداشت معلمها»: عنوان فیلمی ۲۰ دقیقهای است که عباس کیارستمی در سال ۱۳۵۶ آن را ساخت. در این فیلم، صحبتهایی پیرامون شغل حساس و پراهمیت معلم گفته میشود و رابطه آن با کودکان از زبان معلمها بهتصویر کشیده میشود.
«جادههای کیارستمی»: یک فیلم مستند کوتاه 32 دقیقهای بود که او در سال ۱۳۸۴ آن را ساخت. این فیلم که با نام «جادهها» نیز شناخته میشود، ترکیبی از تصویر و شعر و موسیقی است که با دیزالو عکسها یا فیلمهای سیاه و سفید ساخته شدهاست. تصویر پایانی فیلم شامل انفجاری مهیب است که به همه آثار زندگی پایان میدهد.
«فرش ایرانی»: مجموعه ۱۵ فیلم کوتاه از کارگردانان مختلفی مانند بهروز افخمی، رخشان بنیاعتماد، بهرام بیضایی، جعفر پناهی، کمال تبریزی، سیفالله داد، مجتبی راعی، نورالدین زرینکلک، خسرو سینایی، بهمن فرمانآرا، عباس کیارستمی، مجید مجیدی، داریوش مهرجویی، رضا میرکریمی، محمدرضا هنرمند است که هر کدام از این کارگردانها قالی ایرانی را از دیدگاه خود بیان کردهاست. فیلم کوتاه عباس کیارستمی در این مجموعه «کجاست جای رسیدن؟» نام داشت.
«بلیتها»: نام فیلمی سه اپیزودی با مدت زمان یک ساعت و 55 دقیقه است به کارگردانی ارمانو اولمی، عباس کیارستمی و کن لوچ است که در سال 2006 در ایتالیا ساخته شد.
«آینده دوباره پر شده»: فیلمی کوتاه و سه دقیقهای بود که کیارستمی آن را در سال 2003 ساخت.
«۲۴فریم»: آخرین فیلم کیارستمی بود. او در این فیلم علاقهمندیاش به نقاشی، عکاسی، هنر مدرن، شعر و تصاویر متحرک را به نمایش گذاشته است. در این اثر، ٢۴فیلم کوتاه چهارونیم دقیقهای میبینیم که با جانبخشی به تصاویر ثابت آن هم از طریق تکنیک پرده سبز شکل گرفته است. این تصاویر ثابت اغلب عکسهایی هستند که کیارستمی در طول چهل سال عکاسی کرده بود. او دو فیلم نخست این اثر را در مسترکلاسی که سال٢٠١۵ در جشنواره فیلم مراکش برگزار کرد، برای حضار به نمایش گذاشت. اما هشت ماه پس از آن از دنیا رفت و تکمیل این پروژه به پسر بزرگ او، احمد کیارستمی واگذار شد. این فیلم بالاخره توسط فرزند ارشد کیارستمی پایان یافت و در بزرگداشتهایی که جشنوارهها و رویدادهای شاخص بینالمللی تاکنون برای عباس کیارستمی برگزار کردهاند، به نمایش درآمده و منتقدان و فیلمسازان مختلفی هم به ستایش آن پرداختهاند. گاردین به بهانه نمایش این فیلم در هفتادمین جشنواره کن، آنرا پایان باشکوهی برای حضور عباس کیارستمی در جشنواره کن توصیف کرد. خود کیارستمی درباره این فیلم گفته بود: «نقاشان تنها یک فریم از واقعیت را ثبت میکنند و نه هیچچیز پیش و پس آن. در فیلم ۲۴فریم، تصمیم گرفتم از عکسهایی که در طول این سالها گرفتم استفاده کنم و چهارونیم دقیقه را از آنچه تصور میکردم، پیش و پس از هر عکس رخ داده را نیز در آن قرار دادهام. نخستین بار هنگامی که مشغول فکر درباره آثار نقاشان بزرگ پیش از اختراع سینما بودم، ایده فیلم «۲۴فریم» شکل گرفت. درباره شوق نقاشان آن دوره برای ثبت واقعیت با تمام دقت فکر کردم که این سطح از دقت، در آثار نقاشانی چون «شکرچیان در برف» از پیتر بروگل و «خوشهچینها» اثر ژانفرانسوا میله مشهود است. نقاش در اینجا یک فریم از واقعیت را ثبت میکند، نه هیچچیز پیش و نه هیچچیز پس از آن. فیلم «۲۴فریم» با اندیشه در نقاشیهای تاریخی و درونساز آغاز شد و عکسهایی که خودم در طول سالها گرفته بودم، به تکامل رسید. هر یک از این فریمها در واقع چهار دقیقه و 30ثانیه از آن چیزی است که تصور کردم پیش و پس از ثبت هر عکس روی داده است».
