عمامه‌پران‌ها با روحانی‌ها جوج زدند!

هر چهار نفر لبخند به لب دارند؛ دو نوجوان دهه هشتادی و دو روحانی که احتمالاً باید متعلق به دهه ۵۰ یا شاید هم دهه ۶۰ باشند. یکی از روحانی‌ها دوستی‌شان با این نوجوانان را اینگونه روایت می‌کند «این رفقا دو هفته پیش عمامه ما را انداختند، اما حالا با هم رفقیم و به دریا، جنگل و صفا سیتی می‌رویم و جوج می‌زنیم و مسجد هم می‌رویم!» روحانی مذکور معتقد است اتفاقات اخیر در کشورمان بهانه خوبی برای رفاقت بیشتر نوجوان‌ها با روحانیت است و می‌تواند مقدمه‌ای بر تعمیق این ارتباطات باشد.
روز‌های اخیر در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی تصاویری از انداختن عمامه روحانیون منتشر می‌شود و مانند همیشه شبکه‌های معاند و رسانه‌های فارسی‌زبان با ضریب دادن به این فیلم‌های کوتاه تلاش دارند این ماجرا را عادی‌سازی کنند و به آن ضریب بدهند. این در حالی است که شعار آزادی سر دادن و پایمال کردن حقوق شهروندی و بی‌احترامی به عقاید بخشی از جامعه که لباس روحانیت بر تن دارند، در واقع سلب آزادی آنهاست و با این شعار‌ها هیچ گونه سنخیتی ندارد. روز گذشته، اما فیلم متفاوتی در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد؛ فیلمی از دو روحانی به همراه چند نوجوان. طبق روایت یکی از روحانیون، این نوجوانان هم اقدام به عمامه‌پرانی کرده بودند، اما همین عمامه‌پرانی مقدمه دوستی آن‌ها شده‌بود و حالا این دو نوجوان و دو روحانی به رفیق گرمابه و گلستان یکدیگر تبدیل شده‌اند. همچنانکه سیره نبوی و سیره ائمه هم پر از نمونه‌های این‌چنینی است و ماجرای مسلمان شدن همسایه یهودی که بر سر رسول خدا خاکستر می‌ریخت، یکی از نمونه‌های مدیریت به شیوه رأفت اسلامی است. پس کسانی که لباس پیامبر را در بردارند هم می‌توانند با دستمایه از سیره نبوی حتی رفتار‌هایی همچون عمامه‌پرانی را به دوستی و مودت و وحدت تبدیل کنند.
ماجرای این دو روحانی و دوستی‌شان با دو نوجوانی که عمامه از سرشان پرانده‌اند، حکایت سعه‌صدر و برخورد کریمانه با خطاکار و یکی از مصادیق عمل به سیره نبوی است. روایت آزار و اذیت برخی مشرکان به حضرت رسول و برخورد کریمانه ایشان و در نهایت ایمان آوردن آن‌ها جزو موضوعاتی است که از کودکی بار‌ها شنیده‌ایم. نقل دوباره این ماجرا، اما خالی از لطف نیست. آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در صفحه ۳۵۵ کتاب «سوگند‌های پر بار قرآن» ماجرای رفتار کریمانه پیامبر اسلام با مرد یهودی را که خاکستر بر سر مبارک ایشان می‌ریخت، اینگونه روایت می‌کنند «حضرت همسایه‏‌اى یهودى داشت که وى را بسیار اذیت مى‏ کرد، هر روز از پشت‌بام خاکستر همراه آتش روى سر آن حضرت مى‏ ریخت. این کار در ظاهر به عنوان ریختن زباله و خاکستر در کوچه، و در حقیقت به منظور ابراز خشم و کینه یهودى نسبت به پیامبر اسلام انجام مى ‏شد و پیامبر کریمانه از کنار آن مى‏ گذشت. تا اینکه یک روز خبرى از مرد یهودى نشد، پیامبر اسلام از غیبت آن مرد سؤال کرد. گفتند: خوشبختانه بیمار گشته و بر اثر بیمارى مزاحمت‌هایش قطع شده‌است. فرمود: باید به عیادتش برویم! به سمت خانه‏‌اش حرکت کرد. در خانه یهودى را کوبید. همسرش پشت در آمد و سؤال کرد: کیست؟ حضرت فرمود: پیامبر مسلمانان به دیدار و عیادت همسایه بیمار خود آمده‌است! زن ماجرا را به شوهرش گفت. مرد یهودى که بسیار تعجب کرده‌بود و در مقابل عملى غیر قابل پیش‏بینى قرار گرفته بود، گفت: در را باز کن تا داخل شوند. پیامبر وارد شد و کنار بستر بیمار نشست و از حال بیمار پرسید و به گونه‏ اى برخورد کرد که گویا هیچ اذیت و آزارى از این مرد یهودى به آن حضرت نرسیده‌است. مرد یهودى که از فرط خجالت صورت خویش را مى‏ پوشانید و در برخورد با این اخلاق کریمانه پیامبر اسلام مبهوت شده‌بود، از آن حضرت پرسید: این نوع برخورد آیا اخلاق شخصى شماست، یا جزو دستورات دینى محسوب مى‏ شود؟ حضرت فرمود: جزو دستورات دینى است و ما به همه مسلمین سفارش مى‌‏کنیم که چنین کنند. مرد یهودى با برخورد زیبا و پرجاذبه پیامبر اسلام مسلمان شد.»
این روایت نه فقط مصداقی از سیره نبوی بلکه نمونه بارزی از نحوه مدیریت در تمدن اسلامی است؛ مدیریتی که مبتنی بر رأفت، رحمت و رفتار کریمانه است و بر تبدیل تهدید به فرصت و جذب حداکثری تأکید دارد. این در حالی است که پیامبر به عنوان حاکم جامعه اسلامی می‌توانستند مرد یهودی را مجازات کنند یا رفتار متفاوتی با وی داشته باشند، اما رحمه‌للعالمین به گونه‌ای تصمیم گرفته و عمل کردند که شایسته سید رسولان و خاتم پیغمبران است.


همچنانکه خداوند در صوره فصلت آیه ۳۴ و ۳۵ می‌فرماید: «هرگز نیکى و بدى یکسان نیست، بدى را با نیکى دفع کن ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است، اما جز کسانى که داراى صبر و استقامتند به این مقام نمى رسند و جز کسانى که بهره عظیمى (از ایمان و تقوا) دارند به آن نائل نمى‏ گردند.»
حضرت علی (ع) نیز می‌فرمایند: «با رفتار نیک خود، بدکار را اصلاح کن و با گفتار نیکویت، به سوى خوبى رهنمون باش.»