طرحی بدون تحقیق

مسعود نوروزی راهی‪-‬ بچه که بودم می اندیشیدم با این پیشرفت‌های تکنیکی سینمایی و فیلمسازی، آیا دیگر طراحی و نقاشی و عکاسی هم محلی از اعراب دارند و می توانند توجه افکار عمومی را جلب کنند؟
به معنای واقعی می دیدم که گالری‌ها در اختیار قشر خاصی از لحاظ وضع فرهنگی و اقتصادی هستند و عامه مردم را راهی به رویدادهایی مانند نمایشگاه عکس و نقاشی نیست.حتی بعدها با مدد دوستان و رفقای هنرمند وقتی نمایشگاه عکس و یا طراحی در فضای عمومی (مسجد محل، مدرسه و بعدتر، دانشگاه) برگزار می کردیم، می دیدیم که اصلا لهجه این جور کارها با عموم مردم سازگاری ندارد و به طراحی یک پوستر مثل آگهی فوت نصب شده بر دیوار نگاه می کنند! مردم گرفتار مشکلات روزمره، تا زمانی که یک فضایی در چارچوب خاص نباشد
و قرار نباشد بابت تماشای این کارها ورودیه‌ای
بدهند، رنگ نگاهشان به این کارها از سر بی توجهی


است. گذشت و گذشت، تا این که
رویداد فرهنگی جالبی در میدان ولی عصر(عج) اتفاق افتاد و آن نصب دیوارنگاره‌های عظیمی بود که به شکل مناسبتی(ملی و مذهبی و رویدادهای روز) تغییر پیدا می کرد و حتی محل بحث هم می شد! دیوارنگاره میدان ولی عصر (عج) یکی از مصادیق خوب برندسازی هنری و هویت سازی فرهنگی در کشور ماست و حتی پیشنهاد داده بودم
دیوار نگاره‌هایی که در این میدان نصب می شوند، بعد از گذشت مهلت استفاده و پایین آورده شدن، به عنوان یک بخش از تاریخ هنر مدرن در ایران، آرشیو شوند و بعدها با توجه به نوستالژی تاریخی که درباره آن وجود دارد در حراج‌های هنری و با منظور امور خیریه چکش بخورند.
این طراحی‌ها به درستی نمایانگر تاریخ هنر و فرهنگ کشور ما شده اند.انتقادها و بحث‌هایی که پیرامون طرح‌هایی خاص که بر این دیوارنگاره نشسته اند در گرفته، زمینه ساز گفتگوی فرهنگی و بازشناخت و مرور اجتماعی ما جماعت ایرانی بوده است.مثلا درباره آن طرح دیوارنگاره در زمان جام جهانی فوتبال که هیچ زنی در آن حضور نداشت و فوتبال را یک ورزش صرفا در تصرف مردها انگاشته بود، واکنش‌هایی در فضای مجازی برانگیخته شد و زمینه تضارب آراء را فراهم کرد. در این نوشتار کاری به مخالف و موافقش ندارم، موضوع اصلی که اتفاق افتاد این بود که هنر و هنرمند بر بستر آن دیوارنگاره، رسالت و بستر خودش را در برانگیختن افکار عمومی نسبت به موضوعی و تبادل افکار پیرامون آن پیدا کرده بود.
این سر و صداها در فضای مجازی سبب شد همان روزها این دیوار نگاره تغییر کند و زن‌ها را هم در آن بگنجانند! تبادل فرهنگی از این زیباتر؟رسالت هنری از این وزین‌تر؟ مکان مناسب آن دیوار نگاره در محل پرتردد شهر و ارتباطات جمعی مدرن و فضای مجازی همه نوید جان گرفتن دوباره هنر نقاشی و عکاسی را می داد البته در کنار گرافیک دیجیتال.
دیوارنگاره جدید میدان ولی عصر که برای سردار سلیمانی طراحی شده از همین سنخ است. احساسی و زیبا... اما به لطف این دیوار نگاره، باز زخمی دیگر از فرهنگمان آشکار شد:ما جماعت ایرانی، در امور فرهنگی احساسی هستیم و حوصله پژوهش نداریم! در دیوارنگاره جدید، سردار شهید قاسم سلیمانی، سلام نظامی می دهد و جمعیت پشت سر او هم دارند از زن و مرد، با هر تیپ و قیافه ای، حرکت او را تقلید می کنند. فقط تفاوت اینجاست که سردار سلیمانی کلاه نظامی بر سر گذاشته و بقیه مردم ، نه!