افتخارات کیارستمی
عباس کیارستمی گرچه در ایران مورد محبت و لطف هموطنان خویش قرار نگرفت و تنها پس از مرگش بود که بسیاری تازه یادشان افتاد که او در قامت یک هنرمند واقعی هموطن آنان بوده است اما در بسیاری از جشنوارههای معتبر جهانی بهعنوان داور حضور داشته که میتوان از جشنواره فیلم کن در سالهای 1993، 2002، 2005 و 2014 بهعنوان برجستهترین آنها یاد کرد. او همچنین در سال 2005 در بخش دوربین طلایی جشنواره فیلم کن، در سال 1985 در جشنواره فیلم ونیز، در سال 1990 در جشنواره فیلم لوکارنو، در سال 1996 در جشنواره فیلم سنسباستین، در سال 2004 در جشنواره فیلم سائو پائولو، در سال 2007 در جشنواره فیلم کاپالبیو بهعنوان سرپرست داوران حضور داشت. او علاوه بر این در جشنوارههای معتبر دیگری مانند کاستندورف صربستان و استوریل پرتغال، به طور مرتب حضور داشت.
سومین کارگردان برجسته آسیا
افتخارات کیارستمی اما تنها به داوری و سرپرستی داوری که در جشنوارههایی که در گوشه و کنار جهان برگزار میشد، محدود نمیشد. چه آنکه او در جریان بیستمین جشنواره بینالمللی فیلم پوسان در سال 2015 به خاطر فیلم «کلوزآپ نمای نزدیک»، در ردهبندی برترین هنرمندان و فیلمهای قاره آسیا، در میان 10 هنرمند شاخص قاره قرار گرفت و پس از یاسوجیرو اوزو و هو شیائو- شین و حتی قبل از آکیرا کوروساوا در رده سوم برترینها قرار گرفت.
ششمین کارگردان برتر جهان
درست چهار سال پیش از انتخاب کیارستمی بهعنوان سومین کارگردان برجسته در آسیا روزنامه گاردین در سال 2011 در گزارشی فهرست 40 کارگردان بزرگ معاصر سینمای دنیا را منتشر کرد. لیستی که عباس کیارستمی مکان ششم را در آن به خود اختصاص داده بود، این درحالی بود که نام کارگردانان برجستهای مانند دیوید کراننبرگ، دیوید فینچر، استیون سودربرگ، پدرو آلمودوار و گاس سنت پس از نام او در لیست دیده میشد. در همان سال وبسایت فرانسوی لاسینتک (سینماتک) در یک نظرسنجی که از 26 کارگردان برجسته معاصر سینمای جهان صورت داد، عباس کیارستمی را بهعنوان محبوبترین چهره سینمای ایران معرفی کرد.
