انسان بدون عبرت

معلم اول انسان را حيوان ناطق ناميد كه توان درك كليات را دارد و بر اساس اين درك مي‌تواند خرد داشته باشد و سخن بگويد. البته انسان با تكيه بر فهم خود  توانسته است بر كره خاكي مسلط شود و با تفاوت بسيار نسبت به حيوانات از دنيا سود برد و لذت بجويد. اما آيا حيوان ناطق موجود خوشبختي هم هست؟ آيا انسان‌ها از زيست خود راضي‌اند يا توانسته‌اند دنيايي آرام بسازند كه در آن احساس آرامش و امنيت كنند؟  با نگاهي به تاريخ و مشاهده انواع جنگ‌ها و منازعه‌‌ها و درگيري‌ها و كشتارهاي بي‌امان  پاسخ به اين سوال بسيار مشكل است و چه‌بسا ناظران حكم كنند كه حيوان ناطق موجود خوشبختي نيست و اتفاقا  او خود موجبات رنج و محنت خويش را فراهم ساخته و بيش از همه حادثه‌هاي طبيعي  از كشته‌ها پشته ساخته، درد و زخم و آوارگي را به جان خريده است. چون احوال يك قرن اخير را بنگريم احتمالا نتايج تكان دهنده‌اي مي‌گيريم و به اين قضاوت ‌مي‌رسيم كه پيشرفت‌هاي عظيم انسان بيش از آنكه در خدمت صلح و آرامش ورفاه و بهروزي بوده باشد در خدمت گستره جنگ‌ها و عميق‌تر شدن منازعات قرار گرفته است.  
نكته بسيار مهم و تاريخي و اساسي آن است كه بشر با همه ادعايي كه دارد و خردي كه بر آن مباهات مي‌كند به طرز عجيبي همواره به تكرار خويش مبادرت كرده است! گويي انسان در همه زمينه‌ها از مسائل شخصي گرفته تا بزرگ‌ترين مسائل جهاني جز تكرار رفتارهاي خويش چيزي در چنته نداشته است.  شايد بشود  يك دوره ابتدايي تاريخ را مرور كرد و با تغيير اسم‌ها و كشورها با اندكي تفاوت بقيه تاريخ را نوشت! به جز نوادري از پادشاهان و سلاطين و واليان و قيصرها و فراعنه رفتار ديكتاتورها نعل به نعل عين هم بوده! احيانا به ‌واسطه شرايط محيطي و اجتماعي و فرهنگي ظلم و جورشان رنگ‌ها و شكل‌ها و ظواهر متنوع داشته است؛ يكي عريان و بي‌تظاهر ستمگري كرده است، ديگري نژاد، دين و ايدئولوژي را مستمسكي براي استبداد خويش قرار داده است. در ديگر زمينه‌ها هم وضع به همين صورت بوده است مثلا اغلب انقلاب‌ها آغاز و استمرار و انجامي شبيه هم داشته‌اندكما اينكه اغلب جريان‌هاي فكري و فرهنگي و اجتماعي فراز و فرود و تاثيرشان شبيه هم بوده است. در اين ميان چيزي كه كمياب و كيمياست، عبرت است! انسان در زندگي شخصي خويش هم كمتر از ديدن و خواندن و شنيدن سرگذشت ديگران عبرت مي‌استاند و اغلب خويش را متفاوت از ديگران مي‌پندارد، دزد آفتابه خود را زرنگ‌تر از كفش دزد مسجد محل مي‌داند و اختلاسگر هزار ميلياردي هرگز عاقبت مختلس 123 ميلياردي را براي خود تصور نمي‌كند. اگر اين طور باشد چرا پادشاهان و حكام هر كدام خود را متفاوت‌تر از ديگران ندانند و عاقبت خويش را مشعشع نپندارند؟ به عبارت ديگر از رهگذر هزاران بلكه ميليون‌ها و ميلياردها تكرار تاريخي شايد اين گزاره مهم كمي اغراق‌آميز به نظر برسد كه انسان حيوان ناطق و خردمند است و چه بسا بگوييم انسان موجودي تكرار شونده است و خردش آنقدر نيست كه انبوه سرگذاشت‌ها را بخواند و ببيند و عبرت گيرد و رفتار خود را تغيير دهد. همين حالا در جهان هنوز جنگي تمام نشده كه جنگ ديگري آغاز مي‌شود و هنوز ديكتاتوري سقوط نكرده كه ديكتاتور ديگري سر برمي‌آورد! حتي در دموكراسي‌ها گويي اين امكان جدي‌تر شده كه خودراي‌ها و مستبدان از نردبان انتخابات بالا بروند و داستان هيتلر و موسوليني و... تكرار شود.  حالا در امريكا رييس‌جمهور اين كشور صراحتا از امكان عدم پذيرش نتيجه انتخابات آتي اين كشور سخن مي‌گويد و از نابودي بنيان‌هاي مردم‌سالاري ترسي نشان نمي‌دهد!  شايد در ايران ما بيشتر از ديگران گرفتار تكرار خودمان هستيم و كمتر مي‌توانيم از انواع حادثه‌ها و رويداها عبرت بگيريم! حتي در ابعاد اجتماعي و غيرسياسي هم گويي توان عبرت گرفتن از حوادث را نداريم و مثلا هر چه زلزله با قدرت بالا اتفاق بيفتد، همت ملي گرد نمي‌آيد كه خانه‌ها را ايمن كنيم و براي مقابله با آن آماده شويم و... اما مهم‌تر از هر حوزه ديگر در بعد سياسي گرفتاري كشور به تكرار مكررات بيشتر و عميق‌تر است.  به جز هزار حادثه ريز و درشت و عبرت‌آموز ما هنوز از انبوه عوارض حاكميت يكدست در دوران معجزه هزاره سوم رها نشده‌ايم، همان زمان كه از تحريم‌ها استقبال شد و هر روز بساطش پهن‌تر گرديد و ادامه يافت تا اينكه امروز دلار به 30 هزار تومان نزديك شده و سقوط ارزش پول ملي به امري معمولي تبديل شده و تندباد فقر و فساد همه‌ چيز را در معرض هم قرار داده است. گويي از انحرافي كه آن زمان آغاز شد و فرياد دلسوزان به هيچ گرفته شد، ذره‌اي عبرت ديده نمي‌شود و حالا  يك جناح سياسي درست در زمان انواع خطرهاي فزاينده با استفاده از اهرم‌هايي در دست مجلس را از آن خود كرده و خيز برداشته  كه حتي با وجود احتمال ريزش شركت‌كنندگان در انتخابات   از پيش رياست‌ جمهوري را صاحب شود و اجازه ندهد كه انتخابات رقابتي با حضور همه گرايش‌هاي موجود توسط مردم تعيين تكليف  شود. گويا ما محكوم به تكرار تاريخ هستيم و هيچ نشانه بارز و روشني نمي‌تواند كشور را از خطرات حتمي در پيش برهاند.