کودکان بدسرپرست تا کی در جهنم خانه بسوزند‌

حمید تهرانی- چطور یک خانه از کوچه و خیابان برای کودک ناامن‌تر می‌شود؟ وقتی اعضای خانه به جای نگهداری و حفاظت از کودک به سوء‌استفاده و بدرفتاری با وی روی می‌آورند، روشن است که خانه برای کودک از کوچه و خیابان ناامن‌تر می‌شود چراکه بدرفتاری با کودک در انظار عمومی و کوچه و خیابان با واکنش منفی و برخورد‌های شهروندان مواجه می‌شود و مردم حداقل بدرفتاری‌های خشن و آزار کودک را برنمی‌تابند ولی در خانه‌ دیگر چشمان نظاره‌گر و واکنش مردم وجود ندارد که جلوی بدرفتاری با کودک را بگیرند. در این صورت کسانی که پدر و مادر کودک شناخته می‌شوند‌ اعم از اینکه واقعا پدر و مادر وی باشند یا به طور قراردادی سرپرست او شده باشند مانند پدر یا مادر ناتنی، می‌توانند هر بلایی سر کودک بیاورند و کودک بی‌پناه ناچار به تحمل است چراکه کسی فریادهای اعتراضی او را نمی‌شنود و حتی اگر کسی هم مطلع شود، حریم خانه و اختیاری بودن چهار دیواری، مرزهای محکمی را به وجود می‌آورد که کسی توان نفوذ به داخل آن را ندارد. با این وجود قانون و مقام قانونی- دادگاه- می‌تواند مرزهای خانه را درنوردد، وارد خانه شود و به کودک بی‌پناه، پناه دهد. به طور اصولی، می‌توان تصور کرد که ورود قانون و نهاد قانونی (دادگاه) به ماجرای بدرفتاری با کودک نباید فرآیند طولانی و پیچیده‌ای باشد؛ وقتی همسایه‌ها براساس شواهد و قرائن یا آثار حسبی روی کودک، بدرفتاری با کودکان را احراز کرده و می‌توانند در دادگاه شهادت دهند، وقتی یک نهاد حمایتی رسمی مانند نیروی انتظامی، بهزیستی و... بدرفتاری با کودک را احراز کرده‌اند، وقتی کودک خود به کوچه و خیابان پناه آورده و از جهنمی به نام خانه فرار کرده است، آن وقت دادگاه می‌تواند نسبت به در خطر بودن جان کودک در این جهنم اطمینان حاصل و برای در امان ماندن جسم و جان کودک از آسیب‌هایی که در خانه وجود دارد، اقدام کند.
اما در عمل موضوع آنقدرها هم ساده نیست؛ در واقع روسای دادگاه‌ها‌ گاهی به خود حق می‌دهند که از همه نظرهای کارشناسی عبور کنند، شواهد و قرائن را نادیده بگیرند، به اطلاعات و شهادت افراد و حتی کارشناسان بی‌توجهی کنند و آنچه خود می‌پسندند و با سلیقه خودشان هماهنگ و سازگار است را انتخاب کنند. در این صورت گاهی احکامی صادر می‌شود که نه فقط شگفتی کارشناسان و فعالان حامی کودکان را برمی‌انگیزد بلکه مردم عادی و شهروندانی که به واسطه‌ همسایگی یا از دور برخوردهای نامناسب با کودک را دیده‌اند نیز از حکم دادگاه شگفت‌زده می‌شوند.
با این رای در واقع دادگاه به کودک پیام می‌دهد که هیچ‌کس و هیچ‌نهادی از او حمایت نمی‌کند‌ بنابراین دوباره باید به جهنم خانه بازگردد. در این موقعیت‌ها، قاضی با بیان اینکه همچنان خانه را صالح به نگهداری کودک می‌داند، بر تمام‌ دیدگاه‌های کارشناسی، تقاضاهای فعالان حامی کودک و درخواست نهادهای حمایتی خط بطلان می‌کشد و کودک را به خانه بازمی‌گرداند. این بازگشت در حقیقت حمایت از کودک‌آزاری و چشم بستن بر خطراتی است که کودک را به عنوان نسل آینده‌ در خانه تهدید می‌کند. روسای دادگاه‌ به واقع در این مورد فعال مایشاء هستند و کسی نمی‌تواند روی نظر آنها‌ چیزی بگوید‌ به ویژه آنکه در چنین پرونده‌هایی کسی نفع شخصی ندارد و به همین دلیل برای رسیدن به هدف و تغییر نظر قاضی تلاش نمی‌کند. کودک نیز که موضوع پرونده است به خاطر صغر سن، عدم آگاهی، مسموع نبودن اظهاراتش و... از جریان پرونده کنار گذاشته می‌شود و دیگرانی که صلاحیت واقعی در این باره ندارند، با بی‌مسوولیتی درباره منافع و امنیت جانی و روحی یک کودک بی‌پناه تصمیم‌ می‌گیرند؛ تصمیمی که معلوم نیست چقدر در مقابل آن مسوول و پاسخگو هستند.
البته گفته می‌شود با به تصویب رسیدن قانون حمایت از حقوق کودک این مشکل حل و نهادهای رسمی مانند بهزیستی به عنوان ضابط قوه قضاییه برای دفاع از حقوق و جان کودک شناخته می‌شوند اما آن قانون چه موقع به تصویب خواهد رسید و لازم‌الاجرا خواهد شد؟ آیا تا آن وقت برخی کودکان ایرانی باید از بدرفتاری والدین خود رنج بکشند و در جهنمی که خانه نام دارد، بسوزند؟