چتر امنیتی در ازای پترودلار

آفتاب یزد – گروه بین‌الملل: "به درخواست ریاض اعزام سه هزار نیروی ویژه به دستور واشنگتن در برنامه پنتاگون قرار میگیرد. این اعزام با هدف بازدارندگی و کنترل در حوزه تهدیدهای جاری در منطقه و به خصوص چالش‌های امنیتی پیش روی عربستان اجرا می‌شود. " این جملات بخشی از اظهارات مایک پمپئو وزیر خارجه ایالات متحده در رابطه با اعزام چند هزار نفری نیروهای ویژه آمریکا به عربستان آن هم تنها یک روز پس از انتشار اخبار مربوط به حادثه نفتکش ایرانی و گزارش عملیات آرامکو است.
اگر نگاهی اجمالی به حوادث چند روز گذشته در منطقه و همچنین مواضع اتخاذ شده از سوی برخی سران واشنگتن و اروپا نسبت به مسئله عملیات نیروهای یمنی در آرامکو، عملیات ارتش ترکیه و نفتکش ایرانی داشته باشیم شاید بتوان تا حدودی نسبت این وقایع و اقدامات سیاسی ترامپ در راستای تجاری‌سازی امنیت را
درک کنیم.
در واقع سلسله وقایعی در خاورمیانه طی چند روز گذشته رقم خورده که کنش‌ها و واکنش‌های مختلفی رادر پی داشته و در این بین آنچه اهمیت دارد رفتار سیاسی و نقش آفرینی واشنگتن در این آب گل آلود است؛ موضوعی که طی چند ماه گذشته بارها از سوی وزیر امور خارجه کشورمان و برخی مسئولان حوزه بین‌الملل به صورت مکرر بیان و روی آن تاکید شد. اما حالا با بروز حوادث متعدد و اتخاذ مواضع مختلف از سوی برخی کشورها شاید بتوان درک درستی از گفته‌های جواد ظریف در خصوص تیم B و اهداف پشت پرده این تیم در مدیریت ترامپ و کاخ سفید


پیدا کرد.
تاکید کاخ سفید به مسئله ایران برنامه ریزی شده و مرحله به مرحله در دستور کار واشنگتن است. به عبارتی این تاکید ریشه در برنامه تجاری‌سازی امنیت ترامپ دارد. به نوعی رئیس جمهور ایالات متحده با استفاده از بحران و کنش‌های منطقه‌ای به دنبال درآمد زایی در راستای رسیدگی به برنامه‌های داخل آمریکا است. موضوعی که اگر بخواهیم مصداقی به آن بپردازیم می‌توانیم برای مثال هزینه کرد ریاض در مورد نیروهای ویژه آمریکا را در نظر داشته باشیم و به نوعی فروش تسلیحات به عربستان و کشورهای عربی نیز در زمره همین راهبرد آمریکا تبیین می‌شود.
از سوی دیگر برخی از ناظران مسائل بین‌الملل معتقدند که تاکید آمریکا بر نقش ایران در بحران آرامکو و امثال آن که از سوی نیروهای منتسب به جمهوری اسلامی به ریاض و متحدان شاهزاده تحمیل می‌شود یک هدف دیگر هم دارد و آن تقویت عادی‌سازی روابط میان تل آویو و اعراب با طرح ایران به تهدید مشترک است.
> سیاست خارجی دوگانه
موضوع دیگری که در خصوص این چهار واقعه مذکور و نقش واشنگتن در اجرای راهبرد تجاری‌سازی امنیت می‌توان به آن پرداخت مسئله سیاست خارجی دوگانه آمریکا در مواجهه با مسئولیت و مداخلات نظامی این کشور است. برای مثال در مسئله ترکیه و خروج نظامیان آمریکا از مناطق کردی سوریه با در نظر گرفتن سابقه ائتلاف واشنگتن با کردها و نگاهی اجمالی به مواضع اتخاذ شده از سوی کشورهای قاره سبز می‌توان این احتمال را با ضریب نسبتا بالایی در نظر داشت که واشنگتن به دنبال جلوگیری از حمله ترک‌ها و پیشروی آنها در مناطق کردی است اما این اقدام را در زمان مناسب برای تامین منافع حداکثری خود در ستور کار قرار میدهد.
به عبارتی ترامپ و سیاستمداران همسو با وی با خلق بحران و سهمیه‌بندی اقدامات میان خود وسایر متحدان به دنبال ایجاد امنیت اما با کاهش مخارج و تامین منافع حد اکثری واشنگتن است. این در حالی است که کاخ سفید در راهبرد تامین منافع آمریکا در سوریه توضیع بحران و در خصوص عربستان کنترل بحران را در دستور کار خود قرار داده تا در نهایت بتواند با کمترین خدمات بیشترین منافع را کسب کند.
