«پوپولیست های کاسبکار» چه کسانی هستند؟

 
 
 
 


«پوپوليسم» را به اشکال مختلف تعريف کرده‌اند؛ من اگر بخواهم پوپوليسم را در يک عبارت کوتاه بيان کنم آن را نظام فکري‌اي مي‌دانم که بر فضيلت بي‌سوادي پاي مي‌فشارد! پوپوليست‌ها هم عوام‌‌زده‌اند، هم عوام‌فريب! آن‌ها به زبان توده‌هاي کم‌سواد سخن مي‌گويند و توده‌هاي کم‌سواد را در مقابل طبقه باسواد و نخبه تهييج و تحريک مي‌کنند. پوپوليسم همان‌طور از ريشه لغوي‌اش (Popular) برمي‌آيد، ادعاي «مردمي‌ بودن» دارد ولي کدام مردم؟ مردمي که نگاهي غيرکارشناسانه، بدوي، روزمره و عرفي-عادتي-عاطفي به همه چيز دارند! گرچه پوپوليسم در عرصه سياست نمودهاي وسيعي دارد ولي من مي‌خواهم در اين يادداشت از نمودهاي غيرسياسي پوپوليسم سخن بگويم. «رسالت روشنفکر» اين است که با توده مردم صحبت کند، با زباني که براي آن‌ها قابل فهم باشد و در عين حال سخت مراقبت کند که دچار عوام‌زدگي و عوام‌فريبي نشود. اين کار، کار آساني نيست و نياز به تمرين و مراقبت دارد. کاري است شبيه بندبازي! هرکدام از ما به درجاتي دچار پوپوليسم هستيم؛ هروقت که نظر «عوامانه» را به نظر «کارشناسي» و «تخصصي»، ترجيح مي‌دهيم يک پوپوليست هستيم! نمونه‌هايي از گزاره‌‌هاي پوپوليستي را که در محاورات روزمره ما شنيده مي‌شوند ذکر مي‌کنم: «مگر پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هاي ما مشاوره پيش از ازدواج مي‌رفتند که سال‌هاي سال به خوبي و خوشي کنار هم زندگي مي‌کردند؟!» «اين داروهاي شيميايي يک جا را درست مي‌کنند،صد جا را خراب مي‌کنند، داروهاي گياهي طبيعي‌اند و به بدن صدمه نمي‌زنند!» «جلوگيري از بارداري دخالت در کار خداست، روزي دست خداست، خدايي که دندان دهد نان دهد!» اين همه آدم حتما يک چيزي مي‌فهمند که دارند اين کار را مي‌کنند! مگر مي‌شود اين همه آدم اشتباه کنند؟!» دو جريان (گرچه به‌ظاهر ضد هم) تقويت‌کننده پوپوليسم هستند: يکي جرياني که با باورهاي عوامانه کاسبي مي‌کند؛ براي مثال مدتي پيش پاي سخنراني کسي نشستم که ادعا مي‌کرد همه بيماري‌ها را درمان مي‌کند، اين فرد تمام پيشرفت‌هاي پزشکي از «سي‌تي اسکن» و «آنژيوگرافي» گرفته تا «راديولوژي» و «شيمي‌درماني» را توطئه براي بيمارکردن مسلمانان مي‌دانست و ادعا مي‌کرد در «مطب» خود تمام بيماري‌ها را از «اسکيزوفرني» گرفته تا «لوسمي» از طريق داروهاي گياهي و رژيم غذايي و حجامت درمان مي‌کند! بديهي است که اين گفتمان چيزي جز يک کاسبکاري عوام‌فريبانه نيست. اما از آن‌طرف متخصصان و نخبگاني که حاضر نيستند از «برج عاج» فرود آيند و براي مخاطب غيرمتخصص حرف بزنند و بنويسند هم تقويت کننده پوپوليسم هستند. گاهي که با برخي همکاران پزشک، روان‌پزشک يا روان‌شناسم در محافل اجتماعي و حتي مهماني‌ها مي‌نشينم مي‌بينم که آن‌ها آن‌قدر حتي در محاورات روزمره از اصطلاحات تخصصي (چه به‌جا و چه نا‌‌به‌جا!) استفاده مي‌کنند که ارتباطشان با بخش بزرگي از بدنه اجتماع قطع مي‌شود. اين گروه از نخبگان «برج‌ عاج نشين» هم ناخواسته آب به آسياب پوپوليست‌هاي کاسبکار مي‌ريزند. «رسالت روشنفکر» اين است که با توده مردم صحبت کند، با زباني که براي آن‌ها قابل فهم باشد و در عين حال سخت مراقبت کند که دچار عوام‌زدگي و عوام‌فريبي نشود. اين کار، کار آساني نيست و نياز به تمرين و مراقبت دارد. کاري است شبيه بندبازي!