فرشته‌های سرمایه‌گذار

به نظر می‌رسد که یکی از مشکلات طراحی سازمان‌ها این است که افراد سخت می‌توانند دست به کارهای جدید بزنند و زمان و منابع لازم را برای این اقدامات فراهم کنند. در بسیاری از سازمانها نحوه ی تخصیص منابع باعث می‌شود به سختی بتوان زمان یا پولی را صرف ایده‌های جدید کرد. پروژه‌های مشخص و مقرر از سالی به سال دیگر ادامه می‌یابند و در نتیجه جایی برای پرداختن به ایده‌های جدید باقی نمی‌ماند. اغلب شرکت‌ها‌، آینده را از دست می‌دهند به این دلیل که به جای اینکه برای آنچه که می‌توانند باشند سرمایه‌گذاری کنند برای آنچه که هستند سرمایه‌گذاری می‌کنند. البته سران و اعضای هیئت‌مدیره یک شرکت خریدهای بزرگ و معاملات مهم را انجام می‌دهند اما چند رده پایین‌تر افرادی با ایده‌های خوبی در مورد کمپانی‌های تبلیغاتی یا محصولات جدید وجود دارند که دوست دارند درباره کسب و کارهای جدید صحبت کنند اما زمان بسیار کمی در اختیار آنها قرار داده می‌شود و سرمایه نه چندان زیادی را هم که برای اجرای ایده ی خود نیاز دارند، دریافت نمی‌کنند. بنابراین اگر
پیدا کردن سرمایه برای ایده‌های جدید مشکل سازمانها است، راه‌حل این است که مجموعه‌ای از سرمایه‌گذاران را که مانند فرشته هستند درون سازمان خود داشته باشید تا افراد منابع چند گانه‌ای از سرمایه را در اختیار داشته باشند. به عنوان مثال، در Cilicon Valley صدها فرشته سرمایه‌گذار وجود دارند که شما می‌توانید به آنها مراجعه کنید و هزینه لازم را برای اجرای ایده ی خود دریافت کنید.
در بسیاری از شرکتها یک خریدار انحصاری برای ایده‌ها و جود دارد که فردی از زنجیره ی مسئولین است و اگر رئیس ایده شما را نپسندد یا آن ایده در اولویت‌های او قرار نگیرد ایده شما همانجا نابود نخواهد شد. برای یافتن راه حل این مشکل می‌توان از شیوه ی چند بانک آنلاین استفاده کرد، مثلا در انگلستان بانک زوپا، و در امریکا بانک پاسپورت. در این بانکها یک وام دهنده پیدا می‌شود و می‌گوید که من این مقدار پول برای وام دادن دارم، یک وام مثلا یکساله یا 24 ماهه، با این مقدار قسط در ماه و سود مشخص، سپس وام گیرنده وارد می‌شود و می‌گوید من این مقدار وام می‌خواهم و قادر به پرداخت این مقدار سود هستم ونرم افزار این افراد را به هم متصل می‌کند و بازار ایجاد می‌شود و شما بدون دخالت بانک، وام دهنده و وام گیرنده را در کنار هم دارید. فکر می‌کنم می‌شود چنین کاری را در سازمانها هم انجام داد. اگر مثلا در سازمانهای بزرگ گفته شود که هر کسی مقدار مشخصی بودجه سالیانه در اختیار دارد و هر کدام از کارمندان این شرکت که تعدادشان هم کم نیست، می‌تواند یک، دو یا سه درصد از سرمایه ی خود را در هر پروژه‌ای در شرکت که فکر می‌کند جالب است، سرمایه‌گذاری کند و از سوی دیگر افرادی که ایده‌هایی دارند می‌توانند به صورت آنلاین فعالیت کنند و آگهی عرضه سهام دهند و فیزیکی و یا آنلاین تبلیغ کنند و درباره ی ایده‌های خود صحبت کنند و افراد سازمان می‌توانند تصمیم بگیرند که روی آن سرمایه‌گذاری کنند یا خیر یا اینکه افراد می‌توانندگرد هم جمع شوند و روی ایده‌های بزرگتری سرمایه‌گذاری کنند و آنهایی که خوب فرصتها را رصد می‌کنند می‌توانند با حداکثر 5 درصد بودجه ی خود به سرمایه‌گذاری بپردازند. اما مشکل این است که در بسیاری از سازمانها فرآیند تخصیص بودجه چیزی شبیه به اتحاد جماهیر شوروی است که ایده‌ها به سختی می‌توانند سلسله مراتب را طی کنند و یک نفر در آن بالا وجود دارد که می‌گوید این ایده خوب است و آن یکی بد است. به نظر می‌رسد بهتر است که یک بازار ایجاد شود با منابع چند گانه سرمایه و افراد مختلف برای دریافت بودجه ی لازم برای اجرای ایده‌هایشان به آنجا مراجعه کنند و در این صورت دیگر هیچ مدیری به دلیل تعصبات، خشک ذهنی‌ها یا اولویت‌های شخصی‌اش نمی‌تواند ایده‌ای را که می‌تواند جالب باشد، بخشکاند و شرکت را از ایده‌هایی که به آنها نیاز دارد محروم کند. این مشکل مربوط به طراحی سازمان‌ها است که دسترسی به سرمایه‌های تجربی را مشکل می‌کند، راه حل هم این است که یک بازار درونی ایجاد شود که افراد صاحب ایده و افراد صاحب منابع را به هم می‌رساند. و در این صورت افراد می‌توانند ایده‌های خود را برای سرمایه‌گذاری به مکانهای مختلفی ببرند.