روزنامه اعتماد
1399/04/01
پلاتيني مثل پله سمت قدرت ايستاد
علي ولياللهيخودش ميگويد 13، 14 ماه است كه كمرنگ شده و در اين مدت بيشتر به فيلم ديدن و كتاب خواندن روي آورده. ميگويد به دليل فرسايشي شدن مشكلات فوتبال ايران علاقهاي به صحبت در اين باره ندارد. اما وقتي گفتم به مناسبت تولد ميشل پلاتيني ميخواهم با شما گفتوگو كنم بلافاصله پذيرفت. امير حاجرضايي بدون شك يكي از محبوبترين كارشناسان فوتبال ايران است. تسلط او بر ساير حوزهها جز فوتبال و بيان قدرتمندش باعث شده اظهاراتش غناي خاصي داشته باشد. بنابراين وقتي قرار شد ويژهنامهاي براي پلاتيني منتشر كنيم، با توجه به گستردگي ابعاد زندگي اين فوتباليست مشهور فرانسوي، ديديم هيچ كسي بهتر از امير حاجرضايي براي گپوگفت نيست.
جايگاه ميشل پلاتيني در فوتبال جهان كجاست؟
صحبت كردن در مورد ميشل پلاتيني تقارني دارد با يكي از خاطرات شخصي من. در سال 1984 بنده آلمان بودم. يعني همان سالي كه فرانسه قهرمان جام ملتهاي اروپا شد. پلاتيني در آن جام آقاي گل شد. ايشان سه سال نيز به صورت پياپي برنده توپ طلاي اروپا شد. در واقع ميتوان گفت آن دهه، عصر ميشلها بود. ميشل ايدالگو، ميشل پلاتيني و هنري ميشل. نفر سوم البته يك مقداري جايگاه پايينتري نسبت به دو نفر ديگر دارد. پلاتيني را ميتوان در دو بعد بررسي كرد؛ بعد اول به عنوان بازيكن و بعد دوم به عنوان رييس يوفا. پلاتيني به عنوان يك فوتباليست بازيكن بسيار بزرگي بود. در تيم ملي فرانسه و در آن خط هافبك معروف شامل آلن ژيرس، جان تيگانا و فرناندز، پلاتيني ميدرخشيد. تصورم بر اين است كه پلاتيني يكي از بزرگترين بازيكنان تاريخ فوتبال به حساب ميآيد.
با اين حال پلاتيني هيچ وقت وارد عرصه مربيگري نشد
بله، پلاتيني خيلي زود متوجه شد كه مربيگري كار او نيست. در سال 1992 و در جام ملتهاي اروپا اين را فهميد. ايشان به عنوان بازيكن جايگاه ويژهاي داشت و در عوض مربيگري وارد كارهاي مديريتي شد. ايشان توانست در اتحاديه يوفا به مديريت برسد و همانطور كه ميدانيد پروندههاي مالي به ايشان نسبت داده شد. البته بنده از صحت و سقم اينها بيخبر هستم و اطلاعات من رسانهاي است. ولي به نظرم اتفاقاتي كه رخ داد، باعث شد به اعتبارش خدشه وارد شود و حتي آن دوران درخشان بازي كردنش را نيز به نوعي زير سوال برد. اين ميتواند آينده او را خراب كند. كما اينكه ميبينيم مدتهاست در عرصه فوتبال حضور پررنگي ندارد. در مجموع اگر نگاه ما فوتبالي باشد، پلاتيني يكي از بزرگترين بازيكنان تاريخ فوتبال و مهمترين شخصيت فوتبالي تاريخ فرانسه است.
