قذافی ۱۰ موشک داد، به این شرط که یکی از آن‌ها را به سمت عربستان شلیک کنیم!

محسن رفیق‌دوست فرمانده سابق سپاه در گفت و گو با ایسنا از خاطراتش در دوران جنگ و مسائل امروز کشور سخن می‌گوید که درادامه بخش‌هایی از این گفت و گو را می‌خوانید:
* من در ۸ سال دولت‌های نهم و دهم به ویژه از سال ششم به بعد پرسشی از آقای احمدی‌نژاد که اخیراً با بازی‌هایی که درآورده، دیگر در میان ملت هیچ جایگاهی ندارند، مطرح کردم و آن پرسش این بود که با ۷۰۰ میلیارد دلار ارز حاصل از فروش نفت که در دوران ریاست جمهوری‌اش داشته چه‌کرده است؟ من معتقدم که برای ملت بدبختی درست کرده؛ این در حالی‌است که میزان درآمد نفتی دولت‌های آقای احمدی‌نژاد، ۱۱۰ میلیارد دلار بیش از تمام در آمدهای ارزی کشور از زمان دارسی تا اول دولت نهم بوده است.
*نظر من درباره انقلاب و امام خمینی (ره) به عنوان رهبر این انقلاب آن است که امام آمد و یک قطاری به اندازه ملت ایران ساخت و همه را بر آن سوار کرد و گفت ما می‌خواهیم به مشهد مقدس که مکان مقدسی است سفر کنیم؛ زمانی‌که این قطار حرکت به سمت مقصد خود را آغاز کرد، عده‌ای متوجه شدند که نمی‌توانند خود را با حرکت این قطار هماهنگ کنند؛ به همین دلیل شروع به دویدن برخلاف حرکت قطار و به سمت انتهای قطار کردند که در نهایت نیز به انتهای قطار رسیدند و از آن پیاده شدند؛ بنابراین نظام هیچکس را از قطار پیاده نکرد، بلکه خود افراد متوجه شدند که نمی‌توانند در این قطار حضور داشته باشند.
* روند مذاکرات ایران با لیبی برای دریافت موشک در زمان جنگ تحمیلی) ما این موشک‌ها را نخریدیم بلکه از کشور لیبی به رایگان و به عنوان هدیه دریافت کردیم؛ من سه مرتبه به لیبی رفتم و در هر مرتبه نیز ۱۰ عدد موشک اسکاد B از شخص قذافی هدیه گرفتم. داستان این ماجرا آن است که من بعد از انقلاب هر ساله چند مرتبه به کشورهای لیبی، سوریه و کره شمالی می‌رفتم تا از آنها اسلحه و مهمات بگیرم یا از طریق آنها از کشورهای دیگر سلاح خریداری کنیم. البته خرید اسلحه از طریق سوریه و لیبی با واسطه بود و از کره‌ای‌ها هر آنچه داشتند که آن هم در حد پایین بود را خرید می‌کردم. بعد از آنکه وزیر سپاه شدم یکسال به این کشورها نرفتم و در سال ۱۳۶۲ که خواستم سفر را انجام دهم، نزد آقای‌هاشمی رفسنجانی رفتم و ایشان گفتند که «حاج محسن، ما نزد مردم شرمنده هستیم؛ عراقی‌ها تهران را با موشک می‌زنند و ما موشکی در اختیار نداریم؛ در سفر به لیبی و سوریه تلاش کن تا موشک از آنها بگیری». من همچنین خدمت مقام معظم رهبری رسیدم و ایشان نیز ابراز امیدواری کردند که از این دو کشور موشک مورد نیاز خود را دریافت کنیم.


*در سفر به لیبی که ۱۱ نفر از جمله رحیم صفوی و حسن باقری حضور داشتیم، در ملاقات با عبدالسلام جلود نخست وزیر لیبی، او گفت که در میان کشورهای عربی تنها حامی جمهوری اسلامی ایران، لیبی است؛ او در حال صحبت در این باره بود که محکم روی میز زدم و گفتم شما دروغ می‌گوئید؛ شما می‌گوئید تهران ام‌القرای جهان اسلام است، اما عراق، تهران را موشک‌باران می‌کند و شما که موشک دارید، به ما نمی‌دهید که او گفت تصمیم‌گیری در این باره بر عهده برادر سرهنگ (معمر محمد قذافی رهبر وقت لیبی) است. من به همراه آقای صفوی به دیدار قذافی رفتم که او در این دیدار ۱۰ موشک به ما داد و گفت که من یک شرط دارم و این شرط نیز آن است که یکی از این ۱۰ موشک را به سمت عربستان سعودی شلیک کنید که من در آن زمان نیز این شرط را پذیرفتم. بعد از آن دیدار من دو مرتبه دیگر به لیبی رفتم و در هر سری ۱۰ موشک از آنها به رایگان می‌گرفتم و در هر مرتبه نیز قول می‌دادم شرط‌ ‌‌شان را اجرا خواهم کرد. این در حالی بود که ما با عربستان سعودی جنگی نداشتیم و دلیلی نداشت که بی‌خودی به سمت عربستان سعودی موشکی شلیک کنیم. بعد از آن نیز از کره شمالی موشک‌های مورد نیاز خود را خریداری کردیم و سپس خودمان موشک ساختیم.
*آقای‌هاشمی رفسنجانی می‌خواست جنگ را تمام کند و به همین دلیل در ابتدا من را از لجستیک جنگ کنار گذاشت. ایشان حدود چهار پنج ماه قبل از پایان جنگ من را صدا کرد و گفت: جنگ‌افروز اصلی تو هستی؛ تو کنار برو تا دولت کار خود را انجام دهد. ایشان سپس ستاد جنگ را در دولت تشکیل داد و مهندس موسوی را رئیس، آقای بهزاد نبوی را معاون لجستیک و آقای مسعود روغنی زنجانی را معاون مالی و آقای خاتمی را معاون تبلیغات این ستاد قرار داد؛ این ستاد از آقای رضایی درباره زمان پایان جنگ سوال می‌کند و نتیجه این پرسش نیز نامه‌ای می‌شود که آقای رضایی می‌نویسند. موارد ذکر شده در آن نامه در سه چهار سال قابل تهیه بود و اگر می‌خواستیم که آنها را تهیه کنیم جنگ به دهه ۷۰ هم کشیده می‌شد، اما ما می‌توانستیم پیروز جنگ باشیم، با این وجود بنا بر این بود که جنگ را تمام کنند و جنگ نیز در خوب موقعی تمام شد.
*من موافق ادامه جنگ بودم زیرا معتقد بودم که باید تا پیروزی، بجنگیم. زمانی که خرمشهر را باز پس گرفتیم، من از کسانی بودم که معتقد بودم اتفاق خاصی نیفتاده و چنانچه جنگ را در آن زمان قطع کنیم صدام شش ماه بعد به تهران خواهد رسید. ما معتقد بودیم که نقاط سرکوب از نظر ارتفاعات هنوز در اختیار دشمن بود و از سوی دیگر ما چیزی برای دفاع از خود نداشتیم. این در حالی است که در پایان جنگ یک قدرت بودیم و در جنگ، موشک ۱۱۰ کیلومتری تولید داخل را استفاده کردیم.