خب. بگذارید ضمن احترام به همه ارزش‌های هنری این دیوارنگاره، وارد لحن انتقادی بشوم:
نمی دانم کدام هنرمند نابغه ای این دیوارنگاره را طراحی کرده و کدام مدیر نابغه تری آن را تایید کرده که نصب بشود، کلمه نابغه را که می گویم از سر مزاح نیست! باید واقعا ادعای نبوغ داشت که بدون پژوهش وارد عرصه ای شد و عرض اندام کرد، وگرنه افراد بی ادعا، اول باید پژوهش کنند و تحقیق، تا بتوانند کاری را درست انجام بدهند...چرا؟ چون من هم سرباز بوده ام و در ایران هر جوانی که سربازی رفته می داند که سلام نظامی بدون کلاه وجود ندارد!
امکان دارد کسی بگوید: این‌ها مردم عادی هستند نه نظامی! این که آنها بدون کلاه نظامی سلام نظامی داده‌اند، این نظامی‌ها هستند که نباید بدون کلاه به مافوق سلام نظامی بدهند!
من هم در جواب می گویم در یک اثر هنری وقتی از یک حرکت استفاده می شود، باید به پروتکل‌های مربوط به آن حرکت و حتی عرف جاری مربوط به آن توجه داشت!
خب می گویی مردم عادی؟ باشد! می توانستند از همان حرکت ساق دست افق شده بر ساق دست عمود شده متداول شده توسط سیدحسن نصرالله استفاده کنند (که افقی می آیید و عمودی برمی گردید) یا برای ابراز ارادت دست‌هایشان را به شکل قلب در بیاورند و رو به سردار شهید بگیرند یا اکت بوسه فرستادن و سایر حرکات دیگری که در عموم مردم عادی برای ابراز علاقه متداول است.این می شود حرکتی از سوی
مردم عادی!
خب! برای این انتقادم لازم است که یک ریشه یابی و چاره جویی هم داشته باشم! ما از نبود پژوهش در همه چیزمان رنج می بریم، علی رغم نقطه‌های درخشانی که در پژوهش‌هایمان داریم و همان نقطه‌ها نشان می دهد ایرانی جماعت، غیر از فاز احساسی عمل کردن، اگر مسلح به پژوهش شود، کاری می کند کارستان. طراح و ایده پرداز این دیوارنگاره، هر کس بوده ، نرفته لااقل یک تحقیقی بکند درباره قواعد احترام نظامی! لااقل یک سوال کند از آدمی که سربازی رفته! شاید هم خودش سربازی رفته ولی یادش نبوده! درد اصلی این است که آموزش و پرورش ما پژوهش محور نیست! علی رغم همه طرح‌ها و پروژه‌ها و تلاش‌های روتینی که برای پژوهش محور کردن درس خواندن بچه‌ها در سیستم آموزشی ایران می شود، آموزش و پرورش ما دستور محور است نه پژوهش محور! و چون آن هنرمند یا هنرمندان طراح و عکاس این طرح، دستور محور درس خوانده اند، لذا حالا که وارد بازار کار شده اند هم دستور محور عمل می کنند و از احساس شخصی شان دستور می گیرند. سیستم آموزشی دستور محور نسبت تنگاتنگی با احساس شخصی فرد عمل کننده دارد.برخلاف سیستم آموزشی پژوهش محور که منطبق بر محاسبه و منطق است. لذا هنرمند صرفا بر احساس شخصی اش می گوید:سلام نظامی دادن انسان‌هایی با لباس عادی می تواند زیبا و نمادین باشد حتی اگر پروتکل‌های مربوط به آن نوع احترام نظامی (مثلا بر سر داشتن کلاه نظامی) را رعایت نکنند! مدیر تایید کننده آن طراحی هم صرفا به احساس شخصی اش مراجعه می کند و می‌گوید: خوبه! و طرح نصب می شود! هر دوی این‌ها در نظام آموزشی دستور محور درس خوانده اند! نباید ملامتشان کرد.نسل بعدی که راهی بازار کار می شود را هم نباید ملامت کرد!
اتفاق خوب این دیوارنگاره این است که زنگ خطر پژوهش گریزی و دستور محوری را در آموزش و پرورش ما این بار از روی دیوارنگاره خیابان ولی عصر(عج) به صدا درآورد!