آيا پلاتيني بزرگترين بازيكن تاريخ فرانسه است؟ بالاتر از زيدان و كانتونا و سايرين؟
براي اينكه به اين سوال پاسخ دهيم ابتدا بايد بپرسيم چند نفر تا به حال توانستهاند سه تا توپ طلا بگيرند؟ كساني كه به چنين موفقيتي ميرسند، نادر هستند. درست است كه فرانس فوتبال اين جايزه را ميدهد و درست است كه بعضي اوقات عدالت به درستي اجرا نميشود. با اين حال اين بيعدالتي در همه انتخابها هست. نميگويم تعمدي هست ولي شما به جايزه نوبل ادبيات نگاه كنيد و ببينيد چه نويسندگان بزرگي اين جايزه را نبردهاند. در اسكار هم همينطور. ولي به هر حال پلاتيني سه تا توپ طلا برده. در كنار يوهان كرايوف و ماركو فنباستن و تا ميرسيم به عصر دو اعجوبه حال حاضر فوتبال دنيا كه ركوردشكني ميكنند. در فرانسه ولي ميتوانم بگويم كه اعتبار پلاتيني از همه فوتباليستها بالاتر است. البته من با صفت عالي و بهترين مخالفم. فرانسه بازيكناني دارد نظير آنري، دشان، زيدان و سايرين ولي پلاتيني از همه اينها سرتر است.
در دورهاي كه پلاتيني سه تا توپ طلا برنده شد، فقط بازيكنان اروپايي در رقابت فرانسفوتبال شركت ميكردند. اگر آن دوره مثل حالا همه بازيكنان دنيا ميتوانستند در اين مسابقه شركت كنند آيا پلاتيني سه تا توپ طلاي پياپي ميبرد؟ مثلا آن موقع ما مارادونا را هم داريم.
قطعا شانس كمتري پيدا ميكرد. با اين حال همه چيز فوتبالي نيست. من در ساليان گذشته در كلاسهاي مربيگري كه شركت ميكردم بحثي داشتيم تحت عنوان بازيكنان ناسازگار. نمونه بارزش آقاي بالوتللي است. فكر ميكنم سرنوشتش هم در نهايت به جايي برسد كه بيايد در خاورميانه بازي كند. نگاه كنيد از كجا به كجا رسيده؛ چون ناسازگار است. مارادونا هم آدم ناسازگاري بود و هست. چه در عرصه بازي، چه در عرصه مربيگري و چه در عرصه موضعگيريهايش. او يك آدم راديكال، چپگرا و صاحب موضع است. شما هيچ وقت او را با كت و شلوار و كراوات توي جايگاه مخصوص كنار سران فيفا نديدهايد. بر خلاف پله كه هميشه وصل است به حاكميت و قدرت. بنابراين سوال شما را اينطور پاسخ ميدهم كه جز مارادونا و پلاتيني بازيكنان ديگري هم بودند كه ميتوانستند برنده توپ طلا بشوند. با اين حال مارادونا مورد اقبال نهادهاي بينالمللي و رسمي نظير فيفا و يوفا نبوده و نيست. نه به خاطر فوتبالش كه به خاطر همان مسالهاي كه گفتم. او يك چهره پرخاشگر و معترض دارد و حواشي ديگري نظير اعتياد يا مشكلات خانوادگي نيز حولوحوشش وجود دارد. بله اگر توپ طلا جهاني بود پلاتيني سه تا توپ طلا برنده نميشد. اين را به ظن قوي ميگويم.
هر بار كه در مورد پله، پلاتيني، مارادونا و ستارههاي سابق فوتبال با افراد نسل قديم حرف ميزنيم، به يكجور بنبست ميرسيم. هر كس معتقد است ستاره سالهاي جواني خودش بهترين فوتباليستهاي تاريخ هستند. بچههاي الان ميگويند مسي و رونالدو، قديميترها به رونالدوي برزيلي اشاره ميكنند و مسنترها از پله و پلاتيني و كرايوف حرف ميزنند. آيا چنين مقايسهاي درست است؟
من هميشه چنين مقايسهايها را غلط ميدانستم. من بردن توپ طلا را براي يك بازيكن امتياز مهمي ميدانم ولي اين را به تنهايي ملاك نميگيرم. در كنار اين من ديدگاه خاص خودم را دارم. آن ديدگاه هم مربوط به شخصيت اجتماعي يك بازيكن ميشود. من هنوز كه هنوز است ميگويم بزرگترين بازيكن آرژانتين جلوتر از مسي و مارادوناست. اين در واقع يك نوع معدلگيري است. من همه نمرات را جمع ميكنم و بعد معدل ميگيرم و ميبينم مارادونا بالاتر از مسي و رونالدو و خيليهاي ديگر است. حالا چرا؟ شما ميدانيد در دوران خانم تاچر انگلستان به آرژانتين حمله و جزايز فالكلند را تصرف ميكند. در آن زمان يك تحقير عمومي را به ملت آرژانتين تحميل ميكند. اين تحقير را مارادونا در جام جهاني 86 پاك كرد. زماني كه آن گل قرن را به ثمر رساند. او با توپ حركت ميكند، 60 متر را طي ميكند و بدون هيچ ارتشي وارد قلعه انگليسيها ميشود. خاطرم هست كه وقتي تيم آرژانتين به عنوان قهرمان جهان به كشورش بازگشت در فيلمهاي خبري ديدم كه دهها و صدها پلاكارد و تراكت و آگهيهاي تبليغاتي زيادي وجود داشت كه روي همه آنها نوشته بود: ولكام پرزيدنت! يعني مارادونا بدون هيچ رفراندومي پرزيدنت آرژانتينيها شد. اين نگاه من است. من از سال 1958 زماني كه 13 سالم بود فوتبال را نگاه كردم. در آن سال پله آمد و آن شاهكار را به خرج داد و در 17 سالگي قهرمان جهان شد. او سه تا جام جهاني برد و 1000 گل زد و لقب سلطان گرفت. اما وقتي زندگينامهاش را ميخوانم، از زبان يك نويسنده نه خودش، ميبينم پله همواره همراه قدرت بوده. چه در كشور خودش و چه در جامعه جهاني. او هرگز و هرگز در كنار مردمش نبوده. بله! او براي مردمش افتخار به دست آورده ولي وقتي به قدرت و پول و افتخار رسيد از مردم فاصله گرفت. در حالي كه در ديكتاتوريهاي مختلف برزيل صدها زنداني بيگناه زير دست رژيمهاي توتاليتر به زندان ميافتادند شاهد اين بوديم كه پله از حكومت دفاع ميكند. پله حتي محمدعلي كلي را تقبيح ميكند و ميگويد چرا به سربازي نميروي؟ محمدعلي ميگويد من با هيچ ويتكنگي دشمني ندارم و اگر كسي به من ميگويد كاكاسياه اين شما امريكاييها هستيد؛ نه يك ويتنامي و به جنگ نميرود. اما پله او را تخريب ميكند و ميگويد تو بايد به جنگ بروي. براي همين من پله را دوست ندارم. معدلگيري كه بالا گفتم به نفع پله تمام نميشود. البته اين از نظر من است و خوشبختانه ايشان به نظر من نيازي ندارد. دنيا او را دوست دارد و بازيكن بسيار بزرگي بوده. تمام اين توضيحات را دادم كه بگويم مقايسهاي كه در سوالتان مطرح كرديد را قبول ندارم. فوتبال تغيير و پيشرفت كرده. در دوران ما تكنولوژي نبود. به قول ادوين تافلر كه كتابي دارد به نام موج سوم و در آن ميگويد موج اول كشاورزي بوده و بعد هم صنعت آمده و سرانجام ميرسيم به موج سوم كه تكنولوژي است، ما امروزه در موج سوم هستيم. بنابراين قياس كردن مشكل است. الان ابزار تكنولوژي به فوتباليستها كمك زيادي ميكند. نميتوان گفت مسي و رونالدو از مارادونا و پله و پلاتيني از نظر فوتبال بهتر هستند يا آنها از اينها بهتر هستند. پس مسائل ديگري را لحاظ ميكنم. ميخواهم بگويم اگر كسي از محلات فقيرنشين و زاغههاي برزيل به قدرت و قله رسيد بايد بخشي از قدرت را در اختيار مردم قرار دهد. وقتي كسي پشت به مردم ميكند و ميرود سمت قدرت ديگر دوستش ندارم. نميخواهم نظرم را تحميل كنم ولي نگاهم به جامعه اين شكلي است. فوتباليستها از دل مردم بيرون ميآيند. ما خيلي وقتها واژهها را حراج ميكنيم. در همين فوتبال خودمان به خيليها ميگوييم اسطوره اما من توي فوتبال بزرگ شدم و اينها را از نزديك ميشناسم و خصوصياتشان را ميدانم و ميدانم اين واژه بسيار برايشان سنگين است.
پله و مارادونا با توجه به كشوري كه در آن زندگي ميكنند، كشورهايي كه نظامهاي توتاليتر به خودش ديده، ميتوانستند فعاليت مدني داشته باشند. اما پلاتيني كه فرانسوي است و در كشوري دموكراتيك زندگي ميكند چنين بستري ندارد.
نميخواهم قضاوت كنم چون قضاوت كار سختي است و نياز به آگاهي دارد. من نميگويم يك فوتباليست بايد تمام درآمد سرشارش را بياورد در بين مردم پخش كند يا به محلات فقيرنشين اختصاص بدهد يا كاري كند كه انگشتنما شود. در همان برزيل ما سوكراتيس را داشتيم. با اينكه پزشك بود موضعهاي خاصي در مورد جامعه داشت. با اينكه او فوتباليست بزرگي بود، درآمد فوقالعاده زيادي داشت، اطرافيانش از طبقه مرفه بودند و مردم دوستش داشتند، اما هميشه نسبت به وقايع موضع ميگرفت. نسبت به حاكميت و جامعه و اطرافش بيتفاوت نبود. ميخواهم بگويم پلاتيني نه مثل پله اما او هم هميشه به قدرت نزديك بوده. او اگر به قدرت نزديك نبود، نميتوانست صاحب پست و مقام در يوفا شود و به رياست برسد. او فقط به پشتوانه اينكه بازيكن خوبي بوده نميتوانست به بالاترين مقام يوفا برسد و نامش را مطرح كند. البته قطعا بخشي از پروسه رسيدن او به مقامهاي بالا به خاطر سطح فوتبالش بوده است. آن سطح فوتبال بالايي كه پلاتيني ارايه ميكرد را هم هر كسي نميتواند ارايه كند. كساني به آن سطح ميرسند كه جز تاكتيك و تكنيك و قدرت بدني از هوش بالايي هم برخوردار هستند. پلاتيني آدم باهوشي بوده كه توانسته اين موفقيتها را به دست آورد. بگذاريد اين طور بگويم؛ در اين ايام جز كتاب خواندن، فيلم هم زياد ديدم. يكي از فيلمهايي كه زمان ما خيلي جلوه كرد، فيلم لورنس عربستان بود و اين اواخر دوباره ديدمش. در اين فيلم يك جايي لورنس كه نقشش را پيتر اوتول بازي ميكند در پاسخ به يك ژنرال كه از او پرسيده بود از اين دنيا چه ميخواهي جواب بسيار زيبايي ميدهد. او ميگويد: «جيره مختصري از انسانيت».
گفته ميشود پلاتيني با زد و بندي كه با قطريها داشت، توانست كلي به اقتصاد كشورش كمك كند. قطريها در ازاي خدمت او چندين ايرباس خريداري كردند، روي فوتبال اين كشور و به خصوص پاريسنژرمن سرمايهگذاري كردند و در مجموع پلاتيني با كاري كه كرد به اقتصاد كشورش كمك كرده است. آيا اين باعث نميشود كه او را كنار مردم بدانيم؟
اگر چيزي كه گفتيد صحيح باشد ميتوان گفت كار درستي انجام داده ولي وقتي به ماجراي رشوه گرفتنش نگاه ميكنيم، بايد بگوييم خير! او كار درستي انجام نداده است. در اين مساله بايد نكتهاي را مدنظر قرار بدهيم. فيفا تاكيد دارد كه فوتبال از سياست جداست، اما فوتبال كاملا سياسي است. در اين ترديدي وجود ندارد. مدتي پيش كسي براي من كتابي فرستاد تا نظرم را قبل از چاپ شدنش بگويم. اين كتاب داستان سفر توپ جام جهاني به قطر از تمام كشورهاست. اينكه چگونه توپ به قطر ميرسد. بايد بدانيم تمام مسائلي كه باعث ميشود اين كشور ميزباني جام جهاني را برعهده بگيرد با استفاده از همان پولها اتفاق افتاده. سياست و اقتصاد و يارگيري قطر را به ميزباني رساند. يكي از كساني كه نقش اساسي ايفا كرد، آقاي بلاتر بود و رييس كنفدراسيون آسيا بنهمام قطري كه عامل اجرايي بود. قرار بر اين ميشود چهار رييس كنفدراسيونهاي بزرگ امريكاي جنوبي رايشان را بفروشند. اگر اين اتفاق ميافتاد قطر ميزبان ميشد و اين اتفاق هم افتاد. بكنبائر هم در سال 2006 از مشابه همين حربهها استفاده كرد و كشورش را ميزبان و به اقتصاد كشورش كمك كرد. پس ميتوانيم بگوييم او هم ميهنپرست است و به مردمش خدمت كرده. در مساله ميزباني قطر پاي خيليها گير است و حتي يك جايي به زينالدين زيدان هم ميرسيم كه حمايت كرد و بابت حمايتش پول گرفت. نظرات متفاوت است. نميخواهم پلاتيني را محكوم كنم اما واقعيتي وجود دارد و آن هم اينكه وقتي شما وارد سيستمي ميشويد در آن ذوب ميشويد. اينجا ديگر فرديتي وجود ندارد و شما نميتوانيد عليه تمام زيرمجموعههاي خودت از مجمع تا كميتههاي مختلف تا بردهاي گوناگون بايستي. پلاتيني هم به همين ترتيب. پلاتيني تابع جايي شده بود كه از آن حقوق ميگرفت.
به عنوان سوال آخر دوباره برگرديم به فوتبال. چرا پلاتيني هيچ وقت برنده جام جهاني نشد؟
هيچ كس به تنهايي نميتواند قهرمان جام جهاني شود. به نظرم تنها يك نفر توانسته به تنهايي اين كار را انجام دهد و آن هم ديهگو مارادونا بود. اليور كان هم در سال 2002 داشت ميرفت كه اين كار را بكند ولي دو گل بد خورد و آلمان نايب قهرمان شد. فوتبال يك بازي دستهجمعي است و گاهي اوقات نوابغي مثل مسي يا رونالدو پيدا ميشوند كه كار عجيبي ميكنند. قهرماني جام جهاني به خيلي عوامل بستگي دارد. من به يك چيزي اعتقاد دارم و نميدانم شما هم قبول داريد يا نه ولي آلمانيها در پنالتي خوششانس هستند. هر دفعه هم به انگليس ميخورند به راحتي برنده ميشوند. آلمانيها ذهنيت عجيبي دارند. يك روزي فرگوسن با منچستريونايتد مقابل بايرن مونيخ بازي كرد و بازي رفت را برد. او به تيمش گفت فكر نكنيد تمام شده، آلمانيها هميشه برميگردند و دنبالتان ميكنند حتي تا فرودگاه. اين روحيه آلمانيهاست كه تحت تاثير دو جنگ جهاني كه باختند به اين شكل شده و آنها را بسيار سرسخت كرده. در جام جهاني 1982 در نيمه نهايي فرانسه سه بر يك از آلمان پيش بود اما ژرمنها سه بر يك را سه- سه كردند و در پنالتي بازي را بردند. البته نميتوان گفت قهرمان نشدن فرانسه با پلاتيني فقط به خاطر رويارويي با آلمان بوده. همين فرانسه در مقدماتي 1994 امريكا به بلغارستان در زمين خودش ميبازد، با اسراييل مساوي ميكند و نميرود به جام جهاني. آن برههاي است كه كانتونا و سايرين مشكل ايجاد ميكنند و بعد ژرارد هوليه بركنار ميشود و امه ژاكه ميآيد و چهار سال بعد اين تيم را قهرمان جهان ميكند. شايد در 1982 اگر مربي بزرگتري بالاي سر تيم ملي فرانسه بود، ميتوانست با تركيبي از خودش و پلاتيني فرانسه را قهرمان جام جهاني كند. آلمانيها هم هميشه با مربي بزرگ قهرمان جهان شدند. در 1954 با سپ هربرگر، در 1974 با هلموت شون، در 1990 با بكن بائر و در نهايت با يواخيم لو.