هنر کیارستمی در یک نگاه
هنر عباس کیارستمی در مرز واقعیت و روایت، در گرانیگاه حقیقت و خیال نطفه میبندد، یا به زبان احمد شاملو «در مفصل خاک و پوک». این بینش شاعرانه از همان اولین پلانی که گرفت یعنی فیلم کوتاه «نان و کوچه» با او بود. آنجا در آن کوچه خاکآلود و فقیر که پسربچه از سگ میترسد، اما بعد با بخشیدن تکهنانی به او، سگ را شاد میکند و مهر او را بر میانگیزد. هنر کیارستمی از عشق به زندگی اشباع شده است. در نظامی که دنیای فانی را تقبیح میکند و آن را وسیله یا دستاویزی برای رسیدن به مقصدی والا یعنی دنیای باقی میشمارد، هنر او سرشتی ساختارشکنانه دارد. دستاورد بزرگ هنر کیارستمی آن بود که به رغم مرگ و ستایندگان آن، زندگی را برای ما زیباتر و پرشکوهتر و دلکشتر از آنچه بود به جا گذاشت. با فیلمهای کیارستمی کاوش و نمایش واقعیت به بالاترین مرتبه رسید؛ اما هنر بنیادین او در این بود که واقعیت را به دستمایه شعر بدل کرد و به سینمادوستان نشان داد که تصویر چه ساده و روان به زبان شعر سخن میگوید.
جوایز عباس کیارستمی
عباس کیارستمی در طول دوران زندگی هنری خود جوایز متعددی را کسب کرده که در ادامه به برخی از آنان اشاره میشود:
جایزه روبرتو روسلینی 1990
جایزه سینمایی دکوورتس 1992
جایزه فرانسوا تروفو 1993
جایزه پیر پائولو پازولینی 1995
مدال طلا فدریکو فلینی یونسکو 1995
دریافت نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه لژیون دونور 1996
نخل طلایی جشنواره فیلم کن 1997
جایزه یادبود ویتوریو دسیکا 1997
برنده مدال طلای فلینی 1997
جایزه اسکندر طلایی، جشنواره بینالمللی فیلم تسالونیکی 1999
شیر نقرهای جشنواره فیلم ونیز 1999
لوح طلایی پانوراما سینمای اروپا 1999
جایزه ویژه جشنواره فیلمهای مدیترانهای مون پلیه 1999
جایزه آکیرا کوروساوا جشنواره فیلم سانفرانسیسکو برای یک عمر دستاورد هنری 2000
جایزه ویژه از وزارت فرهنگ و هنر لبنان 2000
دکترای افتخاری دانشگاه اکول نرمال
سوپریور 2003
جایزه سینمایی کنراد ولف 2003
جایزه یک عمر دستاورد سینمایی جشنواره فیلم ایسلند 2005
نشان افتخار پلنگ طلایی، جشنواره فیلم لوکارنو 2005
جایزه یک عمر دستاورد جشنواره بینالمللی فیلم ایروان 2005
جایزههانری لانگلوا 2006
دکترای افتخاری دانشگاه تولوز 2007
نشان استاد بزرگ جهان، جشنواره فیلم
کلکته 2007
جایزه افتخاری فیلمساز، جشنواره فیلم ونیز 2008
جایزه جام جم 2008
جایزه جشنواره فیلم مونیخ 2010
دکترای افتخاری دانشگاه پاریس 2010
خوشه طلایی جشنواره بینالمللی فیلم
وایادولید 2010
نشان افتخار دولت ژاپن 2013
نشان دکوراسیون علوم و هنر اتریش 2014
جایزه یک عمر دستاورد سینمایی جشنواره بینالمللی فیلم پرتقال طلایی آنتالیا 2014
عضویت در آکادمی علوم و هنرهای سینمایی
اسکار 2016
کتابهای کیارستمی
عباس کیارستمی در زمان حیات خویش علاوه بر فیلمنامههایی که برای فیلمهای خود و دیگران مینوشت در نوشتن کتاب هم دستی بر آتش داشت. او «گرگی در کمین» را در سال ۱۳۸۴، «حافظ به روایت کیارستمی» و «همراه با باد» را در سال ۱۳۸۵، «سعدی از دست خویشتن فریاد» را در سال ۱۳۸۶و کتاب آتش را در سال ۱۳۹۰ را به رشته تحریر در آورده است. از کتابهای تصویری این هنرمند که حاوی عکسهایی است که او در دوران حیات هنریاش گرفته نیز میتوان به «سفید برفی» در سال ۱۳۸۴، «دیوار» در سال ۱۳۸۹، «درها و یادها» در سال ۱۳۹۴، «کلاغها و درختها» در سال ۱۳۸۷و «پنجره رو به حیات» در سال ۱۳۹۲عناوین کتابهایی است که در این مجموعه قرار دارد. آخرین کتابی که به نام این هنرمند ارزنده منتشر شده «مرگ و دیگر هیچ» مربوط به زمان پس از مرگش بوده که حاوی دستنوشتههایی است که این کارگردان سالها قبل در زمان فیلم «طعم گیلاس» آنها را در سررسیدی نوشته و به همان صورت سررسید گونه توسط بهمن فرزند دوم این کارگردان منتشر شد و به رایگان در دسترس علاقهمندان این هنرمند قرار گرفت.
