ساده‌انگاری تلویزیون در تولید سریال‌های تاریخ معاصر

نگاه نوستالژیک تلویزیونی به دوران قاجار از زمانی باب شد که نوع نگاه علی حاتمی در صداوسیمای پس از انقلاب مورد تأیید قرار گرفت و «جاده ابریشم» که قرار بود در «رادیو و تلویزیون ملی» ساخته شود، با تغییراتی به نام «هزار دستان» ساخته شد. گویا علی حاتمی فیلمساز کلکسیونر اشیای قاجاری، راهی را پیش روی فیلم‌سازان پس از خودش قرار داد تا ملغمه‌ای از ماجرا‌های تاریخی میان دوران قاجار، پهلوی اول و تا حدودی پهلوی دوم را در دل ماجرا‌های عاشقانه بگنجانند و آنتن تلویزیون را پر کنند. دوران خان و خان‌بازی نیز از دیگر علایق سریال‌ساز‌های تلویزیونی است. به خصوص پس از آنکه مجموعه تلویزیونی «پس از باران»، روایت زندگی همسر دوم یک خان محلی در شمال کشور، در بین مخاطبان تلویزیون گل کرد. اکنون صداوسیما دست به ترکیب این دو نگاه زده‌است و ساخت سریال «گیل‌دخت» آشی است که در آن از همه تجربه‌های موفق قبلی تلویزیون و شبکه نمایش خانگی، اثر و رد پایی دیده می‌شود.
«گیل‌دخت» تقریباً همزمان با سریال شبکه نمایش خانگی «جیران» به تلویزیون آمد و تم هر دو سریال شباهت‌های زیادی با هم دارد. جیران که متعلق به یک پلتفرم شبکه نمایش خانگی بود، از تبلیغات محیطی مناسبی برخوردار بود. همین موضوع باعث شد تا در یک اقدام عجیب، صداوسیما هم از بیلبورد‌های تبلیغاتی برای معرفی «گیل‌دخت» استفاده کند. چرا صداوسیما که مهم‌ترین بازوی تبلیغاتی یعنی تلویزیون را در اختیار دارد، از تأثیر‌گذاری رسانه خود دچار تردید شده و سراغ بیلبورد‌های شهری رفته‌است؟! اما تفاوت‌هایی که باعث شد در نهایت جیران به عنوان یک سریال پربیننده شبکه نمایش خانگی مطرح شود و «گیل‌دخت» نتواند در نظرسنجی‌های صداوسیما رتبه خوبی به دست آورد، ریشه در نکات فنی دارد. فارغ از اینکه اتفاقات «جیران» تا چه حد و اندازه زاییده ذهن نویسنده بوده و چه میزان منطبق بر حوادث تاریخی. نویسنده این سریال که از قضا نویسنده سریال پر بیننده «بانوی عمارت» در تلویزیون بوده‌است، می‌دانسته چطور رابطه شاه قاجار و جیران را دراماتیزه کند که بیننده‌های شبکه نمایش خانگی برای تماشای محصول نهایی دست به جیب شوند و اشتراک بخرند! اما تنها ۳۸ درصد از بینندگان تلویزیون پای گیل‌دخت می‌نشینند.
نظردهی سیاستمدار پیشکسوت
سریال جیران آنقدر پربیننده شد که اخیراً علی اکبر ولایتی، سیاستمدار کشورمان در یک مطلب مفصل به آن پرداخت و ضمن اشاره به قابلیت‌های فنی این اثر به این نکته اشاره کرد که‌ای کاش در قالب چنین آثار پربیننده‌ای مباحث تاریخی مهم معاصر نیز جای‌گذاری می‌شد. مباحثی که ولایتی در مطلب مفصل خود به برخی از آن‌ها اشاره کرده‌بود، دامنه‌ای وسیع را در بر می‌گرفت، اما اینکه چرا سیاستمدار پیشکسوت اساساً کارگردان‌ها و آثار تلویزیونی را مخاطب قرار نداد، موضوعی است که دلیل آن واضح است. سریال‌های تاریخ معاصر تلویزیون اساساً از مخاطب مناسبی در مقایسه با سریال‌های پر بیننده‌ای، چون جیران برخوردار نیستند.


