بی‌توجهی، مشکل را نابود نمی‌سازد

حمید تهرانی - کسانی که از ازدواج کودکان و نوجوانان دفاع می‌کنند می‌گویند نخ هر چه باریک‌تر باشد گره آن محکم‌تر خواهد بود. این لطیفه در واقع به تمثیل بیان می‌کند که هرچه افراد کوچک‌تر باشند پیوند زناشویی آنها محکم‌تر و ناگسستنی‌تر خواهد بود. در این استقرار مشکل بزرگ آن است که نخ، نه بزرگ و کلفت‌تر می‌شود و نه احساس و توان دارد که گره کور خود را بگشاید و به آزادی برسد. شاید اگر نخ هم با گذشت زمان ضخیم‌تر می‌شد روزی می‌رسید که یا گره کور خود به خود متلاشی می‌شد یا رشته نخ آنچنان کلفت‌ می‌شد که یک کودک هم می‌توانست گره کور را باز کند. با این حال در مورد انسان هر دو مورد وجود دارد یعنی هم ازدواج‌کنندگان بزرگ‌تر می‌شوند و هم احساسات و خواست‌هایی دارند و انتظار دارند شریک زندگی‌شان به این خواست‌ها احترام بگذارد و در حد توان خواست‌ها را برآورد سازد.
در واقع آنچه در مورد انسان وجود دارد و آن را از حیوانات و اشیا جدا می‌سازد قوه تعقل و ناطقه اوست چنان که اگر در مورد یک رشته نخ، شخص دیگری آن را گره می‌زند، در مورد انسان خود آنها با یکدیگر پیوند می‌خورند و اطرافیان در پیوند خوردن یا گسسته شدن پیوند نقش چندان مهمی نمی‌توانند ایفا کنند. چه در موارد مهمی افراد با افزایش تجربه و علم به فهمی رسیده‌اند که نتوانسته‌اند پیوندهای گذشته‌شان را حفظ کنند حتی پیوندهای نسبی که غیرقابل انتخاب است و از کودکی و نوزادی برقرار می‌شود نیز گاهی در گذر زمان و تحولات احساسی و عاطفی گسسته می‌شود. این بدان معنی است که اگر تمام ازدواج‌های ایران در کودکی یا نوجوانی انجام شود باز هم نمی‌توان مطمئن بود که آنچه اکنون در مورد آمار طلاق‌های رسمی و عاطفی مشاهده می‌شود تغییر یابد. به این ترتیب آنچه مدافعان ازدواج کودکان به تمثیل می‌گویند در واقع نوعی مصادره به مطلوب واقعیت است و نمی‌توان درباره صحت و نتیجه‌بخشی آن ابراز اطمینان کرد.
نیازی به اثبات نیست که انسان با بزرگ‌تر شدن، تغییر شرایط زندگی، تغییر موقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی دچار تغییر در نحوه نگرش به زندگی و دگرگونی نیازها و تمایلات می‌شود. در اثر همین دگرگونی‌هاست که پایداری و انسجام خانواده آسیب می‌بیند. در واقع وقتی ازدواج در کودکی اتفاق می‌افتد، دختر و پسر نسبت به آنچه انجام می‌دهند و انتظارهایی که از یکدیگر دارند، درک درست و عاقلانه‌ای ندارند. آنها نمی‌دانند سقف پیشرفت‌هایشان تا کجاست و آیا در سقف پیشرفت، شریک زندگی‌شان را باز هم به عنوان شریک قبول دارند یا نه! در موارد متعددی مشاهده شده است که با تغییر موقعیت اجتماعی یا موقعیت اقتصادی، دختر یا پسر نسبت به شریک زندگی خویش سرد و بی‌تمایل شده و به فردی هم‌رتبه خود تمایل پیدا کرده است. در این صورت اولین ضربه به اوضاع خانواده وارد می‌شود و نوعی طلاق عاطفی روی می‌دهد. ناگفته روشن است که ورود طرف سوم به عنوان شریک پنهان زن یا مرد تا چه اندازه یکسان خانواده را تهدید می‌کند و باعث بروز تهدید‌ها یا آسیب‌ها به جامعه می‌شود. حتی اگر این تغییر موقعیت اجتماعی یا اقتصادی هم رخ ندهد یا در ازدواج و زندگی مشترک تاثیر نداشته باشد، باز هم بلوغ احساسات و عواطف و علاوه بر آن نوع نگرش و جهان‌بینی زندگی بالقوه برای پایداری زندگی مشکل‌آفرین و آسیب‌زاست. روشن است که در نوجوانی و کودکی، افراد جهان‌بینی تکامل‌یافته و روشنی ندارند و طبیعی است که هنگام تهیه مقدمات ازدواج در کودکان و نوجوانان، این مهم‌ترین مورد یعنی نگرش و خواست از زندگی مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد چراکه خردسالان اصولا به آن بلوغ فکری دست نیافته‌اند که بدانند از زندگی چه می‌خواهند و چگونه می‌توانند به آن خواست جامه عمل بپوشانند.
با این همه اکنون کمیسیون مجلس که سرآغاز فرآیند قانونگذاری و سرچشمه تصمیم‌گیری در قوه مقننه است با تغییر سن قانونی ازدواج مخالفت کرده است. این بدان معنی است که راه برای هر گونه تغییر در این‌باره بسته شده و چشم‌اندازی نیز برای آن وجود ندارد اما آیا مسدود شدن این تغییر به معنای پایان یافتن یا نابودی مشکل است؟ با اطمینان زیادی می‌توان گفت که چشم بستن مجلسی‌ها بر مشکلات مبتلابه جامعه که در اثر ازدواج زودهنگام یا حساب‌نشده کودکان و نوجوانان به وجود می‌آید، منجر به نابودی این مشکلات نخواهد شد. در این صورت بی‌توجهی به مشکل آیا سبب تعمیق ناهنجاری‌ها و مزمن و پیچیده‌تر شدن مشکلات نخواهد شد؟ اگر چنین شود آن بهارستان‌نشینان چگونه وجدان خود را راضی خواهند کرد؟