کیارستمی و ملیت ایرانی
کیارستمی از جمله کارگردانانی است که هرگز برای ماندن در کشور دیگری از مملکت خود بیرون نرفت. به دفعات برای حضور در جشنوارههای معتبر جهانی به کشورهای مختلف سفر کرد اما هرگز مهاجرت نکرد و تصمیم به ماندن در وطن خویش گرفت. او بر این باور بود که «تصمیم به ماندن» مهمترین تصمیم او برای زندگی حرفهایاش بودهاست. او در جایی گفته بود: «وقتی شما درختی را که در زمین ریشه دارد، از جایی به جای دیگری منتقل کنید، درخت دیگر میوه نخواهد داد و اگر هم بدهد، به آن خوبی که در جای اصلیاش بود نمیشود. اگر من کشورم را ترک میکردم، مثل همان درخت میشدم. واقعاً فکر میکنم بهترین کارهایم را در ایران میسازم. قصد دارم در کشورم بمانم و بازهم آنجا فیلم بسازم؛ من یک شهروند ایرانیام که همه فیلمهایم را آنجا ساختهام. آنچه از ایرانیهایی که کشور را ترک کردهاند مشاهده کردهام، پیامد چندان مثبتی نبوده است. گرچه هیچ انتقادی از آنهایی که ایران را ترک میکنند، ندارم. اما درمورد خود من، شخصاً اعتقادی به ترک ایران ندارم. جایی که شبها میتوانم آرام بخوابم خانهام است. ما فیلم میسازیم تا زنده بمانیم. صرفنظر از اینکه چه شرایطی وجود دارد، خانه من، در انتهای یک کوچه بنبست، جاییاست که در آن زندگی میکنم و هیچچیز مرا برای ترک آن متقاعد نکرده است. در تمام فیلمها خواستهام این است که تصویری مهربانتر و صمیمیتر از انسانیت و کشورم را به نمایش بگذارم. هرروز صبح که بیدار میشوم، به همسایههایم سلام میکنم. این همان چیزی است که دوست دارم در فیلمهایم بهتصویر بکشم؛ دوستی و عشق میان مردم. اگر به داشتن فرصت کار در ایران ادامه میدهم به خاطر آن است که این را خیلی بیشتر ترجیح میدهم. گذشته از این، گمان میکنم زبان یا آوای جهانی داشتن یعنی اینکه واقعاً مهم نیست فارسی صحبت کنیم یا زبانی دیگر. گمان میکنم شاید همان طور که فوتبالیستها در زمین خودشان بهتر بازی میکنند فیلمسازان هم همینگونه در کشور خودشان آفرینندهترند، گو اینکه قواعد فوتبال همه جا یکسان است.»