این در حالی است که برخی کارشناسان مسائل خاورمیانه بر این باورند که اقدامات آمریکا در مواجهه با مسئله عربستان ریشه در نفت این کشور دارد. در واقع عربستان با مهندسی بحران و ترکیب شاخص‌های امنیتی و اقتصادی به دنبال افزایش درآمد زایی و جبران بدهی‌های بین‌المللی خود است.
> اعزام سه هزار نیرو با هدف کنترل عربستان
فشار تعرفه‌ای بر پکن، اقدام برای نوعی کودتا در ونزوئلا در کنار تحریم روسیه و همچنین برخورد متقابل ریاض در تقابل با صنعا در کنار افزایش هزینه‌های امنیتی برای بازیگران عراق و سوریه و در نهایت کاهش صادرات نفت ایران می‌توانند اهداف از پیش تعیین شده واشنگتن در راستای تحقق راهبرد تجاری‌سازی امنیت باشند. به عبارتی آمریکا با درآمدزایی در حوزه نفت عربستان و افزایش بحران امنیتی از سوی ایران و یمن هم هزینه خود را درآورده و هم با کنترل این بحران نمودار اقتصادی خود را افزایش می‌دهد.
حال سوال این است که چرا پس از اقدام یمن در هدف قرار دادن آرامکو سه هزار نیرو به ریاض اعزام نشد؟ به اعتقاد برخی کارشناسان مسائل امنیتی آمریکا با بهانه کردن گزارش نهایی از عملیات آرامکو توانست زمان بخرد و در طول این مدت زمان ریاض را به سمتی سوق داد که در نهایت وزیر دفاع عربستان با تقبل هزینه‌های اعزام، نیروهای ویژه ارتش ایالات متحده را به شبه جزیره دعوت کند؛ اقدامی که هم منافع آمریکا از حضور در همسایگی ایران را تامین می‌کند و هم هزینه‌اش بر گردن واشنگتن نیست.
از سوی دیگر تلاقی این اعزام نیرو با آسیب دیدن نفتکش ایرانی را داریم و این در حالی بود که اغلب رسانه‌های خارجی خبر این حادثه را با چاشنی اقدام تروریستی منتشر کردند. مسئله‌ای که به اعتقاد برخی ناظران از یک منظر می‌تواند الگویی از فجیره باشد و دوم اینکه ریشه در سفر عمران خان به تهران دارد. در واقع هر زمان که سفری با هدف کاهش تنش و عادی‌سازی روابط میان تهران و ریاض در حال انجام است، منطقه بستر چنین رخدادهایی می‌شود. موضوعی که برخی کارشناسان آن را مهندسی تل آویو و واشنگتن می‌دانند.
در همین راستا برخی دیگر بر این باورند که هدف از این مهندسی عادی‌سازی روابط میان ایران و عربستان نیست بلکه همان موضوع درآمدزایی و صفر کردن صادرات نفت ایران است. به‌ نظر می‌رسد تیم B یا همان تصمیم‌گیران و اتاق فکری که به صورت همزمان در واشنگتن، تل‌آویو، ریاض و ابوظبی در حال رایزنی هستند به این نتیجه رسیده‌اند که باید به هر قیمت مانع از صادرات نفت ایران شد.
اقدامی که با هدف درآمدزایی و کنترل بحران امنیتی عربستان در قبال یمن را دنبال می‌کند. گسیل واسطه و میانجی به تهران بیش از آنکه خیرخواهانه، واقعی و عملیاتی باشد، تاکتیکی برای خرید زمان است. سران واشنگتن و ریاض در این فکر هستند تا در خلال این میانجی‌گری‌ها که ممکن است از یک تا چند ماه طول بکشد، ایرانی‌ها با فشار بر طرف یمنی مانع از تداوم حمله به تاسیسات و زیرساخت‌های عربستان شوند و در نهایت عربستان فرصت کافی برای به‌روزرسانی سامانه دفاعی و توان نظامی خود در مرزهای یمن را داشته باشد.
انتشار خبر گسیل سه هزار نظامی امریکایی به همراهی کاسکادران جنگنده اف15، یک گروه از رادارهای پرنده اواکس، چند آتش بار پاتریوتویک آتشبار سامانه ضد بالستیک تادبه همراه برخی سامانه‌های جدیدتر هشدار زودهنگام و جنگ الکترونیک، صحت و درستی این ادعا را اثبات می‌کند. استقرار این نیروها و تجهیزات در یک روز یا یک ماه به پایان نخواهد رسید و بن سلمان فکر ‌می‌کند در این مدت باید جبهه جنگ را آرام نگه دارد تا زیرساخت‌ها و پیش‌نیازها جهت شروع مجدد جنگ فراهم شود.
