خدایار سعیدوزیری

تهدیدات متقابل ایالات‌متحده و کره‌شمالی اگرچه امر تازه‌ای نیست و شاید بتوان گفت از زمان جنگ کره در 1950 تاکنون همواره این تنش در روابط دو کشور و به تبع آن فی‌مابین متحدان هر یک از آنها از قبیل چین، کره‌جنوبی و ژاپن در جریان بوده است، اما می‌توان گفت هیچ‌گاه این تنش در حد فعلی نبوده است و این امر به بروز نگرانی‌هایی در جامعه جهانی از پیامدهای درگیری احتمالی در شبه جزیره کره و کشیده‌شدن آن به فراتر از شبه جزیره منجر شده است. برای ریشه‌یابی اختلاف در شبه‌ جزیره باید نیم‌نگاهی داشته باشیم به پیشینه این منطقه. کره از آغازین سال‌های قرن بیستم تحت حاکمیت ژاپن قرارداشت، اما با شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم، این کشور نیروهای خود را در بخش شمالی کره به نیروهای روسیه و در بخش جنوبی به نیروهای آمریکایی تسلیم کرد و همین به مبنای تقسیم کره فی‌مابین شرق و غرب تبدیل شد و مدار 38درجه نیز به‌عنوان مرز معین شد، اما پس از روی کارآمدن حکومت کمونیستی در چین به تدریج کره‌شمالی به چین متمایل شد و به یکی از متحدان جدی این کشور تبدیل شد و حمله کره‌شمالی به کره‌جنوبی و اشغال این کشور در ژوئن 1950 سبب وقوع یکی از اولین نبردها و زورآزمایی‌های بلوک شرق و غرب در فضای پس از جنگ جهانی شد.
در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم و در جریان جنگ سرد تنش‌های فراوانی در جهان دوقطبی پس از جنگ رخ داد که شاید بتوان مهم‌ترین آنها را به لحاظ نزدیکی احتمال درگیری اتمی میان
دو قدرت بزرگ آن روزگار یعنی ایالات‌متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، بحران موشکی کوبا دانست! در آن زمان نیز بسیاری در دو کشور طرفدار جنگ و دفاع از آنچه ارزش‌های سرمایه‌داری و کمونیسم می‌نامیدند، بودند، اما با این وجود عقلانیتی در سران دو کشور در آخرین دقایق به کمک جهان آمد و خروشچف با نوشتن نامه‌ای شخصی برای جان اف کندی خطاب به او گفت «ما و شما نباید انتهای طنابی را بکشیم که گره جنگ را به آن بسته‌ایم، چون هرقدر طناب را محکم‌تر بکشیم، گره سفت‌تر خواهد شد.» طی این نامه راه‌حل‌هایی پیشنهاد شد و نهایتا شرایط از بحران خارج شد و موضوع با حفظ غرور هر دو طرف در فضای بین‌المللی حل شد، به‌طوری که هم ایالات متحده و هم شوروی هردو خود را پیروز این معامله می‌دانستند.
اختلافات فی مابین کره‌شمالی و ایالات متحده در شش دهه گذشته همواره ادامه داشته و هرگاه تنش‌ها شدت یافته سعی شده ولو با میانجیگری کشورهای دیگر از جمله چین، طرفین پای میز مذاکره نشسته و به تفاهمی برای کاهش تنش‌ها دست یابند، اما در جریان بحران اخیر در شبه جزیره


کره، شاهد آنیم که دو کشور به‌جای سعی
در رسیدن به تفاهم درصدد تحقیر و تخفیف یکدیگرند و رهبران دو کشور هر روز با لفاظی‌های خود فضا را بیش از پیش متشنج کرده و اوضاع را ملتهب می‌کنند. در یک سو کره‌شمالی به تهدیدات جدی علیه ایالات متحده می‌پردازد و در سوی دیگر دونالد ترامپ تازه وارد به دنیای سیاست با رفتار تاجرمابانه خود که در موارد متعددی این رویکرد خود را نشان داده است، سعی دارد با دادن نرخ بالا یعنی تهدید به جنگ، چین و کره‌شمالی را وادار به امتیازدهی بیشتر کند که این ناآگاهی وی از الزامات جهان سیاست و نابسامانی بی‌سابقه در کاخ‌سفید نگرانی در مورد عواقب این تنش‌آفرینی‌ها را دوچندان می‌کند! در این میان شاید بتوان تا حدی به موضع‌گیری چین در خصوص عدم حمایت از کره در صورت حمله پیش‌دستانه و در عین حال اعلام حمایت از کره در صورت مورد حمله واقع‌شدن امیدوار بود که شاید بتواند با حفظ تعادل و میانجیگری در آینده نزدیک از وقوع درگیری‌ احتمالی جلوگیری کند.