عشق از نگاه کیارستمی
کیارستمی از عشق تعریف خاص خود را داشت و میگفت: «تعبیر من از عشق، متاسفانه کلیشه است. هرچقدر که میگذرد میبینم که تکراری است. یک الگوی ثابت و همیشگی و تکرارشونده است. وقتی این گریپ حادث میشود، فرهنگ، روشنفکری یا اندیشمندی هیچجور نمیتواند در آن تاثیر بگذارد. وقتی دچارش میشوی تبدیل میشوی به یک موجود بسیار پیشپاافتاده، سطحی، متوقع، خودخواه و عصبی...من هرچه میشنوم همه دارند از هم مینالند. پس ناگزیرم نتیجه بگیرم که ذات کار ایراد دارد. خود رابطه اشکال دارد. نمیدانم این جمله درخشان را چه کسی گفته ولی درخشان است که عشق نتیجه یک سوءتفاهم است و وقتی به تفاهم میرسیم عشق کم میشود. »
ادامه از صفحه 7
یک بیماری مرموز
راستش مشخص نشد چه شد که در تاریخ 7فروردین 1395 مشکلات جسمی کیارستمی شدت گرفت و او در بیمارستان بستری شد، چه آنکه به قول داریوش مهرجویی او در آخرین روزهای سال 94 داشت سورو مورو گنده زندگیاش را میکرد و به فعالیتهای هنریاش ادامه میداد و حتی قرار بود برای فیلم جدیدش راهی آن سوی مرزهای کشور شود. اما درست هفت روز پس از 7 فروردین در تاریخ شنبه 14 فروردین 1395 خبری مبنی بر اینکه عباس کیارستمی از سرطان دستگاه گوارش رنج میبرد منتشر شد. با آنکه خیلی زود احمد پسر بزرگ کیارستمی در پستی که در فیسبوک خود منتشر کرد موضوع سرطان پدرش را شایعهای کاملا بیاساس اعلام کرد اما خبر سرطان کار خودش را کرده بود و اولین ضربه هولناک روزگار نامراد بر پیکره هنردوستان و علاقه مندان این کارگردان معتبر کوبیده شد. پس از آن بود که او در داخل کشور چهار عمل جراحی را پشت سر گذاشت. اولین عمل، عمل جراحیِ درمانی بود. دومین عمل به دلیل خونریزی داخلی، سومین عمل برای برداشتن کیسه صفرا و آخرین عمل به دلیل عفونتِ پیشرفته روی بدن سراسر زخم کیارستمی صورت گرفت. با اینکه گزارشات متعددی درباره بهبود روند درمان کیارستمی نوشته و بیان شد اما کیارستمی روز به روز نحیفتر و نحیفتر و نحیفتر میشد و این موضوع آنقدر ادامه داشت که پزشکان مجبور شدند برای کنترل شرایط بیماری وی، او را خواب مصنوعی ببرند.
مرگ
کیارستمی پس از گذراندن دوره نقاهت در تهران در تاریخ 8 تیرماه سال 1395 برای ادامه درمان با آمبولانس هوایی کمپانی MK2 با هزینه تهیهکننده فیلم آخرش که ساخته نشد، راهی فرانسه شد، اما پس از چند روز به دلیل لخته شدنِ خون، در تاریخ 14 تیرماه در 76 سالگی سکته مغزی کرد و در پاریس درگذشت.
بعد از درگذشت عباس کیارستمی، کمپین پیگری پرونده پزشکی او توسط گروهی از سینماگران و علاقه مندان به کیارستمی راهاندازی شد، هدف این کمپین پیگیری روند درمان عباس کیارستمی در ایران و فرانسه بود و قصد داشت تا مشخص کند آیا در روند درمان این کارگردان قصوری از طرف تیم پزشکی رخ داده است یا خیر. امروز دو سال از درگذشت این کارگردان برجسته سینمای ایران و جهان میگذرد اما با وجود تلاشهای بسیار و کنکاشهای متعددی که سردمدارش بهمن فرزند دوم عباس کیارستمی بود هنوز دلیل متقن و قابل قبولی برای درگذشت این هنرمند بیان نشده و مشخص نیست که عباس کیارستمی به دلیل کمکاریها و بیتوجهیهای پزشکان ایرانی و فرانسوی فوت کرده یا با وجود تمام تلاشها و کوششهای پزشکان متعددی که در زمان درمان وی بر سر بالین او طبابت کردند مفید فایده واقع نشده و مرگ او را در ربوده است.
حکم نهایی پزشک معالج عباس کیارستمی:
توبیخ و دیگر هیچ!
