درختی بپَرور که بار آورد

مهسا رشتی‌پور‪-‬ کمک به زبانِ ساده یعنی در هر شرایطی، تو بدانی چه کاری از دستت بر می‌آید که انجام دهی، تا باری از دوش کسی‌برداری و دلی شاد کنی. «اِعانت و مددکاری چه در کار و بار و چه در جنگ»؛ در لغت نامه دهخدا هم کلمه‌ی کمک اینطور معنی شده است.
کمک کردن اغلب کارِ آسانی است؛ یعنی یکی از آسان‌ترین کارهایی که گاهی با کم‌ترین زحمت می‌توان آن را انجام داد، بعد از آن هم اغلب حسِ خوشایندی وجودمان را
فرا می‌گیرد؛ یک جور حسِ رضایت.
گاهی این امرِ مفید می‌تواند برداشتنِ کارتِ عابربانکِ زنِ سالمندی از روی زمین باشد که کمرش یارای خم شدن ندارد، یا قرض دادنِ یک خودکار به غریبه‌ای که برای


پُر کردن فیش بانکی دنبالِ وسیله‌ای برای نوشتن می‌گردد، یا همراه شدن با نابینایی که قصدِ گذشتن از عرض خیابانی را دارد.
گاهی هم فراتر می‌رود؛ مانند کمک به گاری‌چی که باری سنگین را جا به جا می‌کند و نفس‌اش گرفته و توانِ راندن گاری را تا حُجره فرش فروشی ندارد، یا انتشار گزارشی در روزنامه در موردِ معضلی اجتماعی که مدت‌ها است قشری را درگیر کرده و بازخوردها به آن سببِ باز شدنِ گره یا حتی تصویبِ قانونی برای رفع‌اش می‌شود.
حالا گاهی همین کمک تبدیل می‌شود به کارِ بیهوده و حتی به اصرارِ بیهوده. دوستِ خبرنگاری تعریف می‌کرد در زلزله اخیر؛ زلزله سی‌سخت، به امدادگرانی که در حالِ توزیع چادر میانِ زلزله‌زدگان بودند، گفته بود آخر در این هوای برفی و دمای زیرِ صفر، چادر به چه کارِ این جماعت می‌خورد، بدون شک کانکس راه چاره است که البته جواب داده بودند: به ما گفته‌اند چادر توزیع کنیم.این می‌شود کمک بیهوده یا مثلا مرد سالمندِ همسایه را در خیابان می‌بینیم و به هوای کمک و خیرخواهی می‌زنیم روی ترمز و دنده عقب جلوی پای‌اش ترمز می‌کنیم و وقتی می‌گوید می‌خواهم قدری پیاده روی کنم و هوایی بخورم و نانی هم بگیرم، به اصرار و با هزار دلیل که هوا آلوده است و چرا پیاده آخه مگه من مرده‌ام و این حرفها، او را به زور سوار ماشین می‌کنیم و به مقصد می‌رسانیم.
کمکِ بیهوده گاهی از کمک نکردن و سَر گرداندن به هوای ندیدن و مجبور نشدن به گوشه کاری را گرفتن، بدتر است، کمک کردن راه و رسم خودش را دارد، اینکه کسی که زندگی‌اش را از دست داده به چه نوع کمکی نیاز دارد یا آنکه خانه‌اش ویران شده یا انگشت‌اش را حین کار با دستگاهِ پِرِس از دست داده یا حتی اویی که دلش گرفته را چگونه باید دریافت، هنر است که در سطحِ پایین نیاز به تجربه و اندکی فکر دارد و در سطوحِ بالاتر نیاز به آموزش؛ چیزی که کمبودش به شدت حس می‌شود.