بخشی نگری: آفت تفکر سیستمی

هرچه آفت پذیرد را، امید اصلاح است. اما آفات‌اندیشه، بسیار متنوع و البته، بسیار خطرناکند. از “جزمی‌اندیشی” تا “سبک سری”، طیف وسیعی است که عوامل و فاکتورهای متعدد، آفات فراوانی را در این طیف ایجاد می‌کنند. در این میان "بخشی‌نگری"، از آفات نابودکننده و متاسفانه، متداول، رسمی و گسترش یافته در بسیاری از "جوامع در حال توسعه" است. هنگامی که "بخشی‌نگری" با "لابی‌نگری و سهم خواهی" توام شود، منجر به یک سینرژی منفی خطرناک خواهد شد.
"بخشی نگری"، خلاف آنچه در گاه و بی‌گاه اشاره می‌شود، تنها بعد ایستا ندارد. البته که در تحلیل و نقد و توسعه و تکامل سیستمها، باید همه زیرسیستمها و عوامل موثر را در نظر گرفت تا از بخشی نگری در امان بود، اما نمی‌توان به همین پروسه بسنده نمود. بدین معنا که اگر بعد "زمان" به عنوان عنصر اصلی دینامیک سیستم‌ها‌، مغفول بماند، بخشی نگری پنهان و مخربی شکل می‌گیرد و به مرور ریشه می‌دواند که تاوان آن "عدم تطابق سیستمها با تغییرات محیطی و محاطی" است. این یادداشت، متممی بر یادداشت "جامعیت و مانعیت" نویسنده در همین جریده است و با مثال‌ها‌یی ملموس، به این آفت بزرگ می‌پردازد و نهایتا نکات راهنمایی را برای دوری از این "نابودگر"، ارائه می‌دارد. به سیاق غالب نوشتارهای این نگارنده، با مقدماتی آغاز می‌کنیم و به بحث اصلی وارد می‌شویم.
دقیقا نهم اکتبر سال 2009، در آخرین جلسات رزیدنسی که (COLLABORATIVE CASE STUDY)
عنوان داشت در آخرین لنگرگاه دکترای اول در واشنگتن دی سی، گردآمده بودیم، پروفسور وینگ (Linda Wing)، یک روز صبح، قبل از شروع جلسه، از همه هم کلاسی‌ها‌ درخواست نمود که برخیزند و به نزدیک دیوار بروند


و یک پهلوی خود را از قوزک پا تا شانه؛ به دیوار تکیه دهند (کاری که راقم این سطور، بارها در کلاسهای خود، در مقاطع مختلف تکرار نموده است). استاد، بعد از آن، از ما خواست که روی همان پای "تکیه به دیوار داده" بایستیم و پای دیگر را‌اندکی بالا بیاوریم بدون آنکه پایمان ازدیوار جدا شود. ایشان همچنین تاکید نمود که می‌توانیم از دیوارهم، برای تکیه و کمک استفاده کنیم. صحنه جالبی بود. هیچکس نتوانست برای حتی چند ثانیه، این کار را انجام دهد. استاد گرانقدر توضیح داد که این مثال عملی، برای آن بوده که در بحث‌ها‌ی نهایی رساله خود و خصوصا نتیجه گیری‌ها‌، حقایق و فکت‌ها‌ی اساسی و اصلی را "غمض عین" (Ignore)، نکنیم و از چشممان دور نماند. او تاکید کرد، شما، همگی به این امر اذعان دارید که یک فرد سالم در شرایط متعارف می‌تواند روی یک پا بایستد و تعادل خود را حفظ کند. اکثرا و شاید همگی، گمان می‌کنیم که این کار، منبعث از قابلیت‌ها‌ی فیزیکی یک "پای سالم" است. این اطلاع "ملموس و بیشتر تجربی" بدون دانستن و توجه به یک حقیقت و فکت علمی، که همانا، "تغییر نقطه ثقل به منظور حفظ بالانس" می‌باشد، بیشتر گمراه‌کننده خواهد بود. آن دیوار، که از شما خواستم به آن تکیه کنید و پناهتان باشد، بیش از آنکه به شما کمک کند، شما را "محدود و مقید" کرد تا نتوانید بالانس را نگه دارید. آن دیوار، بیش از آنکه تکیه گاه شما باشد و تسهیلاتی ایجاد کند، "مانع" شما برای انتقال ثقل به پای
تکیه گاهتان بود.
