ساده بودن ساده نیست

محمدرضا قاسمی‪-‬ چقدر ساده واژه‌ها تغییر می‌کنند. همه ما بارها این جملات را شنیده‌ایم و یا بارها خودمان نیز آن‌ها را به کار برده‌ایم. «فلانی چقدر ساده است». یا اینکه «فلانی، خیلی ساده‌ای». دنیای عجیبی شده است. مردم نمی‌خواهند ساده باشند. از اینکه به آن‌ها به چشم انسان ساده نگاه شود، ناراحت می‌شوند. در حالیکه این باید کاملاً برعکس باشد. مگر نه این است که سادگی یک مفهوم در مقابل پیچیدگی است؟ مگر نه این است که سادگی یک فضیلت است؟ عجیب است. انسان‌ها در عین اینکه انتظار دارند، دیگران فارغ از هرگونه تصنع و تظاهر و ریا با آن‌ها رفتار کنند، در عین حال، خود در گفتار و رفتار خودشان اینگونه عمل نمی‌کنند. حتی فراتر از آن، اگر کسی اینگونه رفتار کند به او انگ سادگی هم می‌زنند. امروزه انسان‌ها مفهوم سادگی را چنان تغییر داده‌اند، که از آن بیشتر بار منفی برداشت می‌شود تا بار مثبت.به همین خاطر هم در این نوشتار از واژه انگ استفاده کردم. آنجایی که انسان‌ها در واقعیت، همانگونه که باور دارند رفتار نمی‌کنند، زمانیکه رفتار انسان‌ها روی صحنه‌های زندگی با پشت صحنه متفاوت است، دیگر نمی‌توان آن‌ها را ساده دانست. آن‌ها دیگر پیچیده شده‌اند. جالب این است که انسان‌ها رفتارهای ریاکارانه، تظاهر و پیچیدگی را سیاست می‌نامند. دروغگویی را سیاست می‌دانند، چاپلوسی و تملق را هم همینطور. مثلاً می‌گویند «فلانی، یه مقدار سیاست داشته باش». باید ببینیم در سیاست چه اتفاقی افتاده است که انسان‌ها، رفتارها و گفتارهای مخالف بر باورهای قلبی خود را سیاست می‌دانند. نمی‌دانم، شاید برخی سیاستمداران آنقدر تظاهر کرده‌اند، آنقدر دروغ گفته‌اند، آنقدر پیچیده بوده‌اند و هستند که ساده نبودن، خود عین سیاستمداری است. به هر حال، هر چه هست، انسان از مدار طبیعی خود خارج شده است. شاید این مسئله به این دلیل است که شرایط زندگی در جامعه امروز، انسان را حسابگر بار آورده است. حسابگری با سادگی نمی‌تواند یکجا جمع شود. اینها در تضاد با یکدیگر هستند. انسان امروز در رفتار خود با دیگران حسابگری می‌کند. چرتکه می‌اندازد. حساب و کتاب می‌کند. به این فکر می‌کند که چگونه رفتار کند تا بیشترین منفعت را کسب کند. اگر بیشترین منفعت در تظاهر باشد، تظاهر می‌کند. اگر در چاپلوسی باشد، چاپلوسی می‌کند. اگر بیشترین منفعت در دروغ باشد، دروغ می‌گوید. و گاهی هم اگر منفعت در راستگویی باشد، ترجیح می‌دهد راست بگوید. البته این راستگویی به معنای سادگی نیست، راستگویی به خاطر منافع شخصی، خود عین پیچیدگی است. این خود دقیقاً نقطه مقابل سادگی است. نکته دیگر اینکه، این پیچیدگی و ساده‌نبودن، تنها در گفتار و رفتار انسان‌ها خلاصه نمی‌شود، انسان‌ها
در زندگی خود هم سعی می‌کنند هر آنچه را که می‌خواهند، برای دیگران به نمایش بگذارند، نه آنچه که هستند. البته این به این معنا نیست که زندگی فقیرانه داشتن سادگی است. سادگی در زندگی به این معناست که انسان همانی را نشان دهد که هست. نه بیشتر و نه کمتر. چه خوب می‌شود، اگر انسان به مسیر طبیعی خود باز گردد. اگر حتی به اندازه اندکی هم که شده، از پیچیدگی خود کم کند. ساده شود. کاش انسان‌ها بدانند سادگی عیب نیست. کاش بدانند افراد ساده دل، آن‌هایی نیستند که گول گفتار و رفتار دیگران را می‌خورند. عیب بر آن‌هایی است که از سادگی انسان‌ها سوءاستفاده می‌کنند. خواه این سوء استفاده توسط یک سیاستمدار اتفاق بیفتد و خواه توسط یک شهروند عادی. عیب بر آن‌هایی است که با گفتار و رفتار خود، به خیال خود دیگران را گول می‌زنند. کاش انسان‌ها بفهمند، اگرچه امروزه در واقعیت، معنای سادگی تغییر کرده است، اما حقیقت تغییری نکرده است. و آنچه حقیقت دارد همیشه بر آنچه واقعیت است، ارجحیت دارد. کاش انسان‌ها بفهمند، اگرچه
ساده بودن در جامعه امروز به هیچ عنوان ساده نیست، اما هیچگاه بد نبوده و نخواهد بود.
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی