محمد ماکویی








اینکه چادر خانم آزاده نامداری برای لحظه‌ای کنار برود و آخر سر هم به‌جای خود برنگردد چندان مهم نیست.
انصافا هم مردم خوب ما در این باره خیلی سخت نگرفتند (بعضی‌ها گرفتند!)
لذا آنچه باعث خشم و عصبانیت مردم شد این بود که نامبرده طی سال‌های متمادی زیادی خود را به گونه‌ای معرفی کرده و بینندگان عزیز و گرامی را به چیزی که شاید قبلا باور داشت توصیه
کرده بود.
اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم باید بپذیریم که بیشتر ما ایرانی‌ها نیز آنگونه که به‌نظر می‌رسیم، نیستیم و هنگامی که وقتش برسد چند مرده حلاج بودن خودمان را به سمع و نظر دیگران می‌رسانیم.
در این باره مثال‌های زیادی را می‌توان بر قلم(یا صفحه کلید) جاری کرد.
به‌عنوان نمونه راننده‌ای را در نظر بگیرید که
در کل مسیر از یک ریال پول غیرحلالی که
سر سفره زن و بچه‌اش نمی‌رود حرف می‌زند، اما در انتها ته مانده کرایه مسافر را پس نمی‌دهد.
مشاوری که در جوش‌دادن معامله ملک سود زیاد به جیب می‌زند، اما به خریدار و فروشنده «تهش چیزی برای من باقی نمی‌ماند» می‌گوید را هم نمی‌توان فردی «بی‌ریا» دانست.
فروش اتومبیل تصادفی به‌عنوان «رنگ نخورده» را نیز نمی‌توان به جز رنگ‌کردن خریدار به‌حساب آورد. تولیدکننده‌ای که با رصدکردن و شناسایی مشتری‌های بی‌دقت و حواس‌پرت به شاگرد چشمک‌زده و شرایط تحویل اجناس و کالاهای تاریخ گذشته را مهیا می‌کند حق ندارد «مردم کلاهبردار شده‌اند» را بر زبان بیاورد.
قطعا از این مثال‌ها بیشتر هم می‌توان زد، اما چون بیم آن می‌رود که با زیاده‌نویسی پای بیشتر نگارنده‌ها و خواننده‌ها هم به میان کشیده شود به همین مختصر قناعت می‌کنیم.
شاید درباره مطالب پیش‌ گفته «هرگز چنین نیست» گفته شود.
آنها که چنین می‌گویند قطعا از یاد برده‌اند که با فراخوان دولت روحانی، از جمعیت 72 میلیونی آن زمان فقط 2 میلیون نفر از دریافت یارانه انصراف دادند و 70 میلیون نفر این موضوع که بی‌یارانه مرحمتی دولت امورشان نمی‌گذرد را مستند کردند.
با این حساب آیا واقعا می‌توان بر آزاده نامداری که از خود یک رفتار کاملا معمولی نشان داده خرده گرفت و آن را شایان شماتت دانست.
برخلاف تصور پاسخ مثبت است، زیرا وی در نشان‌دادن خود غیرواقعی کمی زیاده‌روی کرده و از رفتار معمول آدم‌های معمولی فاصله گرفته بود.
می‌گویند مردی وارد سوپری شده و از مغازه‌دار می‌پرسد:«آقا ربببب دارید؟»
مغازه‌دار جواب می‌دهد: «داریم اما نه به این غلیظی!»