در مثال یاد شده، بخشی نگری، "غفلت از فاکت‌ها‌ و فاکتورهای مهم اثر گذار" تعبیر شده است. این درس مهم را اینجا به پایان می‌بریم و نویسنده بر آن نیست که مثال‌ها‌ و مصداق‌ها‌یی بیاورد که در بیان تئوری‌ها‌ و نظریات مختلف، قانون گذاری‌ها‌ و تصمیمات بزرگ و کوچک، کدام حقایق مهم مغفول مانده‌اند. مخاطبان فهیم، خود می‌توانند مثالها و مصادیق را بیابند و برشمرند.
خوانندگان عزیز توجه فرمایند که آنچه تاکنون در این یادداشت آمده است، لزوم دوری از "غفلت و بی‌دقتی" است. اما آنچه این یادداشت دنبال می‌کند، بسیار فراتر از آن است و نکته بسیار مهمتر، لزوم پذیرش حق و حقیقت و عدم انکار واقعیات است. خداوند در قرآن کریم (آیه 85 سوره بقره) فرموده است: " اَفَتُوْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ اِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یُرَدُّونَ اِلَى اَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ. آیا (چرا) به برخی از دستورات کتاب ایمان آورده و بعضی را انکار می‌کنید؟ پس جزای چنین مردم بدکردار در دنیا جز خواری نیست و در روز قیامت به سخت ترین وجهی عذاب می‌شود و خدا از آنچه می‌کنید، غافل نیست.
با اشاره به آیه یاد شده، تاکید می‌شود که "بخشی‌نگری" آفت بزرگی است که تمام شئون زندگی فردی، اجتماعی را تهدید می‌کند. شاید برای فرهیختگانی که هم اکنون این سطور را مطالعه می‌کنند، جالب باشد که همین نکته مهم (عدم بخشی‌نگری)، در مباحث پیشرفته تضمین کیفیت
(Kobayashi, I. 2018) و(Praveena, R. 2017)،
صریحا مورد توجه واقع شده است. برای مثال اگر در بودجه بندی، به عنوان زیربنا و موتور محرکه هر فرآیند و پروژه ای، بی‌دقتی شود و به هر علت، بخش مهمی کمتر مورد توجه واقع شود، "منظور و مفهوم" بودجه بندی زیر سوال خواهد بود. در همین مثال بودجه بندی، اگر به نیاز مالی بخش‌ها‌ی مختلف توجه شود و بودجه مورد نیاز آنها تصویب شود، اما منابع تامین آن بودجه‌ها‌، با "واقع بینی" تعیین نگردند، اساس بودجه بندی زیر سوال خواهد بود. در همین بودجه بندی، اگر تامین منابع برای بودجه سازمان یا ارگانی، به حیات اقتصادی و اجتماعی و حتی روانی سازمان یا ارگان دیگر، آسیب رساند، زیربنای بودجه بندی متزلزل خواهد شد.
برای مثالی واضح، در نظر آورید که برای ایجاد هرچه بهتر و بیشتر "فرهنگ و شعور فرهنگی"
در روند رانندگی هموطنان، که تبع ناگزیر آن، کم‌شدن تصادفات و تلفات خواهد بود، ماموریت‌ها‌یی
تعریف شوند. طبعا در این ماموریت‌ها‌، سازمان‌ها‌یی دخیل خواهند بود و برای آنها، بودجه‌ها‌یی
در نظر گرفته خواهند شد. فرض کنید یکی از منابع تامین بودجه‌ها‌، چه برای این ماموریت، چه برای دیگر پروژه‌ها‌ (یا سازمان‌ها‌)، "جریمه‌ها‌ی مربوط به تخلف رانندگان" باشد! با این حساب، هرقدر رانندگان عزیز بیشتر تخلف کنند، منابع "قابل وصول تر" خواهند بود! به عکس، هرقدر، رانندگان هموطن، قوانین را بیشتر رعایت کنند، تامین منابع بودجه "سخت تر" خواهند بود و مجریان، یا باید به دنبال منابع جایگزین باشند؛ یا با کسری بودجه مواجه شوند که هردو، محل چالش‌اند. برای از دست ندادن مبحث مکمل مهم بعدی، این بحث را نیز
این جا به پایان می‌بریم.