از سوی دیگر تحلیل دیگری نیز در این زمینه وجود دارد و آن به مخابره پیام از سوی ترامپ به بن سلمان مربوط می‌شود. در واقع تحلیل برخی رسانه‌های منتقد به ترامپ گویای این مسئله است که با انتقال این حجم از تجهیزات و اقدام تروریستی صهیونیست‌ها در زدن نفتکش ایرانی همزمان با سفر عمران‌خان، تل‌آویو واشنگتن به بن سلمان این پیام را مخابره کردند که نمی‌خواهد به دنبال عادی‌سازی روابط باشید و از ترس تهدیدهای یمنی‌ها که ایران می‌تواند آنها را کنترل کند به سوی عادی‌سازی روابط با تهران بروید. ما هستیم.
> شعارهای انتخاباتی شاخص‌های حیاتی ترامپ
موضوع بعدی که باید در این تحلیل به آن اشاره کرد مسئله سیاست داخلی آمریکا است. به گفته برخی اندیشکده‌های داخلی آمریکا ترامپ خروجی و کارنامه موفقی در حوزه سیاست خارجی ندارد که این مسئله یک امتیاز منفی و قابل توجه برای وی در آستانه انتخابات
آمریکا است.
به عنوان مثال انتقادهای تند جناح دمکرات به ترامپ در خصوص عدم پشتیبانی از کردها و به نتیجه نرسیدن پرونده کره شمالی و همچنین روسیه که حتی در برخی محافل اتهام ارتباط و عاملیت از سوی روس‌ها به وی مطرح است باعث شده تا وضعیت مناسبی در حوزه خارجی نداشته باشد.
به اعتقاد دمکرات‌ها نتیجه سیاست‌های ترامپ باعث شد تا ونزوئلا تقدیم روسیه شود. همچنین انتقادهایی به پشتیبانی بیش از اندازه از اسرائیل مطرح بود که اگر به یاد بیاورید در زمان انتخابات اسرائیل ترامپ در سخنرانی اشاره داشت که هر کس رای بیاورد ما از وی حمایت می‌کنیم. بسنده کردن آمریکا به میزان مشخصی از پشتیبانی از اسرائیل به دلیل نبود کارنامه‌ای موفق در حوزه سیاست خارجی برای ترامپ و با هدف ساکت کردن منتقدان داخلی خود در آستانه
انتخابات است.
پایگاه رای ترامپ بر شعارهای انتخاباتی وی استوار است که به اعتقاد برخی ناظران مسائل آمریکا خروج نیرو از سوریه و اتخاذ مواضعی چون از ابتدا نباید به خاورمیانه می‌آمدیم در راستای سیاست‌های انتخاباتی وی برآورد می‌شود. برای مثال اعزام نیرو به عربستان با هدف پررنگ کردن شعار ضد جنگ ترامپ بوده که در بیانات وی اشاره به بازدارندگی و درآمدزایی برای داخل در خصوص این اعزام مطرح می‌شود.
وضعیت فعلی آمریکا ریشه در مشی سیاسی جمهوری خواهان و نگاه به داخل آنها دارد. به عبارتی اعزام نیرو به عربستان و دلالی امنیت با کنترل بحران برای درآمد زایی در داخل و خروج نیروهای آمریکا از مناطق کردی سوریه با هدف کاهش هزینه در حوزه جنگ و خارج از آمریکا به علاوه تخصیص بودجه آن به داخل است. از سوی دیگر کلیات این اقدامات برآمده از دکترین "جیمز مونرو" پنجمین رئیس جمهور آمریکا(1825-1817) است. در تئوری مونرو باید از کلیه جنگ‌های خارجی و هزینه کرد برای خارج آمریکا دست کشید و در مقابل همه تمرکز خود را در داخل ایالات متحده گذاشت.
این در حالی است که نگاه جریان نئوکانهای کاخ سفید که پایگاه رای آنها در مال همچنان به قوت خود باقی است با کمی تغییر بر این تئوری استوار است.
البته ترامپ این دکترین را تا حدودی با رفتار و ادبیات سیاسی خود تغییر داده است به گونه‌ای که اصالت نگاه به داخل آمریکا که توسط مونرو تجویز شده را حفظ کرده اما به دلیل پیچیدگی‌های اقتصاد در نظام بین‌الملل و استفاده از عنصر فروش امنیت در بخش سیاست خارجی رنگ و بوی اقتصادی به آن زده است. به عبارتی اگر جایی حضور داریم یا هزینه آن پرداخت شده یا در حال پرداخت است.