«آتش و باد» هم چنگی به دل نمی‌زند
در کنار گیل‌دخت، صداوسیما پس از مدت‌ها از سریال «جشن سربرون» خود با نام جدید «آتش و باد» رونمایی کرده‌است. سریالی که به زندگی ایلیاتی و دعوای بین خان‌های ایلات می‌پردازد. سوژه‌ای تاریخ گذشته و البته با پرداخت ضعیف که در مقابل اثر فاخر «روزی روزگاری» که همان رویکرد را دنبال می‌کرد و در دهه ۷۰ یکی از شاخص‌ترین آثار تلویزیونی بود، حرفی برای گفتن ندارد.
صداوسیما اصرار زیادی برای نمایش اتفاقات بر بستر تاریخی یک صد سال اخیر ایران دارد. در شرایطی که بسیاری از اتفاقات تاریخی در همین دوران را که می‌تواند روشنگر ذهن بیننده باشد، به فراموشی سپرده‌است. «گیل‌دخت» مجموعه‌ای کشدار با سکانس‌های تکراری و بی‌مورد است که فیلمساز برای طولانی‌تر شدن داستان به آن افزوده‌است و خروجی‌اش چیزی جز دلزدگی همان میزان کم بیننده نبوده‌است، در شرایطی که «جیران» توانست مخاطبان خود را به دست آورد و حتی چهره‌های سرشناس سیاسی برای آن یادداشت‌های بلند نوشتند. «گیل‌دخت» و امثال آن بدون اینکه ردی از خود در خاطره‌ها باقی بگذارند، از روی آنتن تلویزیون کنار می‌روند و فراموش می‌شوند. آیا صداوسیما نمی‌توانست راهی پیدا کند که حداقل مجموعه‌های گرانقیمتی، چون «گیل‌دخت» و «آتش و باد» در حد همان سریال‌های شبکه نمایش خانگی بین مخاطبان خود محبوبیت داشته باشند و هزینه‌های چندین میلیاردی که برای تولید چنین سریال‌های می‌شود، به یک محصول قابل‌دفاع تبدیل شود؟!
اگر در عرصه نمایش خانگی شاهد تولید آثاری، چون جیران هستیم که با همه ایراداتی که می‌توان به آن داشت، دست‌کم در جذب مخاطب موفق عمل کرده‌است و البته از مزیت‌هایی، چون پاسداشت زبان فارسی هم به سود مخاطب میلیونی بهره می‌برد، اما رسانه ملی در تولید سریال در بستر تاریخ معاصر موفق عمل نمی‌کند. این روندی است که نیاز به آسیب‌شناسی جدی دارد. قطعاً ضعف نویسندگی و فیلمنامه‌نویسی ایراد اصلی کار است. صداوسیما در برهه‌ای که احسان جوانمرد را به عنوان فیلمنامه‌نویسی موفق در جریان سریال بانوی عمارت در دست داشت نتوانست با وی ادامه همکاری بدهد و گویا این تلقی در میان مدیران وجود داشت که نویسنده‌های زیادی هستند که می‌توانند فیلمنامه‌های تاریخی با نگاه به مخاطب وسیع بنویسند، اما حقیقت ماجرا این است که دستان صداوسیما در حوزه نویسند‌گی زیاد پر نیست و از داشته‌های خود نیز به درستی و در زمان مناسب بهره‌برداری نمی‌کند. برای مثال این سازمان نتوانست هیچ‌گاه پس از سریال روزی روزگاری از وجود مردی، چون امرالله احمدجو سود ببرد و حتی سرمایه‌هایی، چون حسن فتحی را نیز به مرور از دست داد.