کامل جمشیدزاده

عربستان سعودی مانند سایر کشورهای پسااستعماری در بحران هویت ملی به سر می‌برد و روند دولت- ملت سازی آن از بالا و به دشواری صورت می‌پذیرد. یعنی دولت ممکن است بر اثر برخی فشارهای داخلی و خارجی به اصلاحات اندکی در زمینه نهادسازی اجتماعی یا رعایت حقوق شهروندی دست یازد و مسیر ملت سازی را هر چند ناچیز هموار سازد ولی به دلیل عدم مشروعیت دموکراتیک دولت تسلط نظام ترکیبی پاتریمونیالی- پدرشاهی- وهابی، این گام‌ها‌ی به ظاهر اساسی و زیربنایی نمی‌تواند به حل بحران یکپارچگی و همبستگی ملی که ثمره آن برخورداری کشور از دولت ملی و هویت ملی است، منجر شود.
توزیع قدرت و رقابت میان حدود هفت هزار شاهزاده سعودی همراه با توتالیتاریسم سیاسی و اقتصادی حاکم بر کشور، مجال شکل گیری و تنفس برای نهادهای اجتماعی و مدنی را سلب نموده است؛ لذا شیوع فساد در نهاد دولت اقتدارگرا تنها با پشتوانه ایدئولوژی وهابیت، استفاده از درآمد و ثروت سرشار نفت و اتحاد با آمریکا، نظام سلطنتی را از خطر فروپاشی حفظ می‌نماید. در این شرایط تقویت روند ملت سازی و حل بحران یکپارچگی و همبستگی ملی می‌تواند به سقوط یا تغییر این نظام بینجامد. به دیگر سخن ملت سازی در عربستان می‌تواند به فرآیندی جدید در دولت سازی نیز بدل شود یعنی دولت برآمده از ملت را
نیز می‌طلبد.
تضعیف سمبل‌ها‌ی تبعیض علیه بخش‌ها‌یی از جامعه عربستان و جامعه زنان در عربستان، تقویت روند ملت سازی را به دنبال دارد، اما نتیجه آن واگذاری گام به گام قدرت تمرکزگرا از دولت به بدنه جامعه و شروع نهادسازی و تشکیل گروه‌ها‌ی اجتماعی و آغاز پیدایش و رشد نشانه‌ها‌ی جامعه مدنی خواهد بود که در مجموع با ماهیت دولت، ناسازگار و براندازنه تلقی می‌گردد. بدیهی است که رژیم آل سعود چنین وضعیتی را برنخواهد تافت و در نتیجه ترجیح می‌دهد استراتژی حبس بحران همبستگی ملی و جلوگیری از تعمیق آن را خصوصاً در شرایط فعلی تحولات خاورمیانه، همچنان از طریق حفظ اتحاد با قدرت خارجی، بالا بردن سطح رفاه و تحکیم و تکریم ایدئولوژی وهابیت تعقیب نماید؛ لذا رژیم سعودی نمی‌تواند در عرصه‌ها‌ی بین المللی از جایگاه دولت- ملت به ایفای نقش بپردازد بلکه از موضع دولت فاقد ملت و صرفاً در کنار هژمون و در راستای منافع آمریکا برای بقای خود تلاش می‌نماید.