پس از کشوقوسها و رفتوآمدها و شکایت و شکایتکشیهای فروان، در حالی که دو سال تمام اخبار مختلفی درباره علت مرگ عباس کیارستمی منتشر شد و هر کسی درباره درگذشت این اسطوره فیلمسازی از ظن خود شد یار او که حساب و کتاب نداشت. دست آخر نیز چهار روز پیش در حالی که همگان دیگر مطمئن بودند که اشتباه و خطای پزشکی مرگ این هنرمند را رقم زده رای قطعی پرونده پزشک معالج او اعلام شد و هیئت عالی نظام پزشکی با تایید حکم هیت تجدیدنظر استان تهران، پزشک معالج را محکوم به توبیخ کتبی همراه با درج در پرونده و نشریه نظامپزشکی کرد! و این شاید پایانی بود بر این اندوه ماندگار که قلب دوستداران عباس کیارستمی را بیش از پیش جریحهدار کرد.
هرچند روز گذشته بهمن کیارستمی درباره اعلام حکم قطعی و اینکه گفته شده ما دیگر اعتراضی نداشتهایم، بیان کرد: وقتی خبرهای منتشر شده را از مسئولان سازمان نظام پزشکی میخوانیم، میبینیم که پر از تناقض هستند. آقای خلیلی اعلام کرده که خود سازمان نظام پزشکی با اعمال ماده ۴۰ روی حکم اعتراض کرده که پرونده به هیئت عالی ارسال شود و هیئت عالی چون خود فرد هم ذینفع اعتراض بود همان رای تجدیدنظر را تایید کرده است. او افزود: پس از مراسم اولین سالگرد پدرم در تیرماه سال گذشته، وزیر بهداشت قول پیگیری برای گرفتن گزارش روند درمان را داد. بعد در جلسهای که ۱۱ مرداد سال گذشته در وزارت بهداشت و با حضورهاشمی و دکتر زالی (رئیس سازمان نظام پزشکی) برگزار شد دکتر زالی که دوره مدیریتش در سازمان نظام پزشکی تمام شده بود گفت براساس قانون امکان ارائه گزارش روند درمان وجود ندارد اما ایشان برای نمایش حسن نیتشان پیش از تودیع میخواهند که هیئت عالی این مسئله را دوباره رسیدگی کنند و بر همین اساس از ما خواستند تا درخواست تجدیدنظر کنیم. بعد ریاست سازمان نظام پزشکی تغییر کرد و شرایط تازهای پیش پای ما گذاشته شد. رئیس جدید سازمان دکتر فاضل در بدو ورود اعلام کرد که در پرونده کیارستمی از کاه کوه ساختهایم و در این پرونده به پزشکان ظلم شده است، حالا هم باعث تعجب نیست که آقای خلیلی مطلع نباشند پرونده در طول دوسال گذشته چه مسیری را طی کرده است. او در پاسخ به اینکه حال با توجه به حکم قطعی اعلام شده ماجرا برای خانواده کیارستمی تمام شده است؟ گفت: من از همان هفتههای اول
یعنی بعد از اظهارات وزیر وقت گفتم که حکم صادر شده
برای پزشک خاطی برایمان بیاهمیت است. اساسا طرح شکایت برای گرفتن گزارش بود که هیچ وقت ارائه نشد. بنابراین اینکه حالا صدور حکم را بهعنوان پایان پرونده تلقی کنیم بیمعنی است و هنوز هر اقدامی در جهت گرفتن گزارش دقیق و قابل استناد لازم باشد انجام میدهیم. اما واقعیت این است که امید چندانی نداریم.
گفتنی است، مراسم دومین سالروز درگذشت عباس کیارستمی امروز 14 تیر ماه از ساعت 17 تا 18 در کنار آرامگاه این فیلمساز سرشناس واقع در "ترک مزرعه لواسان" برگزار میشود.
نظر کیارستمی درباره مرگ
اتفاق شوم خطای پزشکی درباره قوی سپید سینمای ایران در حالی رخ داد که خودش در جایی گفته بود: دوست دارم با مرگ خودم بمیرم نه با مرگ خطای پزشکی.
