روزگار سپري شده يك درد

همان‌گونه كه ذات سيال روزگار تغيير ماهوي نمي‌پذيرد و كماكان چون رود رونده است و چون دود گذرا و صد البته گاهي نيز چون سرود آهنگين و موزون و چون عود خوشبو ولي در عين حال چون مود و مزاج بي ثبات و همواره در تحول و دگرگوني؛ عرصه‌ها نيز اينگونه بايد باشند همواره با ذاتي سيال و رونده ولي اساسي ثابت اما تغييرپذير و در تكاپو تا زيستي پويا را مطابق شرايط روز و روزگارِ در تلاطم و تغيير تجربه نمايند و خويش را هويت ببخشند و جان ‌زاده شوند، فرم عوض كنند و رنگ و لعاب مطابق ذائقه‌هاي تازه و اينگونه خواهد بود دچار ميرايي نخواهند شد و زوال زود هنگام. روزگار را بايد همچون ذات متناقض آن‌كه هم سيال است و هم اينكه تغيير ناپذير و باوجود اينكه تغيير ماهوي نمي‌پذيرد اما همواره در حال دگرگوني و تحول شكل مي‌باشد بايد زيست نمود و با شرايط و پيش‌آمدهاي ناگريز آن خويش را وفق داد و تنظيم كرد. حال در اين بين شايد ممكن است گاهي در كمال مطلوب باشد پشت بر زين و گهي نيز تلخ كام و تيره روز زين به پشت اما هر چه كه هست آدمي را ياراي آن نيست از شتاب باز دارد اين جهندگي و روندگي روند را! راستي روزگار خصلتي دگر نيز دارد كه آدمي را خيلي زود مانوس خواهد ساخت به يكساني و ركود و جمود، هرگاه سرنوشتي چنين رقم بزند از براي خويش- آدمي را عرض مي‌نمايم- آنگاه خواهد بود كه ديري نخواهد پاييد به فنا برود و بشود همچون دود پر زيان و بي سود! خوي ظريف و حساس عرصه فرهنگ و هنر چون ساير عناصر هستي بخش اينگونه بايد باشد استوار در ماهيت ولي سيال و تحول خواه و تغيير پذير در شكل و فرم و محتوا، آن هنگام چنين خواهد بود كه اين عرصه عصري دگر را از جنس رنسانس تجربه خواهد نمود و روندي نو را در پيش. باري؛ مراد از اين مقدمه طويل شرحي كوتاه خواهد بود كه پيش پاي نظر و گذر شما همراهان جان از كهنه غمي و زخمي چركين سال‌هاي مديد مظلوميت و رنج فرهنگ و هنر سيستان و بلوچستان كه سكوني سرشار از سردي و سكوتي سنگين را با عبور روزگارهمگام با چالش‌ها و موانع جانكاه طي نموده است و تجربه. همانطور كه سرشت سيستان و بلوچستان دگرگونه آمده است پديد و متفاوت از ساير استان‌هاي هم وند خويش، دردها، چالش‌ها، رنج‌ها، يا نه شگفتي‌هاي آن‌ گونه‌اي ديگر است. 
