مونولوگ و ایران!

جمع اضداد تعادل مي‌آفريند. در فضايِ تعادل گفت‌وگو، صلح، پذيرش تفاوت‌ها، رابطه متقابل و موثر با جهان و آينده‌نگري وجود دارد. سال‌هاست که سياست ايران در فضاي گفت‌وگوي دروني جريان‌هاي سياسي موضوعيت ندارد و به عبارتي ادبيات پنهانِ راديکال به‌عنوان ابزاري براي يک دست‌سازي سياسي نقش‌آفريني دارد، اتهامات شرق‌دوستي و غرب‌دوستي بين جريان‌هاي سياسي رد و بدل مي‌شود و اکثريت جامعه نيز ادبيات وابستگي را متوجه هستند. بايد پذيرفت که حرف نزدن مردم به معناي ندانستن و عدم تفهيم شرايط نيست، اکثريت جامعه به واسطه فناوري و تکنولوژي و تبادل سريع اطلاعات، معني و مفهوم قدرت و سياست را مي‌دانند و متوجه خروجي ادبيات بلوک شرق و بلوک غرب شده‌اند و مهم‌تر اينکه تفاوت حکمراني کشورهايي مانند کره‌‌شمالي، ونزوئلا و کره‌جنوبي و ژاپن را درک کرده‌اند. بايد پذيرفت مدل و زايش‌هاي بلوک غرب و شرق به عنوان واقعيتي غيرقابل کتمان براي جهان قابل مطالعه شده است چراکه آن را محصول تدابير وضع‌کنندگان سياست‌هاي جهاني و منطقه‌اي مي‌دانند. به عنوان مثال پس از پيروزي انقلاب اسلامي شعار نه شرقي نه غربي به عنوان شعار همگاني نهادسازي شد. ايران پس از انقلاب اسلامي آمريکازدا شد! و به‌وضوح يکي از آيتم‌هاي شعار نه شرقي نه غربي يعني نه غربي! محقق شد اما بايد پذيرفت که شرق‌زدايي به همان نسبت غرب‌زدايي پيش نرفت و نخواهد هم رفت! چراکه ايران نيز در معادلات بين‌الملل به عنوان جغرافيايي در خاورميانه همواره جزء نقشه راه بوده است! ملت نيک دانسته است که اگر قرار باشد خارج از نظم بين‌الملل نقش‌آفريني کنيم انواع و اقسام تاوان‌هاي اقتصادي و ... بايد پرداخته شود. با توجه به واقعيت‌هاي سياست خارجي که ماهيت آن براي ملت قابل تشخيص شده است بايد پذيرفت در سياست دروني، هنوز نتوانسته‌ايم به يک سياست عقلي تعادل‌بخش برسيم چراکه هنر گفت‌وگو و ايجاد موازنه قدرت را به‌درستي نياموخته‌ايم و به تعبيري نتيجه ديدگاه سلبي تصميم‌سازان و تصميم‌گيران اين شده است که اکثريت جامعه ديدگاه ايجابي پيدا کرده‌اند. مونولوگ تعادل‌بخش سياست داخلي نيست تا هنگامي که بين جريان‌هاي سياسي گفت‌وگو و ديالوگ بر اساس واقعيت‌ها و داشته‌ها و خواست عمومي شکل نگيرد و مونولوگ‌ها دچار سوءظن خواهد شد! اگر پذيرفته باشيم که به واسطه فناوري و تکنولوژي سطح آگاهي جامعه امروز افزايش پيدا کرده است، آيا اين حق نبايد براي مردم در نظر گرفته شود که خواست و مطالباتشان بايد رفع نياز شود؟ خاصيت و صفت مردمِ آگاه اين نيست که نقش تماشاچي را بازي کنند بايد گفت‌وگو‌ها و ديالوگ‌ها زمينه بازيگري واقعي مردم را فراهم آورد!