کیارستمی به روایت دوربین مهرداد اسکویی
مهرداد اسکویی، مستندساز و عکاس مشهور در سال 75 تصمیم گرفت پروژهای را کلید بزند که در آن به عکاسی از چهره بزرگان هنر کشور بپردازد. او چند سال پیش در گفتوگویی در این باره بیان کرده بود:« آن زمان با اینکه یک جوان نهایتا سی ساله بودم با کیارستمی که تماس گرفتم و با اینکه او قرار سفر هم داشت با فروتنی آمد و از من پرسید چه ایدهای داری؟ من هم گفتم چون شما زیاد در سفر هستید و با طبیعت در ارتباط هستید دوست دارم در طبیعت و داخل ماشین از شما عکاسی کنم. برای همین آن عکسی را که زیر درخت نشستهاند و چند فریم که در ماشین هستند خیلی دوست دارم.» اسکویی در ادامه اظهاراتش گفته بود: «دو سری از کیارستمی عکس گرفتم. سری دوم مربوط به سال 1381 بود. در یک روز که به همراه هنرمندان زیادی مثل محمود دولتآبادی و آیدین آغداشلو و… مهمان خانه بهمن فرمانآرا بودیم این عکسها را گرفتم. همانجا آقای کیارستمی باز هم مرا به عکاسی تشویق کرد خصوصا اینکه عکسها را با نور طبیعی و در روز میگرفتم و او این نگاه را دوست داشت. همان روز من ساکت نشسته بودم که یک دفعه عباس کیارستمی گفت: آن رو به رو چه میبینی؟ من نگاه کردم به کوههایی که در دوردست بود و ترکیبش با درختهایی که در جلو ما قرار داشت و رودخانهای در آنسوتر، اما چیز خاصی ندیدم. گفتم متوجه چیز خاصی نشدم. گفت: بازی نور و سایه را ببین. نور از لا به لای ابرها میآید و چقدر روی برگها تصاویر جذابی ایجاد میکند. بعد از آن بود که با دقت نگاه کردم دیدم راست میگوید همه چیز مثل یک فیلم کوتاه شاعرانه جلویمان رخ میدهد. همانجا متوجه شدم او چقدر نگاهش به طبیعت عمیق است و زیستش به معنای واقعی عارفانه است. او جهان را با قلبش و در درونش حس میکرد. او هیچ وقت نگفت من چطور هستم بلکه چگونه زیستنش را زندگی کرد. » اسکویی با بیان اینکه سالهاست از هنرمندان عکاسی میکند با اشاره به هنرمندانی که بیادعا و فروتنانه با او همکاری کردهاند، گفته بود: «بعضی هنرمندان بودهاند که گفتهاند ما فقط ۱۰ دقیقه وقت داریم اما هر وقت از کیارستمی اجازه میگرفتم و دوربین را به سمتش میگرفتم با بزرگ منشی لبخند میزد و به گونهای رفتار میکرد که منِ جوان آن روزها دست و پایم را گم نکنم و احساس راحتی داشته باشم. از بین عکسهایی که از کیارستمی گرفته ام، عکسی را که از او و آغداشلو کنار هم گرفتهام بسیار دوست دارم. در همان منزل فرمانآرا بود که وقتی کنار هم ایستادند حس کردم دوستی یعنی چه و حال خوبشان را به خوبی از چشم دوربین حس میکردم.
سایر اخبار این روزنامه
دیدار وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از تحریریه آفتاب یزد
خوابهای فیفا برای علیرضا فغانی
نسل جوان و تعاریفی دیگر در مدیریت کسبوکار
دولت بورس ارز راراه اندازی کند
عضو جبهه پایداری چگونه به ترامپ پاس گل داد
اقتصاد کشور در گیر و دار تصمیمات موقتی!
فیلتر اینستاگرام در دستور کار قرار گرفت؟
چگونه میتوان آقازادهها را به کشور بازگرداند
کیارستمی کات
دیدار وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از تحریریه آفتاب یزد
تقدیر سرلشکر سلیمانی از مواضع اخیر روحانی
هجوم زباله تهرانیها به شهرری
دستگیری مردی با دو تن سکه در تهران
احتیاط و تدبیر دولت
اختلاف اصلی طالبان و دولت افغانستان بر سر حضور نیروهای خارجی است
خشم اسرائیل از دلجویی اروپا از تهران