"بخشی نگری زمانی"، اما اثرات مخربی در نگهداری و تکامل سیستم‌ها‌ دارد. عدم پویایی و بسنده کردن به قوانین و قواعدی که مقتضیات زمانی آنها گذشته است، فرسودگی و اضمحلال سیستمها را به همراه خواهد داشت. البته این، تمام ماجرا نخواهد بود. افسردگی و نومیدی کاربران سیستم (اعم از کاربران عادی یا عالی)، ضربه هولناکی بر کل پیکره سیستم خواهد بود.

به عبارت دیگر، برای دوری از بخشی نگری، باید به فاکتورهای زمانی، توجه بسیار نمود. فاکتورهایی که زمانی، موثر بوده اند و تاثیر آنها "معنادار" بوده است و اکنون نیستند، باید شناخته و از هر جای سیستم و هر قضاوتی، حذف شوند. به همین صورت، فاکتورهایی که زمانی، بی معنا می نموده اند و اکنون بسیار معنادار و موثر
شده اند، باید شناسایی و اثر آنها هدایت و کنترل شوند. اجازه دهید فضای این مبحث بسیار مهم و حیاتی را با ذکر یاد و خاطره ای از یک اندیشمند، تلطیف نماییم.
مرحوم نادر ابراهیمی را چند نسل می شناسند. نسل قدیم، شاید، این مولف، مترجم، روزنامه نگار و فیلمساز توانا را، با فیلم و رمان "آتش بدون دود" به خاطر آورند. نسل جدید هم احتمالا " از چهل نامه کوتاه" این نویسنده خردمند و وطن دوست بهره های زیادی برده اند. او، فعالیت های فرهنگی بسیاری خصوصا برای کودکان و نوجوانان، به انجام رسانید و البته جوایز مهمی نیز، چون، جایزه نخست تعلیم و تربیت یونسکو را، به پاس زحمات خویش، به ارمغان آورد.
آنچه در این یادداشت مورد استناد واقع می شود، مطالب ارزنده ای است که زنده یاد ابراهیمی، در رمان یا داستان کوتاه "فردا شکل امروز نیست"، در کتابی به همین نام که هشت داستان کوتاه دیگر هم دارد، در چهار دهه قبل، تقریر نموده است. عنوان داستان، حکمی صادر می کند که با ظرافت در محتوای داستان، اصلاح می شود (شاید بهتر بود عنوان، چیزی چون: "فردا را جور دیگر بنویس"، باشد). داستان به طور نمادین، پروسه آموزش یاددهنده و یادگیرنده ای را با چالش مهم "مفهوم سواد و سواد آموزی"، تمثیل کرده است. در فرازاصلی و پایانی این قصه اساطیری، پس از طی پروسه آموزش سواد آموزی (خواندن
و نوشتن)، یاددهنده بزرگ، از یادگیرنده،
می خواهد که نزد همه مردمان آن دیار، آزموده شود
و هرآنچه او فرمان می دهد، بی کم و کاست، بنویسد. هوراسپ یادگیرنده، هرآنچه آموزگار
می گوید، می نویسد، چون: ابر، اسب، کوه، باران...
اما هنگامی که یاددهنده از شاگرد خود می خواهد که بنویسد: "فردا" او می نویسد:"امروز". آموزگار
بر می آشوبد. ولی یادگیرنده تاکید می کند که فردا
همین امروز است که هنوز نیامده است؛ چون ابری که هرجا باشد، ابر است. چه دور و چه نزدیک. یاددهنده اما، بسیار می کوشد که اثرگذاری او را و مردمان را، در سرنوشت خویشتن و نوشتن فردایی بهتر که رنگ و بوی امروز را نداشته باشد، تصریح و تشریح کند. در این گفتگو، جملات اثر گذاری
وجود دارد که یاس و ناامیدی را هدف قرار
می دهد و روشنایی آینده را در پرتو سعی و تلاش،
نوید می دهد: " ای هوراسپ ! بدان که دگرگونی
با باور دگرگونی آغاز می شود و فردا با پذیرفتن فردا. به آسمان بلند سوگند، به آفتاب تابنده ، به رود پوینده ، به کوه پایدار که ساییده می شود و شره های آب های بهاری آن را می ساید ، که تو نخست باید "فردا" را باور کنی ، با همه توان ، تا دردهای چسبیده به تن "امروز" ریشه کن شود ، و آب های وامانده ، روان شود."
