درخواست خانواده اونا vs. درخواست خانواده ما

رئیس جمهور قبلی آمریکا یادتونه؟ آفرین باراک اوباما، خب بذاریدش کنار با اون کاری نداریم. یه خانومی داشت که یه کتابی هم نوشت؟ آ باریکلا، میشل اوباما، اونم بذارید کنار باراک تنها نباشه چون با اونم کاری نداریم. حالا اون آقای اوباما یه معاونی داشت؟ خودم میگم، جو بایدن. نه این یکی رو نذارید کنار مگه مسخره بازیه؟ این آقای بایدن چند روز پیش اعلام کرده خانواده‌اش ازش خواستن کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا بشه و چون اینقدر خانواده‌اش براش مهمه که میخواد دنیاشون نباشه، پذیرفته و اعلام حضور کرده.
این خبر رو که شنیدم یاد آخرین خواسته‌ی بابام افتادم و اشک تو چشمام جمع شد. البته اون اشک به خاطر پیازهایی بود داشتم واسه اشکنه ریز می‌کردم ربطی به ماجرا نداشت. بابام همینجور که داشت رکورد خودش رو می‌شکست گفت: بابا، برو یه چایی بریز بیار. ولی خب چون من بیشعورتر از این حرف‌ها بودم خودم رو زدم به خواب و چندان وقعی ننهادم. بابام که دید از من بخاری بلند نمیشه که هیچ دارم بیخودی اکسیژن خونه رو هم مصرف می‌کنم اومد نشست جلوم و گفت: ببین عزیزم، الان سی ساله من خرجی غذا و جای خواب و دوا درمونت رو دارم میدم، فدای سرت. ولی ناموسا تو این اوضاع اقتصادی یا بیدار نشو یا اگه بیدار شدی گمشو از این خونه بیرون و یه نون بخور و نمیر یا حتی بخور و بمیر برای خودت در بیار. فقط به عنوان آخرین درخواست اون کارت ملی‌ات رو بذار لب طاقچه میخوام برم تو صف گوشت. از این به بعد هم وقتی ادای آدمای خوابیده رو در میاری به جای خُر خُر کردن موبایل وامونده‌ت رو بذار زمین و
چشمات رو ببند.