مجالی برای گفتگو

یوسف خاکیان ‪-‬ این روزها برای هم کم وقت می‌گذاریم، با هم کم گفتگو می‌کنیم، کم به دیدار هم می‌رویم، کم سراغ هم را می‌گیریم، می‌گویند دلیلش پاندمی کرونا و امیکرون است، اما واقعیتش این است که ماجرا چیز دیگری ست، جهان دیگر مثل گذشته نیست، مثل زمانی که همه اهل خانه توی حیاط قدیمی پدربزرگ و مادربزرگ جمع می‌شدند و هندوانه توی حوض پر از آب خانه می‌انداختند و صبح تا شب گل می‌گفتند و گل می‌شنفتند، نیست. چرا که اولا دیگر خبری از آن حیاط‌ها نیست و خانه‌ها کوچک و آپارتمانی شده و ثانیا انگار دیگر آدمها حوصله همدیگر را ندارند و تنهایی و خلوت کردن با گوشی‌های موبایلشان و رفتن به دنیای مجازی و ارتباط برقرار کردن با آدمهای مجازی را به همصحبت شدن با آدمهای واقعی ترجیح می‌دهند، هر کسی هم که با تلفن می‌خواهد حال عزیزش را بپرسد، طرف مقابل مدام در حال تقلا زدن برای کوتاه‌تر شدن مکالمه‌ای ست که بین دو نفر رد و بدل می‌شود. در یک کلام آدم‌ها از هم فراری شده‌اند و هر شخصی را که می‌بینی سر در لاک خودش فرو برده و تنهایی را به در جمع بودن ترجیح داده است. همه هم یا کارشان را بهانه می‌کنند و یا کمبود وقتشان را، این وسط دوستی و رفاقت و دید و بازدیدهای فامیلی و دوستانه هم کم کم رنگ می‌بازد و به فراموشی سپرده می‌شود. با این حساب آنچه که مورد غفلت قرار می‌گیرد این است که ما انسانیم و به وجود یکدیگر نیاز داریم، نیاز داریم که کسی باشد که دوستمان بدارد، کسی باشد که حالمان را بپرسد، کسی باشد که به دیدنمان بیاید و کسی باشد که نگرانمان باشد. عجیب اینکه وقتی این آدمها برایمان پیدا می‌شوند هم آنقدر بهشان بی‌محلی می‌کنیم که طرف فکر می‌کند مزاحم است و کم کم رابطه‌اش را با ما کم می‌کند و به قول معروف می‌رود پی زندگی خودش. به نظر شما ته این ماجرا کجاست؟