عرصه فرهنگ و هنر اين استان بسيار غني و اصيل و متكثر و متنوع نيز بي اعتنا از شرايط و رخدادها و تحولات و پيشرفت‌هاي تاريخي راهي باريك و پر سنگلاخ را در اين گذر و نظر طي نموده است و پيموده مبهم و سخت و تاريك و تنها. مصداقي اينچنين خواهم آورد در اين آوردگاه به ميان از تنهايي، انزوا و مظلوميت فرهنگ و هنر متكثر، غني و اصيل سيستان و بلوچستان كه گرچه مفاخر آن بي‌شمارند و مطرح در عرصه ملي و بين‌المللي اما در قرن 21 هنوز شاخص‌ترين و برجسته‌ترين چهره‌هاي اين استان در گمنامي، فقر و محروميت از دنيا مي‌روند بدون آنكه جامعه از هنر والاي ايشان بهره‌اي كافي و وافي برده باشد و يا با عرض تاسف آثارشان ثبت و ضبط شده باشد تا پس از مرگ به كار آيندگان آيند و در راستاي غناي فرهنگ و هنر ايران زمين. مهتاب نوروزي را مادر هنر سوزن‌دوزي اصيل بلوچي ناميديم، نااميد رفت از اين دنيا و بي مراد، تا بود كمتر كسي او و هنر بي مانندش را شناخت و در فقر و تنگدستي به سر مي‌برد، در پايان عمر خويش بيمه شد و پس از دوندگي‌هاي طولاني مدت براي گرفتن حق و حقوق خويش كه عاجز ماند در حالي دعوت حق را لبيك گفت كه بلافاصله پس از مرگ به يك چهره بدل شد و بسيار مطرح و شهير. 
يا كه همين ديروز استاد رسول بخش زنگشاهي ازمفاخر و موزيسين بي بديل درگذشت .كمتر آثار ارزشمندش ثبت گشت و ضبط تا جايي كه اكنون پس از گذشت چند ماهي از مرگ ايشان و اينكه هنوز كفنش خشك نشده خلأ هنر والا و فقدان حضور ارزشمندش به خوبي احساس مي‌شود بدون اينكه كس را دسترسي باشد به دانش موسيقايي ايشان. 
اصلا چرا از گذشته‌هاي نه چندان دور و يا ديروز صحبت به ميان آيد. همين امروز هستند مفاخري چون «شير محمد اسپندار»ها، «محمود بليده»ها، بانو« شمشك»ها و «زبيده آزادي»ها و و و الي ماشاءا... چهره‌هاي شاخص ديگر در عرصه موسيقي و ساير عرصه‌هاي مختلف فرهنگ و هنر كه در بدترين شرايط به زيست هنري و فرهنگي خويش ادامه مي‌دهند بدون آنكه آثاري از ايشان به ضبط رسيده باشد و ثبت.
 اجازه بفرماييد زلف آغازين سطور اين يادداشت را اينجا چنين گره بزنيم كه اكنون نيز با وجود همه‌گيري كرونا عرصه فرهنگ و هنر در كشور پس از وقفه‌اي كوتاه‌مدت مجددا توانست خود را منطبق با شرايط و پروتكل‌هاي موجود تنظيم كند و پيش ببرد و از ورطه ركود و سكوت و سكون سنگين تنهايي برهاند اما در اين بين فرهنگ و هنر سيستان و بلوچستان همانطور كه عرض شد در ركود بوده و سكون. همچنان روزگاري بسيار سرد و جمود را مي‌نمايد تجربه و طي، تو گويي كه اين روزگار پررنج تمامي ندارد براي اهالي حاشيه‌نشين فرهنگ و هنر اين استان.


حال مدارس گشايشي دوباره يافتند و فعاليت‌ها از سر گرفته شد و فرزندان ايران كوله به پشت راهي كانون‌هاي تعليم و تعلم شدند و تجربه تازه‌اي از يادگيري و آموزش و آموختن علم و دانش را در دوران كرونايي دارند كسب مي‌نمايند اما هنوز قفل كرونا بر درهاي فرهنگ و هنر اين سامان جا خوش كرده و سكون و سكوت تداوم‌دار همچنان مستولي است بر آسمان فرهنگ و هنر اين سامان.
خلاصه جان كلام؛ رنج‌ها و دردهاي بي‌شمار عرصه فرهنگ و هنر سيستان و بلوچستان دوره كودكي، نوجواني، جواني را طي نموده و اكنون با بحران ميانسالي و سالخوردگي دست و پنجه نرم مي‌نمايد اميد كه درماني بر اين كهنه دردها و زخم‌هاي چركين تجويز شود و نسخه تازه‌اي پيچيده پيش و روي اين پيچيدگي تا پيش از آنكه خيلي زود دير شود بيش از پيش. خير پيش.