اگر كسي از محلات فقيرنشين و زاغههاي برزيل به قدرت و قله رسيد بايد بخشي از قدرت را در اختيار مردم قرار دهد. وقتي كسي پشت به مردم ميكند و ميرود سمت قدرت ديگر دوستش ندارم.
كوتاه از زندگي ميشل پلاتيني
در 21 ژوئن 1955 در شرق فرانسه به دنيا آمد و فوتبال حرفهاياش را در سال 1979 و از باشگاه نانسي آغاز كرد. او در ادامه راهي سنتاتين شد و در سال 1987 به يوونتوس پيوست. او در مجموع 72 بار نيز پيراهن تيم ملي فوتبال كشورش را بر تن كرد و موفق شد 41 گل ملي را به ثبت برساند. او در اين مدت يك بار قهرماني در ليگ فرانسه با سنتاتين، دو قهرماني سري آ، يك كوپا ايتاليا، يك جام باشگاههاي اروپا، يك جام در جام باشگاههاي اروپا، يك سوپركاپ اروپا و يك جام جهاني باشگاهها را به همراه يوونتوس تجربه كرد. او با تيم ملي كشورش فاتح جام ملتهاي اروپا 1984 شد و آقاي گلي مسابقات را هم به دست آورد. سه توپ طلاي متوالي در سالهاي 83، 84 و 85 بزرگترين دستاورد شخصي پلاتيني محسوب ميشود. پلاتيني بعد از اينكه در سال 87 كفشهايش را آويخت، از سال 88 تا 92 هدايت تيم ملي فرانسه را برعهده داشت و بعد از سال 92 براي هميشه مربيگري را كنار گذاشت و وارد عرصه مديريت فوتبال شد. او اين كار را از سال 98 و با ساماندهي جام جهاني در كشورش آغاز كرد. در سال 2002 عضور كميته اجرايي فيفا شد و در سال 2007 به رياست يوفا - كنفدراسيون فوتبال اروپا - رسيد. در پي انتخاب كشورهاي آفريقاي جنوبي، روسيه و مخصوصا قطر و همچنين انتخاب مجدد بلاتر، كميته اخلاق فيفا تحقيقاتي را آغاز كرد كه در نهايت منجر به بركناري و محروميت پلاتيني وبلاتر رييس وقت فيفا شد. گفته ميشود پلاتيني در سال 2011 مبلغ دو ميليون دلار از بلاتر رشوه دريافت كرده است. البته پلاتيني ادعا كرد اين پول پاداشي بوده كه بلاتر قصد داشته به پلاتيني اهدا كند اما اين ادعا توسط دادگاه مورد قبول واقع نشد. پلاتيني در سال 2015 به مدت 8 سال محروم شد و در نهايت با مراجعه به CAS حكم را به 4 سال كاهش داد.
سایر اخبار این روزنامه
محاكمه در خيابان
روزنامهها دركار ادبي من سبب خير شدند
نزاع انتخاباتي دادستانها
اداري يا مسكوني
معماي يك مرگ
تجربه شكست خورده شنود
ديپلماسي و مبارزه با فساد
اول فرهنگ سازي كنيم
پلاتيني مثل پله سمت قدرت ايستاد
اثرات قطعنامه جديد آژانس
ناگفتههاي مرگ منصوري
اقدام ستودني شوراي شهر
ركورد شكنيهاي بورس
مسكن اجتماعي، لزوم همكاري نهادهاي متولي