باید تاکید نمود که غرق شدن و غوطه ور شدن در شرایط امروز، با همه قید و بندهایش، نوعی "بخشی نگری" خطرناکی است که نه تنها افسردگی نسل امروز را که بی ریشگی نسل فردا را به دنبال خواهد داشت. تنگناهای معیشتی و منزلتی، بر دست و پای حرکت و جنبش و جوشش و کوشش تغییر اوضاع، دست بند های "خودساخته" می زند. شاید از این رو باشد که لسان غیب، ما را، تنبیه نموده است:
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
باری، در داستان فردا شکل امروزنیست، پیریاددهنده، با تمام توان خود، به یادگیرنده جوان و دلاور می آموزد که: " اگر تو فردا را به درستی ندانی، سوگند به آسمان که هیچ چیز را نمی‌دانی، اگر تو فردا را ننویسی، هیچ‌چیز ننوشته‌ای، اگر تو فردا را چون نسیم شیرینی که گهگاه می‌وزد نبویی، هیچ‌چیز را نبوییده‌ای و اگر تو فردا را با ژرف‌ترین باورها باور نکنی،
هیچ‌چیز را باور نکرده‌ای...سوگند می‌خورم،
هزار بار سوگند می‌خورم که تو اگر گمان کنی که هر فردایی شکل هر امروزی‌ست، زندگی را به اهرمن سپرده‌ای و گریخته‌ای." این گفته ها، تاکید بر آن است که از بعد زمانی برای دوری از بخشی نگری، نباید در " اکنون" بمانیم و از ساختن از
"آینده" ای متفاوت و بهتر، غافل شویم.
در پاراگراف (نوشتپار)های قبلی، به اهمیت احتراز "بخشی نگری سیستمی و زمانی" اشاره شد. اکنون، نگارنده فرصت را غنیمت می شمارد تا در فراز پایانی این نوشتار، که به علت اهمیت آن، چند باربازنویسی شده تا مطول نباشد، از نامه مولا علی (ع) به مالک اشتر، دراین اثر، استفاده کند و بهره ای شایسته برد. این نامه را، بسیاری
از اندیشمندان "عهدنامه" نامیده اند. جرج جرداق تاریخ دان و محقق نیز، مطالب این نامه را،
غنی تر از اعلامیه حقوق بشر دانسته است. دراین
"فرمان نامه"، اجتناب از "بخشی نگری" با جامعیت
بسیار و تصریح ابعاد، تشریح شده است. از توجه به
حقوق محرومان، تا جلوگیری از رانت خواری و امتیازگیری. از توجه به مقتضیات و نیازمندیها
و ویژگیهای مشترک و خاص هر صنف و
پیشه ای چون صاحبان صنایع و بازرگانان و قضات و
کارگزاران، تا تذکرهای اخلاقی بی بدیل برای راهبری سیستم های اقتصادی و اجتماعی. از مجالست و نشست و برخاست با خردمندان و عالمان و دانشمندان، تا احترام به آداب و رسوم نیک ملی و گذشتگان. از اهتمام به قدرتمندی و در عین حال صلح هوشیارانه، تا تکیه و امیدواری بر ذات پاک پروردگار (که ناظر دانستن او، بی ریب و ریا، ضامن پاکدستی و درستکاری خواهد بود).
پایان کلام، سخن تولستوی است که به یک بخشی نگری گسترده فراملی اشاره داشته است. او می گوید : " همه می خواهند بشریت را اصلاح نمایند، اما هیچکس به فکر اصلاح خود نیست!" امید آنکه، در هر تصمیم و اقدامی، ذهن و دید خود را باز نماییم و نیک بنگریم که آیا نکته ای و نقطه ای، مغفول نمانده باشد. نیز، در برداشتن هر قدم، به نتیجه آن و آینده دور و نزدیک آن بیندیشیم و هرگاه لازم شد، روند حرکت خود را به سوی درستی و حقیقت، اصلاح نماییم. حسن ختام این یادداشت، گزیده چند بیت از "سایه" عزیز است تا یادآوری کند که هنوز، (نه در قید حیات) که از نعمت آن برخور داریم و فرصت هست تا کم و کاستی ها را سر و سامان دهیم و در مقابل نسل آتی سرافکنده نباشیم:

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود، زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام، دل آدمیان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
فریاد ، ز داد، آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی "دست و زبان" است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو « سایه » که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم "راهروان" است